نگاه کییر کگور به زندگی و رشد انسان
کییر کگور معتقد بود تجربه زندگی ۳ مرحله دارد حسی، اخلاقی و دینی.
همه این مراحل نشاندهنده تلاش انسان برای رسیدن به رستگاری و دست یافتن به خشنودی یا بزرگترین خیر زندگی هستند. نخستین مرحله تجربه زندگی، مرحله حسی است که در آن، فرد یا لذتگراست یا عقلگرا. بههرحال کییر کگور معتقد است وجه حسی زندگی، بیهوده و پوچ است چون فرد در اینمرحله، در چنگال رنج و ملال گرفتار است و توسط آن برانگیخته میشود. در نتیجه روش زندگی حسی، به دلزدگی میانجامد که ۲ صورت دارد؛ یکی دلزدگی از فعالیتهایی که فرد درگیر شان است و دیگری دلزدگی فرد از خودش. کییر کگور اینمیان پیدا کردن خود اصیل را پیشنهاد میکند و معتقد است برای یافتن خودبودگی اصیل باید با واقعیت انتخاب روبرو شد. یعنی روبرو شدن با این که زندگی یا این است یا آن. «یا این یا آن» هم همانطور که میدانیم نام یکی از مهمترین رسالههای اوست.
دیدگاه اگزیستانسیالیستی کییر کگور در اینبحث خود را اینگونه نشان میدهد
وجود داشتن یعنی انتخاب کردن، تعهد به عمل، درگیر گرفتاریهای زندگیشدن، اما شخص عقلگرای مرحله حسانی با پناه بردن به قلمرو امور انتزاعی از هستی دور میشود و شخص لذتگرا با عدم توجه به امور اخلاقی از انتخاب این یا آن تصمیم خودداری میکند.
نسخه و تجویز کییر کگور این است که فرد حسگرا باید روش زندگی را عوض کرده و یک قدم پیش بگذارد. یعنی وارد مرحله بعدی که مرحله اخلاقی زندگی است، شود. از نظر او اینمرحله، مرحله تصمیم و تعهد است.
در مرحله دوم زندگی، بحث آگاهی مطرح است. زندگی اخلاقی از نظر کییر کگور ممکن است به آگاهی بیانجامد اما باعث وجدان معذب از گذشته و آینده بیگانه هم میشود. در نتیجه نسخه بعدی این است که فرد قدم در راه مرحله سوم یعنی زندگی دینی بگذارد. به عبارتی اگر بخواهیم حرف کییر کگور را تا اینجا خلاصه کنیم باید بگوییم انسان ناامید از زندگی حسی به زندگی احساسی قدم می گذارد و با ورود به مرحله دوم، تبدیل به شخص از خودبیگانه میشود. پس باید قدم به مرحله سوم و نهایی یعنی زندگی دینی بگذارد. از اینجا به بعد است که بحث ایمان در فلسفه کییر کگور مطرح میشود.
بههرحال کییر کگور معتقد است با ایمان میشود بر گناه و ناامیدی غلبه کرد. اما این ایمان و رستگاری نهایی از نظر او از طریق پارادوکس به دست میآید که جاودانگی را در زمان متجلی میکند. کییر کگور معتقد است ایمان، بدون خطر، انتخاب، شور و درونبودگی وجود ندارد و بهدست نمیآید. او میگوید حقیقت، به استثنای خدا همیشه یک مفهوم پارادوکسیکال یا همان متناقض است. حقیقت عینی برای انسان همواره امری غیریقینی است و اینبییقینی به صورت شور درونی ظاهر میشود. از نظر اینفیلسوف دانمارکی بییقینی موجب اضطراب و اضطراب به وسیله قدرت ایمان به آرامش تبدیل میشود.