ادبیات تحقیق، یک بدنهٔ تحقیقاتی بزرگ، ادبیات تحقیق در حال رشد و اصطلاحاتی که گویای تعداد مقالات و پژوهشهایی هستند که حول محور یک موضوع مشخص (و موضوعات و متغیرهایی که با آن در ارتباطاند، از آن بر میخیزند یا جریانهای پژوهشی که منجر به موضوع مورد اشاره شدهاند) برای هر محققی که بسته به نیاز خود مقاله میخواند اصطلاحات آشنایی هستند. ادبیات تحقیق این واقعیت را به ذهن متبادر مینماید که هر حقیقتی که بر انسان مکشوف میشود و به ازای هر اندازه که به پهنهٔ روشناییهایی که بهواسطهٔ علم ایجاد میشوند، بر مقدار تاریکیها افزوده میشود. به هر مقداری که یافتههای جدید علمی روشنایی ایجاد میکنند، با همان نسبت یا شاید با نسبتی بیشتر از آن بر پهنهٔ نادانستههای بشر افزوده میشود. باید توجه داشت که این موضوع میتواند به نسبیگرایی معرفتی منجر شود و ما را در استدلالهای زنجیروار و بیپایان برای یافتن نادانستهها غوطهور کند.
Each researcher can avoid falling into the realm of relativism!
هر پژوهشگری میتواند از در افتادن در ورطهٔ نسبیگرایی اجتناب نماید! این وضعیت در رشتههایی که از یک هستهٔ سخت برخوردار نیستند بیشتر نمایان است (اشاره به علوم انسانی و اجتماعی). هرچند مصاحبت با پژوهندگان و علاقهمندان علوم فیزیکی که مشغول یادگیری و احیاناً نوآوری میباشند ما را با نوشتهها و تحلیلهای نسبیگرایانهٔ آنان آشنا میسازد. بهعبارتی؛ در میان آنان نیز قدم گذاشتن به پهنهٔ رو به گسترش تاریکیها و نادانستهها منجر به طرح پرسشهای بیپایان میشود و هر پرسشی خود میتواند منجر به پرسشهای بیپایان دیگری شود.
بازمیگردیم به پژوهشهای علوم انسانی و مدیریتی که برای ما بیشتر آشنا هستند. در پژوهشهای مدیریتی که از حیث انباشتی برخوردارند یا میتوانند برخوردار باشند (چون بعضیها به انباشتی بودن پژوهشها در نحلهٔ پوزیتیویسم اعتقاد ندارند و نگارنده با توجه به نداشتن دانش در این زمینه از بیان بیشتر خودداری میکند)- یک تئوری میتواند از جریانهای پژوهشی گوناگونی ریشه گرفته باشد که بررسی ادبیات آن حیطهٔ پژوهشی ما را به پژوهشهای زیادی در آن حوزه رهنمون مینماید، پژوهشهایی که هر یک توسط محققانی انجام و ثبت شده که با نشانهها، حروف الفبا و واژگان نتایج تحقیقاتشان را مکتوب نمودهاند. هر محققی که اثری را بر جای گذاشته یا بر جای خواهد گذاشت، خود میباید مقالات دیگری را که توسط دیگر محققان نگاشته شدهاند بخواند. مقالهٔ او هرچند با اهمیت و جریانساز باشد، باز هم در میان ادبیات تحقیق اگر گم نشود، دستکم میتواند جایگاهی را در میان و نسبت به کل و یا بخشی از مقالات موضوعی خاص تعیین کند. نگارنده در جایی دیگر در این مورد مطلبی را نگاشته است که بیان آن در اینجا برای روشن شدن موضوع مناسب بهنظر میرسد: «در مسیر یادگیری نظریهپردازی، چند کار لازم است؛ یکی از آنها این است که باید مطالبی که میخوانیم را در حافظهمان ثبت کنیم و همیشه بین آنها ارتباط برقرار کنیم. مثلاً با دیدن یک کتاب درسی یا علمی، که برای درسی خاص میخوانیم، آن کتاب را فقط برای امتحان پایان ترم نبینیم، بلکه به این فکر کنیم که چه شده است تا این کتاب الان نزد ما است. همیشه یک نقطهٔ شروع قابل پیگیری است. باید به نقاط شروع نیز بیاندیشیم، از کجا و توسط کدام محققان شروع شده و چه مسیرهایی را طی کرده تا به این مرحله رسیده است. این یافتهها را باید یادداشت کنیم و بعداً که مطالبی بهتر در خصوص نقاط شروع پیدا میکنیم در یادداشت قبلی درج کنیم. این مورد را با مثالی بهتر توضیح میدهم: «شاید بتوان مطالعات هاثورن را نقطهٔ شروع اولین کارهایی دانست که پژوهشهای دانشگاهی را با کارخانجات پیوند میزند». بعداً ممکن است در جایی دیگر بخوانیم که «فلان محقق اولین کار پژوهشی را انجام داد که به عنوان محقق به یک کارخانه اعزام شده بود». در اینجا آن «شاید» در سطر قبلی پوشش داده میشود، یعنی اگر تاریخ کارهای هاثورن را بدانیم (۱۹۳۲-۱۹۲۳) و با تاریخ جدید مقایسه کنیم، مشخص میشود که یک مرحله عقبتر یا به عبارتی دقیقتر؛ نقطهٔ شروع را یافتهایم. نکتهٔ پایانی که نگارنده خود را ملزم به یادآوری آن میداند این است که در پژوهشهای مدیریتی اثباتگرا تأکید بر سادهنویسی میشود، ولی هر گروهی از محققان در هر دورهای میتوانند از یکدیگر تقلید کرده و مقالاتی بنویسند که بیش از اندازه سادهنویسی در آن رعایت شده و خواندن آن مقالات به کاری حوصله سر بر تبدیل شود. مطالعهٔ تحقیقات صورتگرفته در مورد موضوع پایاننامهام این امر را کاملاً برایم مشهود کرد، بهطوری که با مقالاتی برخورد کردم که واقعاً هیچگونه جذابیتی در نگارش آنها وجود نداشت و خواندن آن مقالات کار بسیار خستهکنندهای بود.
مهیار موسوی
3018 مطلب
سیدمحمد موسوی (مهیار موسوی) - کارشناس مترجمی زبان انگلیسی و کارشناس ارشد رشته علم اطلاعات و دانششناسی
مطالب مرتبط