Alston’s Anti-Justificationism as a Strategy to Resolve the Conflict Between Internalism and Externalism
مقاله زیر از استاد ارجمند جناب آقای دکتر محمد علی مبینی میباشد که ذر ماه مارس 203 در مجلد 54 و شمارگان دوم مجله Heythrop journal به چاپ رسیده است. این مجله جزو مجموعه مجلات انتشارات وایلی میباشد . در ادامه، متن کامل آن جهت دانلود و همچنین توضیح و چکیده فارسی و انگلیسی آن تقدیم شما میشود.نظرات شما از طریق سایت همیار پژوهش به جناب آقای دکتر مبینی منتقل خواهد شد.
ويليام پی آلستون پس از يك دوره توجيهگرايی در معرفتشناسي، در آخرين اثر خود، در مقابل اين رويكرد قرار گرفت و توجيه را به جهت آنكه يك رويكرد وحدتگرا براي ارزيابی معرفتی باورها است رد كرد و در مقابل، از يك رويكرد كثرتگرا دفاع و تلاش كرد فهرستي از مطلوبهاي معرفتی ارائه دهد كه هر كدام از آنها در ايجاد وضعيت مثبت معرفتی براي باورها نقش ايفاء ميكنند، ولي هيچكدام از آنها نقش انحصاری و تعيينكننده ندارند، به گونهاي كه يك وضعيت منحصر به فرد معرفتی براي باور ايجاد كنند تا به عنوان «باور موجه» شناخته شود. اما در این مقاله، با نگاهي دقيق به مباحث آلستن، روشن خواهد شد كه مطلوبهاي معرفتی مطرح شده در اين فهرست، عليرغم ظاهر متكثرشان، تكثر مورد ادعاي آلستن را ندارند. بخشي از اين مطلوبها، مطلوبهاي صدقآورند كه از نظر آلستن مهمترين مطلوبها شمرده ميشوند كه تعدادشان به پنج مطلوب مي رسد. با این حال، آلستن در خلال مباحثش اين مطلوبها را ناآگاهانه به يكديگر فرو میکاهد و در نهايت، با نگاه دقيق، تنها يك مطلوب باقي میماند كه همان اعتمادپذيری فرايند توليد باور است و اين يك ويژگي برونگرايانه محسوب میشود. غير از اين مطلوب معرفتی، گروهی ديگر از مطلوبها در فهرست آلستن وجود دارند كه همگی خصيصۀ درونگرايانه دارند. در واقع كاری كه آلستن با ارائۀ اين فهرست ضد توجيهی انجام داده است، اين است كه ميان عناصر برونگرا و درونگرا تفكيك كرده و نقش مستقلی به هر كدام داده است. اما از آنجا كه آلستن گروه صدقآور را مهمترين گروه تلقی كرده است و با توجه به آنكه او در نشان دادن تكثر واقعي در اين گروه ناكام مانده است، میتوانيم نتيجه بگيريم كه او همچنان يك رويكرد وحدتگرا به مسئلۀ ارزيابی معرفتي باور دارد كه در پشت اين كثرتگرايی ادعايی وی نهفته است.
After a justificationist period, William P. Alston has tried to eliminate justification from the epistemology of belief. He introduced a list of epistemic desiderata all of which contribute to the positive status of beliefs and none of which has an exclusive and decisive role so that it could be isolated as the property of being justified. Careful examination reveals, however, that this list includes fewer desiderata than advertised. Truth-conducive desiderata are most important for Alston, and these are five; during his discussion, however, Alston reduces these desiderata to only one, the reliability of process, which has an externalist character. Besides this desideratum, there is one other group of desiderata, all of which have an internalist character. What Alston has in fact done, then, through the presentation of his antijustificationist list, is to separate externalist and internalist elements for the positive status of belief and to give an independent role to each. Since Alston regards the truth-conducive group as the most important, however, and since he has failed to show a real pluralism in this group, we may conclude that he continues to have a monistic approach to the evaluation of beliefs, which belies his alleged pluralism.