به سوی جهانبینی معنامحور
برخلاف عقیدهی رایج، نیاز حیاتی عصر ما این نیست که سیل تازهای از فنآوری اطلاعات، جریان یابد. جهان اینک نیازمند اتفاق و هماهنگی کامل میان شرق و غرب در شبکهی همبستهای از معنا و شاهراهی جهانی برای خرد است. مردم نه تنها رایانههای(1) بیشتر [و جدیدتر]ی میخواهند، سرخوشی و رضایت باطنی، صلح و عدالت را نیز طالبند. ما آرزو داریم که میان مثبتترین وجوه انسانگرایی (اومانیسم) و عمیقترین اصول معنویت تلفیق و همجوشی صورت گیرد. ما مشتاق ظهور انسانگرایی عقلانی و خردی معنا محوریم ـ رؤیای مشترکی که میتواند جهانی همسازتر و هماهنگتر را شکل دهد. همچنان که حکیمان، فیلسوفان و دانشمندان ـ هم در شرق و هم در غرب ـ بر این امر صحه گذاردهاند، این توافق و هماهنگی آرمانی میتواند به پرورش و ایجاد یک نهضت بیداری عالمگیر برای (تحقق) معنای باطنی و ارزشهای اجتماعی منجر شود.
این انسانگرایی نوین، هماهنگ و معنامحور، تلفیقی از روشننگری شرق و روشننگری غرب را فرا روی مینهد. اما اینک مهمترین قدم برای دستیابی به این آرمان والا چیست؟ «استقرار و تثبیت عمل و منش معنوی به عنوان شالوده و سنگبنای فرهنگ انسان». بدین منظور، کافی نیست که صرفاً به ترویج عقاید معنوی (یا شبه معنوی) بپردازیم؛ کاری که امروزه از طریق بازارهای رو به گسترش خودیاری صورت میگیرد و غالباً آرا و نظریاتی مطرح میسازند که مبلغ عقاید دینی یا نظامهای عقیدتی اسرارآمیز و اسطوره (مآبانه)اند. تبلیغ و تعلیم آرمانهای اصیل انسانگرایی نیز کافی نیست؛ بلکه استادان و پیشوایان صادق معنویت باید حرکت معنوی مؤثق و معتبری را بیاغازند که بتواند سیر همسازی و هماهنگی انسانگرایی معنوی را در جامعه رهبری کند.
موانع، جزو ذاتی و تفکیکناپذیر تغییراتند. بنابراین، نخست لازم است به برخی از چالشهایی که بر سر راه این نهضت بیداری قرار دارند نگاه دقیقتری بیفکنیم.
1ـ جهانبینیهای فرهنگی
بسیاری از فیلسوفان و عارفان کامل ـ از سری اوروبیندو تا تیاردوشاردن و تاپ .ر.سرکار ـ به طرح این عقیده پرداختهاند که رشد و تکامل طبیعی عبارت است از بروز و انتشار پیوسته و دائماً در حال تحول خلاقیت معنوی. با هر مرحلهی جدید تکاملی، هویتهای پچیدهتری شکل میگیرند که شامل ابعاد مرحلهی پیشاند. سادهترین روش برای تبیین این امر، آن است که وقتی روح (یا آگاهی)، حیات را در قالب یک سلول پدید میآورد، خود سلول شامل تعدادی ذرات (اتم) است. بالاتر از این حلقهی (بدوی) زنجیره تکاملی، یک حشره هم دارای تعدادی از ذرات است و هم مجموعهای از سلولها. بنابراین، موجودات پیشرفتهتر در سلسله مراتب تکاملی، جنبههای وجودی موجودات پایینتر از خود را حائزند. هر چه یک موجود، متکاملتر باشد، بهتر میتواند ظرایف و لطایف روح را جلوهگر سازد. نهایتاً ـ در انسان که پچییدهترین ساختار تکامل است ـ روح با بالاترین و مفصلترین جلوهی خود، ظهور و بروز مییابد. نفس انسانی از طریق روشنگری معنوی میتواند نقطهی اوج این سفر تکاملی را درک مبدأ و سرآغاز مطلق آن ـ خدا، برهمن، یا شعور و آگاهی متعال ـ به منصهی ظهور برساند.
2ـ غرایز، احساسات و عقلانیت
الگوهای نظری، تنها میتواند مبین دامنهی وسیع واقعیت باشند. از این رو، مثلاً در سطحی فردی میتوانیم، تکامل را به شکوفایی روح در چهار مظهر ـ غرایز، احساسات، عقلانیت و معنویت ـ تعریف کنیم. سلسله مراتب موجودات زنده نشان میدهد که برخی از آنها بر اساس چهار سطح مذکور برخی دیگر را دربرمیگیرند. همهی حشرات دارای غریزهاند ولی از احساسات و عواطف برخوردار نیستند. از سوی دیگر، پستانداران هم غریزه دارند و هم احساسات. برخی از پستانداران مثل میمونها و سگها درجهی معینی از عقلانیت را نیز از خود بروز میدهند. انسانها هر چهار سایق مورد بحث را دارند و از جمله قادر به تجربه و اظهار معرفت معنویاند.
بر اساس مکتب تنتره، شوق داشتن معرفت معنوی، یک غریزهی مکنون بشری تلقی میشود. در آن انفاسی که به بالاترین مرحلهی تکامل دست یافتهاند ـ مانند عرفای قدیم و جدید ـ این اشتیاق مکنون به روشنی و به طور کامل در اوان حیات، شکوفا میشود. بنابر نظرگاه معنوی و متکامل تنتره، درک تمام عیار آنان از الوهیت، محصول متراکم و فرآوردههای چندین دوره عمل معنوی است.
انسان روشننگر میتواند بر حسب دریافت معنوی و الوهی خود، بفهمد و عمل کند. به علاوه این را نیز میدانیم که آدمیان ممکن است دست به رفتارهایی بزنند که در سلسله مراتب موجودات، از رفتار جانوران هم پستتر باشد. حتی گاهی اوقات مردمان بسیار کاملالنفس نیز بر اثر برخی غرایز و احساسات رفتاری واپسگرایانه (از نظر سلسله مراتب تکاملی) از خود نشان میدهند. بسیاری از اعمال نامطلوب آدمیان که از این قبیل سایقها ناشی میشوند عاری از (جنبههای) عقلانی یا معنوی است.
اما این غرایز چیستند؟ غرایز، عبارتند از واکنشهایی که به واسطهی تکرار دائم تجربه در ذهن ذخیره شدهاند. حافظه یا اثر ارتعاشی در ذهن میماند و بنابراین، مبنایی را برای ایجاد الگوهای فتاری مشخص فراهم میسازد. برخی دانشمندان، این گونه غرایز را احساسات متراکم یا احساسات مبتنی بر عادت مینامند. از این رو احساسات، تأثیرات بر هم انباشتهای غرایز را جلوهگر میکنند.
حشرات تابع غرایز خودند. از سوی دیگر، اعمال پستانداران حاصل آمیزهای از غرایز، احساسات و درجهی معینی از عقلانیت است. آدمی، دامنهی وسیعتری برای ابراز و اظهار منویات خود ـ از پایینترین تا بالاترین سطح ـ در اختیار دارد. این واقعیت، هم برای ارائه رفتارهای سازنده و هم برای بروز اعمال مخرب، مجال و حوزهی گستردهتری فراهم میسازد. معمایی که جزء مقوم و تفکیکناپذیر فرآیند تکامل است از همین ناشی میشود. هر چه پیچیدگی و پیشرفتگی روند تکاملی یک موجود بیشتر باشد، امکان و استعداد بروز مشکلات بیشتر خواهد بود. ما تنها سطح و ساحت معنوی را ـ ورای غرایز، احساسات و عقلانیت ـ میتوانیم با واژهی «کمال« توصیف کنیم که از مبانی غریزی و عقلانی علی و معلولی، فراتر و بالاتر مینشیند.
احساسات، حائز نقش عمدهای در حیات بشرند. در کالبدشناسی دقیق و موشکافانهی مکتب فلسفی یوگا، نقشههای پیچیدهای از این احساسات یا وریتیهای متنوع ـ که در کلالههای دورچاکرا ها یا مراکز حساس انرژی قرار دارند ـ ترسیم میشود. این وریتیها که در اصل بخشی از ذهن و مغز آدمیاند، غدد کناری را که پستهای فرعی میان مغز و اعصاب و اندامهای بدنند تحت تأثیر قرار میدهند. ما وقتی تحت تأثیر احساساتی چون خشم، حسادت، تنفر و جز آنها واقع میشویم هم خود و هم دیگران را دچار رنجش میکنیم. به همین جهت یوگیها تمرینهای روانی ـ جسمی (حالات بدنی یوگا)، روانی ـ معنوی (مدیتیشن) را برای هماهنگ ساختن بدن مادی و ذهن (بدن لطیف) با روح پیشنهاد میکنند. بسیاری از روشهای نوین بهداشتی و رواندرمانی تلفیقی، عملاً در صددند تا چنین کنند.
عقلانیت، یکی از بزرگترین امتیازات و موهبتهایی است که به بشر عطا شده است. این امتیاز، بهترین ابزاری است که ما برای عبور از عقاید و رفتارهای غیرمنطقی و بیاساس گذشتهی خود در اختیار داریم. با این حال عقلانیت نیز محدودیتها و مشکلات خاص خود را دارد که ممکن است تحولات مخربی را، هم در عالم انسانی و هم در زیست ـ جهان به بار آورد. عقلانیت ـ چنان که در سیر تحولات مادهگرایی غربی ملاحظه شده است ـ میتواند خود به نظامی عقیدتی بدل گردد و بدین ترتیب به انکار اطوار ورای طور عقل (عوالم معنوی) بپردازد و واقعیت را به یک سطح تکبعدی فرو بکاهد. به علاوه، عقلانیت بشری، غالباً ممکن است بیهوده تسلیم امیال پستتر یا احساسات فروعقلی شود. این امر اغلب در حلقههای فکری قرون جدید جلوهگر شده است که در آنها اعمال و عقاید فروعقلی (شعائر و اعمال اسطوره مآبانه) به اشتباه به عنوان معنویت فراعقلانی توصیف گردید.
3ـ احساسات متنوع انسانی
انسانها به عنوان موجوداتی اجتماعی ـ طی هزاران سال تاریخ خود ـ احساسات جمعی مختلفی را تکامل بخشیدهاند. بسیاری از این احساسات ـ همان طور که احساسات فردی نیز چنیناند ـ ممکن است برای تکامل معنوی انسان، نامساعد و نامطلوب باشند. عمدهی این احساسات اجتماعی عبارتند از:
3ـ 1 احساسات سرزمینمحور
که به وابستگی و عصبیت گروهها نسبت به خاک یک منطقهی جغرافیایی یا کشور بومیشان اشاره دارد. این امر میتواند زمینهی مساعدی باشد برای برخی دیگر از احساسات مخرب دیگر مثل: دینداری سرزمین محور، وطنپرستی، اقتصاد سرزمینمحور. گاهی اوقات، احساسات مبتنی بر دینداری سرزمین محورانه ممکن است عبارت از خرافاتی باشند که عقیدهای متحجرانه و تعصبآمیز را دربارهی احترام و عظمت مثلاً یک کوه یا رودی خاص، تبلیغ و ترویج میکنند ـ از جمله این عقیده که هر کس در چنین مکان ویژهای بمیرد رستگار خواهد شد یا به بهشت خواهد رفت. البته این طرز فکر از نظر آگاهی معنوی مطلقاً قابل قبول نیست. در واقع، تمامی پدیدارهای طبیعت بر روی زمین، مقدس و مکرمند، همهی آنها را یک شعور محض و مقدس آفریده است، همو آنها را حفظ میکند و همو آنها را دگرگون میسازد و تغییر میدهد.
3ـ 2ـ احساسات جامعهمحور این احساسات به ترویج و تشویق علاقه و تعصب نسبت به یک گروه ـ خاندان، ده یا ملت ـ در برابر گروهها و ملیتهای دیگر میپردازند. از همان سرآغاز شکلگیری تمدن بشری، این قبیل احساسات به صورت ابزاری در خدمت جنگها و منازعات قبیلهای، نژادی یا دینی میان انسانها درآمدند. بسیاری دیگر از احساسات واگرایانه و اختلافبرانگیز نیز بر پایهی همین گونه احساسات گروهی پدید آمدهاند. گروهپرستی، دین گروهگرا و اقتصاد گروهگرا از این جملهاند. گاهی اوقات میتوان آمیزهای از این احساسات را ملاحظه کرد.برای نمونه، جنگافروزی آلمان نازی در اروپا، نمایش ترکیب و همآوایی خطرناکی از گروهپرستی و اقتصاد گروهگرا بود.
3ـ 3 احساسات انسانمحور(2)
انسانگرایی (اومانیسم) در مقایسه با دو گونه احساسات ذکر شده، گستردهتر و بسیار پیشروندهتر است و میتواند مظهری از محبت و شفقتی اصیل نسبت به همهی ابنای بشر باشد، با این حال، این گونه احساسات انسانی غالباً به حریم منافع و احساسات مخلوقات غیربشری مثل خزندگان، پستانداران یا گیاهان تجاوز میکنند. امروزه این احساسات انسانمحورانه، بافت و ساختار اصیل محیط زیست و در واقع آیندهی حیات نسل بشر را مورد تهدید قرار داده است.
3ـ 4 احساسات جهانمحور
که از انسانگرایی (اومانیسم) نیز گستردهتر است، زیست ـ کره (بیوسفر) را دربرمیگیرد. این نظام عقیدتی عقلایی و / یا اسطورهای گاهی اوقات با معنویت ملتبس میشود. در میان برخی زیست ـ فلسفههای جهانمحور یا دیدگاههای نوین لامذهبی، اکنون متداول شده است که با استفاده از نظام علم، یا نظریهی (اسطورهای) گایا(3) (زمین به مثابه عنصر اولیه)، طبیعت یا شبکهی حیات را به عنوان الوهیت غایی مطرح سازند. همچنان که ویلبر و سرکار متذکر شدهاند چنین نگاهی لزوماً بر خطا نیست. از نظر گاهی زیستشناختی یا علمی (ساینتیفیک)، گایا یا طبیعت در واقع، سازواره و دستگاهی کامل است اما این سازواره (ارگانیسم) و این طبیعت، فی نفسه عبارت از تمامی زنجیرهی حیات (یا آفرینش کیهانی) نیست. طبیعت یا شبکهی حیات صرفاً مظهر زیستشناختی شعور کیهانی است. شعور طبیعت نه در ماده، که در شعور کیهانی منطوی است و به همین سیاق، شعور و آگاهی انسانی نیز در روح منطوی است نه در مغز.
3ـ 5ـ جهانبینی معنامحور
همهی موجودات جاندار و بیجان مظهری از شعور کیهانیاند این آگاهی، بنیان متعالی را برای برقراری نظم و هماهنگی میان سه جهان تن، ذهن و روح در جامعه فراهم میسازد. سنتهای معنوی مختلف، این سطوح را به انحای متفاوت، تسمیه و تفکیک میکنند لیکن تمامی این سطوح را باید در جهت نیل به وضعیت و هنجار «معنامحوری حقیقی» با یکدیگر تلفیق کرد.
این معنامحوری یا جهانبینی فراشخصی، جهانبینیهای دیگر را به رسمیت میشناسد و با آنها مشارکت میکند، اما نکته اینکه محدودیتهای آنها را نیز از نظر دور نمیاندازد. به عبارت دیگر، ما در عین حال که همهی عقاید و آرمانهای مثبت انسانگرایی را میپذیریم باید برای جبران نقایص و غلبه بر معایب ذاتی آن نیز تلاش کنیم. یعنی ما ممکن است دیدگاه جهانمحور نظام علم را بپذیریم، اما باید اذعان کنیم که این دیدگاه، قادر نیست چیزی در باب معنویت به ما بیاموزد. بنابراین، جهانبینی معنامحور، در یک دایرهی وسیع فهم و ادراک، سایر جهانبینیها را نیز دربرمیگیرد. سرکار در این باره از واژهی «جهانشمولی» استفاده میکند. این جهانبینیای است که کلیت هستی ـ ستارگان، سیارات، قارهها، انسانها، گیاهان و جانوران ـ را شامل میشود. این چشمانداز معنوی فراحسی که کل حلقه حیات را دربرمیگیرد با همان اصل و جوهرهی شعور کیهانی آغاز میشود و انجام مییابد و به طور همزمان، هم به زمین و هم به آسمان ناظر است؛ دیدگاهی که هم واحد و هم کثیر را مدنظر قرار میدهد.
از این رو وقتی دیدگاههای انسانگرایانه (انسانمحور) یا زیست ـ نگر (دیدگاه جهانمحور) در اشکال و صور مختلفشان، از شبستانهای کاخ باشکوه عقلانیت یا از جنگلهای انبوه اساطیر، رخ مینمایند و به سوی حوزهی وسیع و مطلقاً فراگیری از جهانشمولی فراعقلانی ره میسپارند، آنگاه و فقط آنگاه است که روح عشق و شفقت و رحمت، برای همهی ‎آفریدگان به سرمنزل مقصود خود نائل تواند شد.
پانوشتها:
* این اثر برگردان متن زیر است:
Roar Bjonnes, “Towards Wisdom Best Society”, "New Renaissance, Vol. 9. No. 4, 2000.
1ـ نویسنده در اینجا از واژهی کامپیوتر (رایانه) ایهامی را اراده کرده است، به طوری که هم رایانه را مدنظر دارد و هم آن را به عنوان ماشین محاسبهی امور مالی و اقتصادی به مثابه نمادی از حیات و نیازهای مادی و زمینی در برابر رضایت درونی، صلح و عدالت و در مجموع معنویات لحاظ کرده است.م.
2ـ Geo – Centric
نویسنده این واژه را قدری با نوپردازی به کار برده است.
3ـ Gaia. زمین، که در اساطیر اروپای باستان عنصر اولیهای است که نسل خدایان از آن پدید آمد. گایا با وصلت با آسمان، خدایان را پدید میآورد. م.
منبع: فصلنامه راهبرد 1383 شماره 33، پاییز ۱۳۸۳/۱۰/۰۶
مترجم : ابراهیم موسی پور
نویسنده : رور بیونس