ارتشهای فراموش شده آسیای بریتانیا
در دسامبر ١٩٤١، چند روز پس از حمله به پرل هاربر(١)، نیروهای ژاپن در کلانتان(٢)، شمال مالزیِ انگلیس مستقر شدند. ژاپنیها طی کمتر از شش هفته، بر مدافعان امیدباخته انگلیسی پیروز شده، سنگاپور را تصرف کرده و کنترل منابع غنی شبه جزیره مالزی را به دست گرفتند. سرفرماندهی ژاپن، به امید به دست آوردن یک پیروزی چشمگیر که میتوانست به صورت قطعی ارتش بریتانیا را از صحنه جنگ بیرون رانده و ایالات متحد را بر سر میز مذاکراه بنشاند، تصمیم گرفت به برمه بریتانیا حملهور شود.
با عبور از تایلند، ژاپنیها بار دیگر سربازان انگلیسی را به دام انداخته و در اواخر فوریه ١٩٤٢، به رانگون(٣)، پایتخت برمه، نزدیک شدند. و سه ماه بعد، به برکت بارانهای موسمی پیشرس، در مرز امپراتوری بریتانیائی هند که غرق شور و هیجانات ضداستعماری بود، مستقر شدند. به نظر می آمد که این امپراتوری فرسوده دویست ساله در لبه پرتگاه قرار دارد. آلن بروک(٤)، فرمانده ستاد ارتش سلطنتی، در دفتر خاطرات خود می نویسد : «باور نمی کردم که با چنین سرعتی از هم فرو پاشیم و در عرض سه ماه سنگاپور و هنگکنگ را از دست بدهیم(٥).»
طی سه سالی که در پی آمد، ارتش بریتانیا با تشکیل یک قدرت نظامی کارساز از نیروهای انگلیسی، هندی و آفریقائی، با حمایت نیروی هوائی آمریکا، حالت تهاجمی بیشتری به خود گرفت. طی اولین ماه های سال ١٩٤٤، این ارتش، تحت فرماندهی لرد لویس مونت باتن(٦) و ژنرال ویلیام اسلیم(٧) ـ یکی از شاخص ترین افسران انگلیسی در جنگ دوم، ابتدا دومین تهاجم ژاپن را از هند تا امفال و کوهیما در آسام متوقف نمود. سپس گردان چهاردهم، تحت فرماندهی اسلیم، تقریباً سه سال پس از آنکه رانگون از دست رفت، به کشور برمه وارد شده، پایتخت را تسخیر کرد. ارتش ژاپن، با از دست دادن بیش از یکصدهزار تن از نیروهایش، متحمل یکی از سختترین شکستهای نیروی زمینی در تاریخ خود شد(٨). چندی پس از حملات اتمی بر هیروشیما و ناکازاکی، در روزهای ٦ و ٩ اوت ١٩٤٥، نیروهای انگلیسی و هندی مالزی و حتی اندونزی و جنوب هندوچین فرانسه را نیز، در پائیز ١٩٤٥ طی مدت کوتاهی، اشغال میکنند.
پس از هشتم ماه مه ١٩٤٥، سه ماه پس از روز پیروزی و سقوط برلن، نیروهای انگلیسی مستقر در شرق، « ارتش های فراموش شده»، به نبرد خود ادامه میدادند، ولی جنگ در جبهه آلمان، به ناحق پشتکار و قهرمانیهایشان را از نظر دور نگاه داشت. زمانی که این نیروها به نبردهای خونین و بیهوده بر ضد چریکهای ویتمین در هندوچین و ملیگرایان سوکارنو در اندونزی کشانده شدند، نارضایتیهایشان با شدت بیشتری بروز کرد.
با این وجود، افسانههائی از دلاوریها بر محور وقایع فراموش نشدنی جنگ بریتانیا در شرق ساخته و پرداخته شده. همچون حکایت اورد وینگیت(٩)، فرمانده نیروهای ویژه، که در ٤٤ ـ١٩٤٣با جوخههای هندی «شندیت» تحت فرمان خود، پشت خطوط ژاپنیها میجنگید. و یا حکایت نیروی ١٣٦، واحد عملیاتیای که در تمام دوران جنگ در جنگل های مالزی از چریکهای چینی در مقابل ژاپنیها پشتیبانی میکرد. بدون آنکه رشادت قابل تحسین گردان چهاردهم تحت فرمان ژنرال اسلیم در بلندترین گردنههای آسام و شمال برمه، بر ضد نیروهای ژاپنی، از نظر دور بماند. حکایت مشقاتی که متفقین زیر نظر ژاپنیها برای کشیدن خطآهنی که تایلند را به برمه متصل میکرد، متحمل شدند تیره و تارتر است : این رخداد به تمثیلی از توان روحیه مسیحی در تقابل با شقاوت و بیرحمی شرقیها تبدیل شد. تقریبا ده سال پس از پایان جنگ، پیر بول، نویسنده فرانسوی، داستانی تخیلی از این وقایع را، در کتابی که بر انعطاف ناپذیری روحیه نظامی انگلیسی تأکید فراوان داشت، به قلم آورد. بعدها داوید لین(١٠)، با فیلم پل رودخانه کوای، آغازگر تغییری در این فضای جشن و سرور وطنپرستانه شد.
٦٠ سال پس از این وقایع، زمانی که پای به قرن شکوفائی آسیا میگذاریم، فرصت مناسبی است که این رویدادها را از زاویه آسیائی آن بررسی کنیم. فتوحات نازیها و ژاپنیها بر ملتهای اشغال شده تأثیرات بسیار متفاوتی برجای گذاشت. به استثنای چینیها، که در ١٩٣٧ متحمل اعمال وحشیانهای همچون « تجاوزات نانکین» شده بودند، در ١٩٤١، ملتهای آسیای شرقی ژاپنیها را، در آغاز تاخت و تازهایشان در این منطقه، مهاجمان سفاکی به شمار نمیآوردند. کاملاً بر عکس، ژاپنیها عموماً در مقام منادیان آزادی و نابودکنندگان استعمارگران فاسد و منحط اروپائی و آغازگران دوره « آسیا برای آسیائیان» به شمار میآمدند. به دلیل اینکه، حاکمیت های بریتانیائی، فرانسوی و هلندی بیش از پیش سرکوبگر شده بودند؛ «کسادی بزرگ» سالهای١٩٣٠، دهقانان را زیر فشار قرض خرد میکرد و نظامهای استعماری به سرکوب شورشهای منتج از آن میپرداختند. قشر جوان آسیا امپراتوری «آفتاب تابان» را، به دلیل تجددگرائی گستردهاش در قرن نوزدهم و پیروزیاش بر روسیه در ١٩٠٥- ١٩٠٤، تحسین میکرد. در فردای جنگ جهانی اول، تجار و متخصصان ژاپنی بدون برانگیختن کوچکترین توجهی، حضور خود را در سراسر آسیای جنوب شرقی گسترش داده بودند. در سال ١٩٤١، هنگام حمله به مالزی، یک هوادار مالزیائی، در مورد یکی از جاسوسان ژاپنیها که سابقاً مقیم این کشور بوده، میگفت : «آرایشگر سادهای بود که تنیس هم بازی میکرد! … چرا بریتانیائیها به چنین افرادی سوءظن نبردند(١١)؟»
در سال ١٩٤١، هنگام حمله ژاپن، برآورد گزارشات سازمانهای امنیتی بریتانیائی این بود که ١٠٪ مردم ـ خصوصاً در بطن اقلیت کارنها و شانها(١٢) ـ حامی بریتانیای کبیراند و ١٠٪ طرفدار ژاپن، بقیه در انتظاراند که سرانجام کار به کجا خواهد انجامید. ولی در این برآورد، سازمانهای امنیتی عزم راسخ گروههای رادیکال مالزیائی، برمهای و هندی را، که به امید کسب استقلال با نیروهای ژاپنی به صورتی فعال همکاری داشتند، نادیده گرفته بودند.
به طور مثال در برمه، شاخهای از یک حزب نوپای ناسیونالیست، تاکنینها(١٣)، از پیش به وسیله نیروهای ژاپنی در جزیره «هائی نان»(١٤) آموزش نظامی دیده بود. زمانی که تهاجمات آغاز شد، ارتش استقلالطلب برمه، به امید آنکه به عنوان متحد و نه دستنشانده با او برخورد خواهد شد، از حاکمیت ارتش ژاپن بر تصرفاتش در سرزمین مادری بیرمانها حمایت میکرد. «سوزوکیکیجی(١٥)»، فرمانده ژاپنی عملیات مشترک، یکی از طرفداران پر جوش و خروش استقلال آسیا بود. ولی رهبر معروف ارتش استقلالطلب برمه، «آنگ سان»، پدر رهبر کنونی جنبش مقاومت برمه «آنگ سانسوکی»، که به دستور کودتاگران هنوز در محل اقامت خود محبوس است، از شهرت بیشتری برخوردار بود. این دانشجوی ژولیده و ناسیونالیست شوریده، از همین دوره اراده ژاپن را در اعطای استقلال به کشورش مورد تردید قرار داد. حتی تشکیل دولت به ظاهر مستقل دکتر «با ماو»(١٦) در برمه به این اعتقاد خدشهای وارد نیاورد. « آنگ سان» در خفا شورشی بر علیه ژاپنیها تدارک میدید. برخی همرزمان کمونیست وی پیش از این با مقامات بریتانیائی در هند ارتباط بر قرار کرده بودند(١٧).
در مالزی، رادیکالهای مسلمان جوان، به امید جهش سریعی به سوی استقلال، از ژاپنیها حمایت کرده بودند. ولی زمانی که مالزی سقوط کرد، امیدشان به سرعت به ناامیدی بدل شد : مصطفی حسین، که عملاً رهبری را به عهده داشت به طرفدارانش گفت : « این پیروزی از آن ما نیست! » باید متذکر شد که روابط طولانی و تاریخی چین ـ ژاپن روی به تیرگی گذاشته بود. چرا که از آغاز ١٩٣٧، چینیهای ماورای بحار به هزینه خود با ژاپن جنگیده بودند : چنین برآورد میشود که آنان یک سوم هزینههای جنگ حکومت ناسیونالیستی «چان کای چک» را به عهده گرفته بودند(١٨). انتقام ژاپنیها هولناک بود. در ماههای فوریه و مارس ١٩٤٢، در قتل عامهائی که نام «سوک شینگ»(١٩) بر آن گذاردند، دهها هزار چینی، مقیم مالزی و سنگاپور، توسط ارتش امپراتور کشتار شدند. و آنان که به درون جنگلها پناه بردند، با کمک نیروهای ویژه واحد ١٣٦ ارتش بریتانیا، درگیر یک نبرد طولانی و پارتیزانی بر علیه نیروهای اشغالگر شدند(٢٠). با این همه، تسلط ژاپن بر مالزی تا هفتههای آخر جنگ همچنان پا بر جای ماند.
توان نظامی ژاپن بیشتر بازتاب احساسات ضد بریتانیائی بود که از جانب اکثریت هندیها، تجار، کارگران ماهر و کشاورزان روزمزد مستقر در منطقه، ابراز می شد. حضور «ارتش ملی هند» در این جمع، باعث دلگرمی بسیاری بود، ارتشی عموماً متشکل از سربازان هندی ارتش بریتانیائیهند، که هنگام تسخیر سنگاپور در سال ١٩٤٢ به وسیله ژاپنیها دستگیر شده و شمار آنان در ١٩٤٣ به ٤٠ هزار تن بالغ میشد. بسیاری از آنان، همچون ژنرال «موهان سینک»، اولین رهبرشان، حتی پیش از تهاجم ژاپن، از قربانیان نژادپرستی جامعه استعماری بریتانیائی بودند. این نظامیان از اینکه دهها هزار کارگر بیپناه هندی که در آغاز تهاجم نظامی، پای پیاده هنگام بازگشت به هند به کام مرگ فرو رفته بودند، تأثری شدید در دل داشتند. در نتیجه بسیاری از سربازان، قلباً ناسیونالیست، خود را از قید تعهداتشان نسبت به تاج و تخت بریتانیا آزاد یافتند. مابقی، ناچار به پیوستن به «ارتش ملی هند» شدند.
سقوط نظام استعماری بریتانیائی و فرار مفتضحانه سرکردگان سپید پوست سابقش اکثریت هندیان را متقاعد نمود که پایان کار امپراتوری فرا رسیده. جنبش « هند را ترک کنید! »، که در پائیز ١٩٤٢، گاندی آغازگر آن بود، و از سوی مقامات بریتانیائی به شدت سرکوب شد، فقط تحقیر بیشتر نظام استعماری را نزد هندیها برانگیخت. سپس، در سال ١٩٤٣، قحطی دهشتناک بنگال فرا رسید، که به قیمت جان ٣،٥ میلیون هندی تمام شد : این قحطی مستقیماً نتیجه توقف واردات برنج برمه پس از تهاجم نظامی ژاپن بود، ولی ریشه در ورشکستگی اقتصاد استعماری داشت. هم مقامات حکومت استعماری در هند و هم دولت جنگ در لندن، با نادیده گرفتن این تراژدی، باعث شدند که هولناکتر جلوه کند.
در سال ١٩٤٣، «سابهاس شاندرا باس(٢١)» فرمانده «ارتش ملی هند» شد. یک افراطی تحصیلکرده کمبریج که نداهای مقاومت منفی گاندی را مردود دانسته و معتقد بود که هند میباید آزادی خود را از راه جنگ به دست آورد. «باس» پس از فرار از زندان بریتانیا در کلکته، در آغاز با رهبران نازی تماس برقرار کرد، سپس با یک زیردریائی به جبهه شرق اعزام شد. وی در رأس دولت «هند آزاد» قرار گرفت، دولتی همسنگ برمه «مستقل» «با ماو»، با این تفاوت که محدوده جغرافیائیاش از جزایر آندمان(٢٢) و نیکوبار(٢٣) تجاوز نمیکرد. در ١٩٤٤، «باس» فرماندهی «ارتش ملی هند» را در جنگ با ارتش بریتانیا و آمریکا، که در آسام به تمرکز قوا مشغول بودند، به عهده داشت. وی قبل از ترک مخاصمات، به شیوه صوفیها جعبه نقرهای حاوی مشتی خاک مزار آخرین امپراتور مغول هند(٢٤) را، که پس از شورش هندیان به رانگون تبعید شده و در آنجا دارفانی را وداع گفته بود، به عنوان طلسم خوشبختی با خود به همراه برد. لشکریان «باس» همانند نیروهای شورشی هند در قرن گذشته فریاد میزدند : «شالو دهلی!» (به سوی دهلی!)(٢٥).
ژاپنیها و متحدانشان، علیرغم ناسیونالیسم پرشور و حرارت، به صورتی قطعی در جنگ با متفقین شکست خوردند. «ارتش ملی هند» و «ارتش استقلالطلب برمه » در سال ١٩٤٤، برای پیروزی بر هندوستان بریتانیا، از تجهیزات و آذوقه کافی برخوردار نبود. نیروهای ژاپن به دلیل حضور گسترده نیروهای دریائی آمریکائی و استرالیائی، خود نیز در سراسر آسیا کنترل اوضاع را از دست دادند. ژاپنیها میبایست هم حمله نیروهای متفقین، تحت فرماندهی مونت باتن و اسلیم را، که از حمایت هوائی آمریکا نیز بهرهمند بودند، از آسام به سوی شمال برمه متوقف کنند، و هم در جنگی خونین بر علیه نیروهای چینی در شمال چانگکینک شرکت فعال داشته باشند(٢٦).
امپراتوری بریتانیا، در آخرین تلاشهایش در هند، موفق شده بود نیروهایش را در سراسر شبه قاره بسیج کند. ولی این بسیج هندوستانی بود، نه انگلیسی. عاملان واقعی پیروزی در جبهه برمه سربازان هندی، دهقانان، اطباء، پرستاران و تجار بودند. اینان آگاه بودند که مسئله تلاشی ملی در میان است و سلطه بریتانیا به پایان خود نزدیک شده. بسیاری از آنان، همچون گاندی، «ارتش ملی هند» را ارتشی متشکل از «میهنپرستان سرگردان» میدیدند، ولی حاضر به پذیرش آن نبودند که این ارتش پس از پایان جنگ هدف انتقام جوئی انگلیسیها قرار گیرد.
هنگامی که در سال ١٩٤٥، نیروهای انگلیسی به برمه بازگشتند، و به علاوه بعد از بمباران اتمی ژاپن، برخی در مالزی، هندوچینِ فرانسه و اندونزی، چنین میانگاشتند که حاکمیت امپراتوری بریتانیا بر هندوستان حداقل یک نسل دیگر به طول خواهد انجامید. آمریکائیان نیز بر این باور بودند. و در یک بازی لغوی از مخفف عبارت « فرماندهی جنوب شرقی آسیا»، عبارت « نجات مستعمرههای انگلستان» را ساخته بودند(٢٧). با این همه ناقوس مرگ امپراتوری به صدا در آمده بود. در تمامی منطقه، ارتشهای متشکل از فعالان جوان، ابتکار عمل را به دست گرفته و در صدد اخراج همه قدرتهای اروپائی طی ١٠ سال آینده بودند.
از آغاز ١٩٤٨ بریتانیای کبیر برمه را ترک کرد. چرا که ارتش «آنگ سان(٢٨)» از شروع ١٩٤٥ بر علیه ژاپنیها طغیان کرده بود : نیروهای انگلیسی هنگام اشغال مجدد دهات برمه، با ملتی مسلح و متخاصم روبرو شدند(٢٩). در سال ١٩٤٦، با نزدیک شدن استقلال شبه قاره، بریتانیائیها، به دلیل ناتوانی در به کارگیری ارتش بر ضد مردم برمه، به تدریج کنترل ارتش هند را به مسئولان سیاسی محلی واگذار میکردند. دولت کارگری جدید که به ریاست کلمنت اتلی(٣٠) در ژوئن ١٩٤٥ به قدرت رسید، به سرعت نتیجهگیری کرد که بازسازی بریتانیایکبیر و اداره جنگی تمام عیار در آسیا، به صورت همزمان غیر ممکن است. همچنین نیروهای انگلیسی نتوانستند به شورش ناسیونالیستهای هندشرقی سابق هلندیها پایان بخشند.
طی زمستان ١٩٤٥، ژنرال داگلاس گریسی(٣١)، فرمانده نیروهای بریتانیائی، به نیروهای فرانسه آزاد اجازه داد کنترل هندوچین را دوباره به دست گیرند. ولی قیمومت فرانسه نیز از محدودیتهای خود برخوردار بود(٣٢). در هندوستان، « ارتش ملی هند»، این دیگر «ارتش فراموش شده»، در تبدیل روزهای پایانی امپراتوری به یک شکست نقش عمدهای ایفا کرد. جو خصومت عمومی، به دلیل محاکمات افسران «ارتش ملی هند»، که در شهر دهلی، در «سرخ قلعه» معروف، متعلق به عهد امپراتوری مغول برگذار میشد، آشکارا تقویت شده بود. توقف این محاکمات به صورت نمادین نشانگر پایان حاکمیت بریتانیا به شمار میرفت : حتی «شورش بر علیه مقام سلطنت » نیز دیگر نمیتوانست مجازاتی به همراه داشته باشد. هند باید، حتی به قیمت تجزیه، آزاد میشد.
تنها مالزی میرفت تا ده سال دیگر تحت کنترل بریتانیا باقی بماند. قلع و کائوچوی مالزی برای احیای اقتصاد بریتانیا، که جنگ آن را به فقر کشیده بود، حیاتی به شمار میآمد. و زمانی که حزب کمونیست مالزی در سال ١٩٤٨، شورشی بر علیه دولت را رهبری کرد، حاکمیت استعماری مورد حمایت تجار محافظهکار چینی و مالزیائی نیز قرار گرفت. کمونیستهای مالزی که به وسیله «چین پنگ(٣٣)»، متفق سابق نیروهای ویژه بریتانیائی، معروف به واحد عملیاتی ١٣٦، رهبری می شدند، آخرین گروه از این «ارتش های فراموش شدهاند». با وجود بر طرف شدن «خطر کمونیسم» در سال ١٩٥٥، تا سال ١٩٨٩ «چین پنگ» به امضاء ترک مخاصمه با دولت مالزی تن در نداد. وی هنوز برای دریافت اجازه بازگشت به کشور و زیارت مزار پیشینیانش به تلاش خود ادامه میدهد(٣٤).
ولی «ارتشهای فراموش شده» این جنگ صرفاً متشکل از سربازان نبود. این ارتش شامل «ارتشهای» بزرگ کارگران آسیا نیز میشد، که در شرایط هولناک جنگ در سراسر آسیای بریتانیا، کار کرده و جان میباختند. در سال ١٩٤٢، امواج عظیم پناهندگان هندی، برمه را به مقصد کشور خود ترک کردند. هزاران نفر از آنان در گل ولای و در «جهنم سبز» گردنههای پوشیده از درخت، در مانیپور و آسام جان باختند. شمار کارگران آسیائی ( مرد، زن و کودک ) که برای کشیدن خطآهن میان برمه و سیام به کام مرگ فرو رفتند، شاید ده برابر از تعداد سربازانی که به دست نیروهای متفقین دستگیر شدند، بیشتر باشد(٣٥). این غیرنظامیان نیز از جمله فراموش شدگانند. صدها هزار کولی هندی، کارگران صنعت چای، افراد قبایل مختلف ( اجباراً و یا به امید دریافت دستمزد ) به خدمت ارتش بریتانیا، ارتش ژاپن و یا گروههای چریکی در آمدند. در تمامی منطقه، بیش از یکصد هزار زن بالغ یا خردسال، به عنوان بردگان جنسی، همسان « زنان تسلی بخش » ژاپنی، به «خدمت» گرفته شدند(٣٦). آنان که از این مهلکه جان به در بردهاند، هنوز برای به رسمیت شناساندن این جنایات و جبران آنها در تلاشاند.
بیشک در منطقهای که خاطره جنگ مورد اختلاف بسیار است، ریشهدارترین خاطره آن همین «ارتشهای فراموش شده» میتواند باشد. به عنوان مثال در هند، جنگ نمایانگر دوره قهرمانی های مبارزات ملی است : سابهاس شاندرا باس قهرمان اصلی یک فیلم جدید از سینماگر هندی، شیام بنگال(٣٧)، است. از سوی دیگر در برمه، آنگ سان سوکی، برای نظامیانی که قدرت را به دست دارند، خاطره تلخ پدرش، آنگ سان، را زنده نگاه میدارد. ولی در مالزی و سنگاپور، جنگ هنوز یادآور دوره سیاهی است که ملتهای منطقه با گذر از آن مفهوم جدیدی از خودمختاری را تجربه کردهاند. و در سنگاپور، سیاستمدارانی چون نخست وزیر سابق، «لی کوان یو(٣٨)»، مشکلات و رنجهائی را که ملت ها متحمل شدند، عاملی برای آبدیده شدن خودآگاه نوین ملی میدانند. و بالاخره در مالزی، این جنگ بیشتر تداعی کننده ناامنیها و درگیری های قومی است(٣٩). رویدادهای ١٩٤١ تا ١٩٤٥ به تدریج از خاطر مردمان زدوده میشود ولی شناختاین رخدادها برای نسلهای آینده حیاتی است.
پی نوشت ها:
(١) حمله غافلگیرانه ژاپن، در ٧ دسامبر ١٩٤١، به پایگاه دریائی آمریکا در نزدیکی هاوائی.
(٢) (Kelantan)
(٣) (Rangoon)
(٤) (Alan Brooke)
(٥) ١٩فوریه ١٩٤٢، به نقل از « دفترچه خاطرات جنگ فیلد مارشال آلن بروک، ١٩٤٥ـ١٩٣٩»، آلکس دانچو (Alex Danchev) و دانیل تادمن (Daniel Todman)، لندن، ٢٠٠١.
(٦) (Louis Mountbatten)
(٧) (William Slim)
(٨) لویس آلن، بورما، « طولانی ترین جنگ»، انتشارات فینیکس، لندن، ١٩٨٤.
(٩) (Orde Wingate)
(١٠) (David Lean)
(١١) مصطفی حسین، « میهن دوستی مالزیائیها پیش از اونمو(Unmo) ١٩٥٧-١٩١٠ »، Jomo K.S. ، کوالالامپور، در دست چاپ، صفحات ٢١ و ٢٢.
(١٢) ((Karens و (Shans)
(١٣) (Thakins)
(١٤) (Hainan)
(١٥) (Suzuki Keiji)
(١٦) (Ba Maw)
(١٧) با ماو، « ورود به برمه : خاطرات یک انقلاب ١٩٤٦-١٩٣٩»، انتشارات دانشگاه یئل، Haven New، ١٩٦٨.
(١٨) مراجعه شود به یونگ (Yong)، « تای هاـکی Tan Hah-kee)) : شکلگیری افسانه چینی ماورای بحار»، انتشارات دانشگاه آکسفورد، آکسفورد، ١٩٨٩، صفحات ٢٢٩ تا ٢٧٩.
(١٩) عبارتی به زبان چینی به معنای پاکسازی از طریق تصفیه عناصر نامطلوب.
(٢٠) شیا بوون کنگ (Cheah Boon Kheng)، « ستاره سرخ بر تارک مالزی : مقاومت و بحران اجتماعی طی اشغال نظامی مالزی و پس از آن، ١٩٤٦-١٩٤١، انتشارات دانشگاهی، سنگاپور؛ ١٩٨٣.
(٢١) (Subhas Chandra Bose)
(٢٢) (Andaman)
(٢٣) (Nicobar)
(٢٤) مغولها پس از شکست امپراتوری ترکهای آسیای مرکزی در ایران، به هند رفته و قرنها بر این کشور حکومت کردند. نظام حکومت مغول در هند تحت تأثیر دیوانسالاران ایرانی قرار داشت، و زبان دیوانی و درباری آن فارسی بود. زمانی که امپراتوری انگلستان هند را به مستعمره خود تبدیل کرد، امپراتوری مغول از قدرت ساقط شد و زبان درباری و دیوانی از فارسی به انگلیسی تغییر کرد. عمل «باس» و تعلق خاطر وی به مغولان در واقع بیشتر بازتاب ضدیت او با انگلیس است تا وابستگی به سنتهای هند. (ـم)
(٢٥) لئونارد الف. گوردون (Leonard A. Gordon)، برادران بر علیه راج: بیوگرافی ناسیونالیستهای هند، سارات و سابهاس شاندرا باس، انتشارات دانشگاه کلمبیا، نیویورک، ١٩٩٠.
(٢٦) سر ویلیام اسلیم، « تبدیل شکست به پیروزی »، لئوکوپر، لندن، ١٩٥٥.
(٢٧) (SEAC) مخفف نام مرکز فرماندهی انگلستان در هند، که در یک بازی لغوی آمریکائیان آن را مخفف Save England’s Asian Colonies مینامیدند.
(٢٨) (Aung San)
(٢٩) آنجلن ناو (Angelene Naw)، «آنگ سان و مبارزات برای استقلال برمه»، Silkworm Books، کپنهاک، ٢٠٠١؛ ماری پ. کالاهان (Mary P. Calahan)، « دشمن سازی. جنگ و شکل گیری حاکمیت در برمه»، انتشارات دانشگاه کورنل، Ithaca ، نیویورک، ٢٠٠٤.
(٣٠) (Clement Attlee)
(٣١) (Douglas Gracey)
(٣٢) جان اسپرینگ هال (John Springhall)، « اخراج از ویت مین. چگونه انگلستان به فرانسه اجازه اشغال دوباره هندوچین را داد. »، در « نشریه تاریخ معاصر»، شماره ١، ٤٠ (٢٠٠٥)، صفحات ١٣٠ـ ١١٥.
(٣٣) (Chin Peng)
(٣٤) چین پنگ، « داستان از زبان من»، Media Masters، سنگاپور، ٢٠٠٤.
(٣٥) میچی کو، ناکاهارا، « به کارگیری کارگران در مالزی تحت اشغال ژاپن: مورد راه آهن برمه ـ سیام »، در «بازنگری مالزی»، جومو کا. اس. (Jomo K.S.)، کوالالامپور، ١٩٩٧، صفحات ٢٤٥- ٢١٥.
(٣٦) یوکی تاناکا، « زنان تسلیبخش ژاپن: بردگان جنسی و خودفروشی طی جنگ دوم و اشغال آمریکا»، Routledge، لندن، ٢٠٠٢.
(٣٧) (Shyam Benegal)
(٣٨) (Lee Kuan Yew)
(٣٩) انتشارات، پاتریشیا لیم پوئی هوان(Patricia Lim Pui Huen) ، و دیانا ونگ (Diana Wong)، « جنگ و یادواره در مالزی و سنگاپور»، انستیتوی تحقیقات آسیائی، سنگاپور، ٢٠٠٠.
* تیم هارپر: نویسنده کتاب « ارتشهای فراموش شده. سقوط آسیای بریتانیا ١٩٤٥ـ ١٩٤١»، پنگوئن، آلن لین ٢٠٠٤.
منبع: ماهنامه لوموند دیپلماتیک 2005 مه
نویسنده : تیم هارپر
مترجم : سعید سامان
مطالعات اجتماعی , جنگ, جنگ جهان, جنگ جهانی دوم, آسیا , ژاپن,