بعد از 30 سال زندگی , توافق اخلاقی نداریم !
در راهروهای دادگاه خانواده
مرد: 30 سال است دعواداریم , توافق اخلاقی نداریم , همسر من بیمار
است و احتیاج به دکتر دارد, نمی توانم با او زندگی کنم
زن: دو سه ماه خرج مرانداده. مرتب خرج آن خانم پرستار می کند.
یک سال ما راگذاشت و رفت
مجتمع قضایی. . . . شعبه. . . . دادگاههای عمومی. . . . .
خواهان: مرد 56 ساله کاسب
خوانده: زن 52 ساله خانه دار
خواسته: طلاق
قاضی دادگاه (خطاب به مرد): چند سال زندگی کرده اید
32 سال
فرزند هم دارید
4 فرزند, دو دختر که ازدواج کرده اند و دو پسر, یکی 24 ساله , دیگری
12 ساله است .
بعد از این همه سال می خواهید طلاق بگیرید.
بله. توافق اخلاقی نداریم.
بعد از 32 سال چندان طبیعی ومحکمه پسند نیست که بگوییدتوافق
اخلاقی نداریم.
هر روز قرآن می گذارد روی زمین و مرا تهدید می کند. فرزندکوچکمان
را خوب تربیت نکرده و مشکل دارد. سخن چینی می کند و در امور مختلف
دخالت دارد. برای پسربزرگم یک مغازه خریدیم به قیمت 15 میلیون
تومان, خانم گفتند: بفروش و پولش را بده پسرم معامله ماشین کند. از
دو سال و نیم پیش تا حالا پولش به حداقل رسیده است. پیش میهمانها و
خویشاوندان داد و فریاد می کند. می روم خانه مادرم استراحت می کنم.
ایشان می گوید: فقط بیا خانه بنشین دعوا کنیم و هزاران چیز دیگر.
بگو گذاشتی رفتی., . . دو, سه ماه خانه نبودی, دروغ هم بگو.
ایشان صددرصد احتیاج به دکتر دارد, می توانید بفرستیددکتر.
از چه نظر بیمارهستند.
روحی روانی حالا که مریض شدم این حرفهارو می زنی.
شما با درخواست طلاق شوهرتان موافق هستید
نه. از صبح تا شب میهمانی و هیات برگزار می کند. خودش هم خانه نیست.
زن جوانی را آورده خانه مادرش, می گفت: پرستار مادرم است و خودش هم
آنجا می ماند.
ما 30 سال است دعوا داریم , از همان شب اول عروسی .
مریضی شما چیست
ناراحتی قلبی دارم, قند خون دارم. چون نمی توانم میهمانداری کنم ,
بهانه می گیرد.
یعنی بیماری که آقا می گویندصحت ندارد
نه, دروغ می گوید. می خواهدمرا طلاق بدهد این حرفها رامی گوید.
شما حاضری بروی پزشکی قانونی برای معاینه
بله , چرا نمی روم . می گوید حرف حرف خودم باشد. 32 سال با او زندگی
کرده ام, نه پولی و نه طلایی دارم, حالا می خواهد طلاق بگیرد.
(خطاب به مرد): اگرفرستادیم پزشکی قانونی وتشخیص دادند سالم
است, زندگی می کنید
نه نمی توانم زندگی کنم.
پس چرا می گویید, به دلیل بیماری روانی می خواهم طلاقش بدهم
آقای قاضی بنویسید, دو سه ماه خرج مرا نداده, مرتب خرج آن خانم
پرستار می کند. یک سال مارو انداخت و رفت, حالا هم که دچار بیماری
قلبی شده ام نمی خواهد با من زندگی کند.
(خطاب به زن و شوهر): شماهر کدام یک نفر داور که بالای 40 سال سن
داشته باشد انتخاب و به دادگاه معرفی کنید. حالاچه کسانی را معرفی
می کنید
من دو برادر ایشان را قبول دارم و معرفی می کنم.
آنها که از زندگی ما خبر ندارند.
هر کس را که تو می خواهی بگو.
(خطاب به زن:) شما چه کسی را معرفی می کنید
من دائی ام را معرفی می کنم. یکی از برادرانم که با ایشان کار خلاف
می کنند, قبول نمی کنم.
بنابر این برادر دیگر ایشان و دایی ایشان به عنوان داوران طرفین جهت
سازش میان شما انتخاب شدند.
(مرد ابتدا اعتراض می کند,اما در نهایت نظر زن و رئیس دادگاه را
می پذیرد و پس ازامضاء اظهارات توسط زن و شوهرجلسه دادگاه خاتمه
می یابد. )
قصه پایان ناپذیر طلاق, این بار گریبانگیر زن و مردی دیگر است. پس
از سالها زندگی همراه با خوشی ها و ناخوشی ها اینک سایه شومی, فضای
زندگی ایشان را تاریک کرده است. گویا عده ای تصور می کنند که دادگستری
آنجایی است که هر چه بخواهی حق و ناحق می توانی بگیری. یعنی ذهنیت و
برداشت ایشان از دادگاه و دادرس و دادگری به این اندازه است !!
در اینجا مرد می خواهد پیوندخود را با همسرش قطع کند,مانند اینکه
دو سلول که در یک بند انگشت به هم چسبیده اند از هم جدا شوند, اگر
ضربه ای به آن قسمت انگشت وارد شود همه قسمت ها آسیب می بیند. خانواده
نیز وقتی از بین برود, به عنوان عضوی و سلولی در پیکره اجتماع
کارکردی نخواهد داشت و بنیان آن را به لرزه درمی آورد. اظهارات ضد و
نقیضی که در بین حرفهای طرفین دعوی گفته می شود,نشانگر آن است که
متاسفانه حتی در بیان خواسته های خودتحت تاثیر هیجانات هستند که
نمی توانند فکر کنند. هر چه دردادگاه بگویند می تواند علیه ایشان
نیز به کار رود و مورد استناد قرار گیرد, مواردی خلاف واقع را به
زبان می آورند.
در این دعوی, شخص خواهان یعنی مرد, در آغاز تقاضای طلاق را به دلیل
بیماری روانی زن می نماید. مرد در هنگام طلاق زن نیازی به ابراز
دلیل و قیدی ندارد, حال چگونه است که با نسبت دادن صفت های نادرست
مسئله را پیچیده تر می کند یا تعمدی در کار است و یا ناآگاهی شخصی
موجب بیان چنین اظهاراتی می شود, ناپسندی این حالت زمانی بیشتر هویدا
می شود که بدانیم خداوند, طلاق را منفورترین چیزها می داند بنابر این
حتی در صورت ضرورت طلاق باید توجه شود که تهمت و ناسزاگویی و گفتن
حرفهای غیرواقع موجب هتک حیثیت و حرمت طرفین نشود.
در این پرونده می توان موضوعی را که در اکثر دعاوی منجر به طلاق
وجود دارد مشاهده کرد, اینکه معمولا پیش از طلاق زوجین, یک دوره
جدایی وجود دارد که می تواند عاملی باشد در جهت تسریع تصمیم گیری برای
طلاق. این امرطبیعی است, ضمن اینکه موضوع شخص سومی هم در میان است.
گرچه اثبات رابطه یک مرد زن دار با زن دیگری به صورت مشروع یا
نامشروع کاری مشکل است, به هر حال اثر روانی که بر زن اول دارد
کتمان ناپذیر است. به ویژه آنکه در اغلب موارد و حداقل در آغاز
ازدواج دوم, زنان اطلاعی از ازدواج دوم شوهر خود ندارند و پس از اطلاع
یافتن از آن نفرتی عمیق نسبت به شوهر و هووی خود پیدا می کنند. به
خصوص اگر زن چنین استنباط کند و یا واقعا این گونه باشد که مرد از
روی هوس رانی این کار را انجام داده است.
وجود مشاوران آگاه و مجرب در امور مربوط به ازدواج, از انتخاب همسر
تا هنگام جدایی می تواند از بروز مشکلاتی پیشگیری نموده و در صورت
وقوع بهترین روش را ارائه نمایند. بنابر این به تمامی افراد و
خانواده ها توصیه می شود در صورتی که در آستانه تصمیم گیری برای ازدواج
یا قضاوت و تصمیم گیری در مورد مسائل خانوادگی هستند, ابهامات و
سوالات بی پاسخ خود را با مشاوران بهزیستی و یا واحدهای امداد و ارشاد
خانواده در میان بگذارند و از هر گونه تعجیل در تصمیم گیری و یا
قضاوتهای مبتنی بر پیشداوری و حدس و گمان پرهیز نمایند.
نظر شما