موضوع : نمایه مطبوعات | همشهری

شورش بر استبداد و استعمار

روزنامه همشهری دوشنبه 15 مرداد ,1375 5 آگوست ,1996 سال چهارم , شماره 1034 
 

انقلاب مشروطیت در گفتگو با دکتر نوایی, دکتر یزدانی و دکتر ذوقی
(بخش دوم )

دکتر یزدانی: در مورد عوامل خارجی باز دلم می خواهد که این را به دو
گروه تقسیم کنم: گروهی را عوامل ساختاری و دومی را علل عملکردی
بگذاریم که حالا توضیح خواهم داد که به چه ترتیب است. به این صورت که
ما می توانیم زمانی را تعیین کنیم, یعنی بگذاریم تقریبا از اواخر
قرن 19 م . که در دنیا نوعی سیستم جهانی بوجود آمد, در سطح جهان , و
ایران که در مقایسه با کشورهای پیشرفته اروپا و امریکا و مانند
اینها کشور عقب مانده ای بود, ناخواسته به این نظام و سیستم جهانی که
بوجود آمده بود کشیده شد و در حالی که هنوز واقعا ضروریات جامعه
ایران الزامی را به وجود نیاورده بود که ایران به این سیستم کشیده
شود وارد این سیستم شد. در نتیجه وقتی وارد این سیستم جهانی می شود
تابعی می شود از مقررات, قوانین و الزاماتی که بر این نظام جهانی
حاکمیت دارد. حالا یک مثالی بیاوریم که شاید کمی موضوع شکافته شود.
جامعه ایران تا قبل از برخورد با غرب , به خصوص تا حدود نیمه قرن 19
م, اقتصادی کمابیش بسته داشت و تجارت چندانی با کشورهای حاشیه خودش
نداشت و اقتصادش معطوف به براوردن نیازهای اساسی جامعه خود بود.
اما, وقتی ایران به بازارهای جهانی راه پیدا می کند,به تدریج تجارت
بین المللی در داخل ایران رشد می کندو گوشه هایی از اقتصاد کشاورزی
ایران جنبه تجاری پیدا می کند و بنابراین برخی زمینداران و بازرگانان
به دنبال این هستند که کالاهای کشاورزی را به خارج صادر کنند. بعد,
برخلاف نیازهای داخلی جامعه ایران, برخی از کالاها دارد خارج می شود و
در عوض در نقاط مختلف ایران ما دچار کمبود غله و گندم هستیم و
قحطی های پیاپی در خود ایران دارد اتفاق می افتد. در صورتی که در همین
زمان شما نگاه می کنید که غله دارد از یک نقطه ای به خارج, مثلا
هندوستان حمل می شود, یعنی دیگر نیازهای داخلی و بازار و نیازهای خود
مردم مورد توجه قرار نمی گیرد. همین طور سیستمی مثل سیستم بانکی و
مقررات دیگر وارد ایران می شود و بر ایران تحمیل می شود. بنابراین از
این به بعد ما وقتی می خواهیم درباره جامعه ایران صحبت کنیم خواه
ناخواه باید نگاه بکنیم که در سطح جهانی چه حوادثی دارد اتفاق
می افتد که بر جامعه ایران خواسته یا ناخواسته تاثیر می گذارد. گاهی
اوقات به اعتقاد من کاملا حالت جبری پیدا می کند. شاید خود ایرانیها
اصلا تمایلی به دست زدن به یک رشته از اقدامات ندارند, بلکه ناچار
هستند دست به این کارها بزنند. در سطح سیاسی, ایرانیان ناچار هستند
دست به اقدماتی راجع به نظام ارتش و نظام اداری بزنند. برای اینکه
بتوانند جبران عقب ماندگیهای خودشان را بکنند. از کجا فهمیدند عقب
مانده اند از زمانی که با غرب برخورد کردند. تا قبل از آن اصلا آگاه
نبودند. همانطور که آقای دکتر نوایی فرمودند که ما عقب مانده هستیم ,
بنابراین برای اینکه جبران این عقب ماندگی ها بشود, ناچار هستیم دست
به یک سلسله اصلاحاتی در زمینه های مختلف بزنیم اینکه حالا موفق بودند
یا نه می دانیم که واقعا موفق نبودند. بنابراین, این عوامل ساختاری
بر پیکره جامعه ایران فشار می آورد. مسئله دوم; جزء دسته عوامل خارجی
سیاستهایی است که می توانیم بگوییم جنبه عملکردی دارد. یعنی ما از
اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیستم با تشدید رقابت روسیه و انگلیس در
داخل ایران روبه رو هستیم.
از این به بعد می بینیم که این دو کشور بر سر اینکه کدام یکی نفوذ
بیشتری در ایران پیدا کنند با هم درحال مبارزه و دسته بندی
هستند. که ما این را نیز می توانیم به عنوان یکی از عوامل بروز
مشروطیت تلقی کنیم. من از این می گذرم و می پردازم به عوامل داخلی که
در جامعه ایران بوجود آمد. در خود ایران نگاه می کنیم که به تدریج
جامعه دارد متحول می شود, یعنی دگرگونیهایی در آن در حال صورت گرفتن
است. اوضاع اجتماعی ایران در حال تغییر است. قشرها و طبقات تازه ای
در ایران دارند ظهور می کنند که در گذشته حداقل به این کیفیت وجود
نداشتند یعنی مثلا فرض کنید تجاری دارند پیدا می شوند که در زمینه های
مختلف اقتصادی سرمایه گذاری می کنند در عین حال دارند به تجارت
بین المللی کشیده می شوند و بخشی از سرمایه شان محدود به رابطه با
کشورهای خارجی می شود.
قشر متوسطی بوجود می آید که تحصیلکرده هم هست یعنی ,چه در نظام
اداری و چه در ارتش یا در بعضی از مشاغل آزاد یک قشر جدید
تحصیلکرده دارد بوجود می آید اکثر آنها دارای تحصیل سنتی هستند.
منتها چون سواد دارند, کشیده می شوند به اینکه مسائل جدید را
بشناسند. وضعیت خاص پیشه وران در این دوره به اعتقاد من از اهمیت
بسیار زیادی برخوردار است. به این علتی که خدمتتان می گویم, یعنی به
علت رقابت با کالاهای ساخته شده بیگانه. هزاران هزار پیشه ور ایرانی
در خطر ورشکستگی قرار می گیرند و اقتصادشان از بین می رود. بنابراین
شما نگاه می کنید از اواخر قرن 19 و اوایل قرن ,20 پدیده ای به اسم
مهاجرت نیروی کار از ایران داریم, که قبلا وجود نداشت. اینهابه
کشورهای حاشیه ای می روند و به خصوص متوجه روسیه می شوند که در آنجا
خواه ناخواه تحت تاثیر برخی از پدیده هایی که در آن کشور بود قرار
می گیرند.
مجموع اینها را ما در نظر بگیریم, به نظر می آید که به تدریج نوعی
روحیه اصلاح, حداقل در بخشهای شهرنشین ایران بوجودمی آید. ما این را
در منابع مختلف قبل از مشروطیت می توانیم ببینیم که اشاراتی به این
روحیه اصلاح می شود (حتی اگر نهضت تحریم تنباکو را کنار بگذاریم, که
تبلور این روحیه عصیان در یک مقطعی است.) به عنوان مثال: روزنامه
خاطرات اعتمادالسلطنه; در یک جایی اعتمادالسلطنه اشاره ای به سال
1303 ه. ق می کند, یعنی 10 سال قبل از قتل ناصرالدینشاه . می گوید که
یک مرد مسگر در قهوه خانه آمده صحبت می کند, که در یک زمانی در تاریخ
ایران کاوه آهنگری پیداشد و بساط سلطنت را به هم ریخت و اگر مرد
مسگری این بار این بساط را به هم بریزد جای تعجبی نخواهد بود. یا
مخبرالسلطنه هدایت در کتاب گزارش ایران: دوره قاجاریه و مشروطیت
درست قبل از مشروطیت می گوید: مردم چیزهایی شنیدند آرزوهایی در دل
دارند, بمبی در سینه ها مختفی است تا کی منفجر شود. همچنین گزارشی را
مامور سیاسی روسیه در ایران , درست در سال 1900 برای وزارت امور
خارجه خودش می فرستد. می گوید: که در ایران نوعی نارضایتی پنهانی وجود
دارد و منشا این نارضایتی پنهان, فساد و استبداد مطلقی است که در
ایران است و بی پناهی ای که مردم ایران دارند و خود او اشاره می کند که
تنها پدیده ای که می تواند این وضعیت را در ایران به هم بزند انقلابی
است که امکان دارد اتفاق بیفتد. بنابراین, این روحیه عصیان که به
صورتهای مختلف دارد خودش را نشان می دهد به تدریج دارد در جامعه
ایران بوجود می آید و به نظر می رسد که سرانجام قشرهایی از شهرنشین ها
با یکدیگر نوعی اتحاد عملی برای مبارزه با استبداد حکومتی برقرار
می کنند. یعنی گروههایی از علما, دیوان سالاران, تجار و روشنفکران
جدید که اینها می توانند پیشه وران و بخشهایی از جامعه شهری را نیز به
دنبال خودشان بکشانند. گروه اول رهبریت را بعهده دارند و گروه دوم
بسیج می شوند و به دنبال اینها حرکت می کنند.
. دکتر نوایی: بله, یک نهضت, یک انقلاب, یک تحول فکری هیچوقت یک
عامل منفرد نخواهد داشت.
نفرت از استبداد و نفرت از تجاوز افراد رده های بالاتر به مال و جان و
ناموس مردم, بدون هیچگونه محاکمه و پرسش و سوالی, در دلها بوده است
اما نکته ای هم که گفته شد, بسیار مهم است و آن این است که می دانید
که آن تجارت با خارجی را در حقیقت به ما تحمیل کردند. یعنی وقتی
قرارداد ترکمانچای بسته شد همراه او فشار آوردند که یک قرارداد
تجارتی هم بسته شود.
همین قرارداد بود که دولت انگلیس هم به موجب حصول متبع دول متباهه
گفتند که ما هم باید از این استفاده کنیم و قائم مقام شاید در همین
جهت کشته شد که تا آن روزی که زنده بود با این قرارداد مخالفت کرد.
حتی فریزر هم که یکی از طراحان سیاست انگلستان در مملکت ما بود آمد
با قائم مقام صحبت کرد و نتیجه ای نگرفت. و حتی چنین استدلال کرد که
در مقابل فشار روسها, وجود ما مثل یک پادزهر است و قائم مقام در
پاسخ گفت: بدن این بیمار چنان مسموم شده که حتی پادزهر هم ممکن است
به هلاکت او بینجامد. خلاصه آنقدر مقاومت کرده که سفیر انگلستان به
دولت متبوع خودش گزارش داد که تا قائم مقام وجود دارد عقد قرارداد
تجارتی غیرممکن است. در عرف دیپلماسی شرط دیگر این سخن این است که
اگر می خواهید این قرارداد بسته شود باید این شخص را از میان برداشت.
که یکدفعه می بینیم که این قضیه پیش آمد. وقتی این قرارداد قرار شد
که مثلا جنس روسی آزادانه وارد شود, آنوقت تبعات اقتصادی بسیار
وخیمی برای ما پیدا شد, چون اینها به تولید انبوه رسیده بودند, در
صورتی که ما چرم بافی و مخمل بافی می کردیم, با آن وسایل قدیمی خودمان ,
که خوب مسلما گرانتر در می آمد. بالطبع تمام صنایع داخلی و ملی ما
یکی یکی از بین رفت. برای اینکه دیگر صرف نمی کرد. حتی وقتی افراد
روشن می خواستند قیام کنند در برابر این زورگویی روسها و آمدند اینجا
کارخانه قند درست کردند باز هم همین ها تحریک کردند که قند اینجا را
برای سفید کردنش از استخوان مرده استفاده می کنند. در نتیجه آن
کارخانه ایرانی هم از بین رفت. همه اینها موجب شد که سخن مشروطیت
پیش بیاید. مشروطیت ما به این دلایل نتوانست آن طور که باید و شاید
روی پای خودش بایستد.
. دکتر یزدانی: در واقع, اگر اصطلاح امروزی را بخواهیم به کار بریم ,
اقتصاد ایران تبدیل به نوعی اقتصاد وابسته می شود و تمام تبعات آن را
به همراه خود آورد. یعنی به جای اینکه پیشرفت اقتصادی, سودی نصیب
عامه مردم کند چنین چیزی اتفاق نمی افتد. حتی در مقاطع شکوفایی
اقتصادی, عناصر فرودست و پایین جامعه به شدت زیر فشار اقتصادی قرار
می گیرند. حتی تجار بزرگ زیر فشار اقتصادی بیگانگان هستند.
. دکتر ذوقی: پس می شود این طور نتیجه گرفت که پدیده تقسیم نابرابر
کار بین المللی در اواخر قرن 19 م صورت گرفته بود و تولیدکنندگان ما
از مدار تولید خارج شده بودند و در واقع ما اگر هم تولید داشتیم
تولید مواد خام بود و در نتیجه در اثر عدم تولید, تجار, بازرگانان و
کسبه اینها کسب و کارشان دچار رکود شده بود پس من شخصا معتقدم که
دو هدف برای انقلاب مشروطیت می شود در نظر گرفت یکی آن تحول ساختاری
سیاسی که در دوره ناصرالدین شاه صورت گرفت و ناصرالدین شاه استبداد را
به حد اعلای خودش رساند. من با این مفهوم دولت در دوره قاجار موافق
نیستم تا پیش از انقلاب مشروطیت چون دولت واجد یک خصوصیاتی است, درست
است که هیات وزیران هم دارد اما مفهوم حقیقی دولت اصلا وجود ندارد
بلکه اگر حکومت بگوییم درست است, آن هم به طور مطلقه فردی در دست
شخص شاه. این قدرت یافتن پیش از اندازه شاه, به ویژه در دوره
ناصرالدین شاه, سبب می شود که استبداد بیش از هروقت دیگر خودش را نشان
دهد و همانطور که قبلا هم گفتم آن طبقات مالک, تجار, ثروتمندان و
طبقه ممتاز کشور یک بیم و هراسی را نسبت به آنچه دارند, پیدا کنند
چون شاه می شود گفت که قادر مطلق بود, هرکاری می خواست می کرد. پس برای
حراست از اموال, حراست از املاک و حراست از جان و مال خودشان یکی از
اهداف خود را مبارزه با استبداد و محدود کردن قدرت شاه از طریق
قانون قرار دادند. و دوم آنچه را که بر سر اقتصاد آمده بود کمااینکه
ما نمود آن را در نظامنامه انتخاباتی و در خود فرمان مشروطیت
می بینیم که به طبقات خاص و کسبه و پیشه وران یک جایگاه خاصی می دهند و
اکثریت کرسی های دوره اول مجلس را این گروهها عهده دار هستند و این
اوضاع را چون ناشی از تحمیلات اجنبی و بیگانگان می دانستند می شود هدف
دوم را مبارزه با استعمار و رفع و دفع استعمار قلمداد کرد. یعنی
مبارزه با استبداد, مبارزه با استعمار دو هدفی بود که بطور کلی
انقلابیون تعقیب می کردند.
. دکتر نوایی: کاملا درست است برای اینکه در مشروطیت توده مردم از
اصول پارلمانتاریسم هیچگونه اطلاعی نداشتند. دلشان می خواست آن ظلم و
ستم ناشی از استبداد از بین برود و ضمنا چون در طول سلطنت قاجار از
ملتهای خارجی مثل روس و انگلیس هر کدام به نحوی متضرر شده بودند و
می اندیشیدند که این ضررها نتیجه استبداد و جایگاه مختار سلطنت است و
بیگانه این اوضاع را بر آنها نازل کرده است بنابراین اگر اختیارات
شاه را محدود کنند, هم زندگی بهتری از لحاظ وضع داخلی پیدا می کند
یعنی حداقل دیگر ظلم و تبعیض نیست و عدالت اجرا می شود و همینکه از
نفوذ آن دولتهای خارجی که شخص شاه مثلا می توانست با آنها امتیاز
ببندد یا قرارداد شکست امضا کند از آن راحت می شوند.
ادامه دارد
زیرنویس عکس:
چهره امین السلطان, صدراعظم استبداد و عباس آقا تبریزی, فردی که وی را
به قتل رساند.
 

نظر شما