چیزی باید بیشتر از عکس
روزنامه شرق پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۲ - ۱۶ شوال ۱۴۲۴ - ۱۱ دسامبر ۲۰۰۳
شهروز نظری: حکایت گالری گلستان و آدم هایی که آمده اند و رفته اند و آنهایی که جاودانه شدند و نشدند و میدان زیبای هدایت و اینکه باید کوچه پس کوچه های دروس را بپیچی و برسی جایی که می خواهی کارهای فرزند یک آدم نام آشنا را ببینی در کله ات قیلی ویلی می رود. آنکه می گوید من اثر هنری را با پیش انگاره نمی بینم یا دروغگوست یا اصلاً در این وادی نیست.
انسان در برخورد با هر عنصر بیرونی پیچیدگی های ذهنی و انباشتی از معانی و روابط بین مفاهیم را دنبال می کند که به هیچ وجه توانایی حذف آنها را در داوری و میزانش ندارد. همیشه دلم به حال آنهایی که نسبتی و نسبی با آدم حرفه ای هم حرفه پیش از خود دارند می سوزد. شعر اگر نوشته بودند به جرم شاه دایی داشتن بی توجه از کنارشان رد شدیم.
- اصلاً نقل ما خوب یا بد بودن نیست _ چرا آنها را در جایگاه خودشان نقد نمی کنند، مگر پدر بزرگی به آن شهیری داشتن می شود دلیلی بر توجه یا انکار افراطی لوسین فروید نقاش.
- پدر داستان نویس چه ربطی دارد به پسر عکاس _ حالا چرا در جوامعی مثل ما نسب و پیش و دنباله ات اینقدر دارای مرتبه و شأن است از آن حکایت های نگفتنی و نشدنی است!
در یک سیستم اجتماعی فئودال صفت به دلیل جزمیت جایگاه آدم ها هر کسی محتوم به پیشینه اش است. جندقی متفکر این گونه جوامع می سراید:
«بجز از تاک که شد محترم از حرمت می / زادگان را همه فخر و شرف از اجداد است.»
چنین پنداری زمانی شکل می گیرد که تمامی داشت و نداشت یک آدم را از کانال گذشته اش مورد تحلیل و پردازش قرار دهیم. یعنی حال و زمانه ات بی ارزش می شود در قبال کهنه خانه پدری.
تمام مخاطبینی که به نمایشگاه مریم فخیمی پا می گذاشتند آمده بودند تا نظاره کنند عکس های فرزند یک اهل سینما چگونه می تواند باشد. این جفاکاری و نامرادی از نگره پالوده و سخیفی است که ریشه در سنتی ترین و افراطی ترین تحجرات فرهنگی این ملت دارد. ممکن است بگویید موضوع هنر را برای هنر نخواستن آنقدر چیز مهمی نیست که باید به آن توجه کرد. اما در ریشه یابی معضلات فرهنگی، ندیدن اصل و پرداختن به فرعیات و پیدا کردن سلف و ریشه پوسیده، شده است همه کار متولیان فرهنگ این سرزمین. بدون آنکه نسبت اثر با جریانات معاصر یا حداقل زیبایی شناسی اش را مورد مطالعه قرار دهند.
ولی حالا دیگر وقت بزنگاهی است. دیگر چاره ای نداریم جز دیالکتیک روشنگر. دیگر جانبداری و داوری و قیاس قضاوت ها و ترازنامه ها برایمان کار نمی کند. محکوم کردن در تاریخ برایمان فایده ای ندارد. سرمایه هایمان را از دست داده ایم و ذخایرمان را سر کشیده ایم.
مانده ایم با مجادله ای بزرگ با خودمان. ملتی شده ایم که بی وقفه مصرف می کنیم، بی تولید و خاصیت، بوی نا و نم تاریخ و فرهنگ مان که هر روز از گنجه بیرون کشیده ایم و پزش را داده ایم ده ها سال است بلند است و ما هر روز به حساب قدمتش گذاشتیم کاش شعر گل گلاب هم نبود تا دیگر فراموش می کردیم کجاییم!
ورنون روانشناس می نویسد «خلاقیت هنرمندان و دانشمندان برجسته، احتمالاً بیشتر یک قضیه شخصیتی یا انگیزشی است تا سبک خاصی از تفکرات» ،فخیمی عکاسی کرده است همین یک کار _ ربطی به سینما ندارد. حالا اگر بزرگواری در گالری می گوید زاویه دیدش شبیه کادربندی سینمایی است باید دید با چه انگیزه و استنباطی به چنین کشف و شهودی رسیده است.
عکس هایش شسته رفته و بی هیچ تعارفی نمونه و استاندارد است. او هم مانند همه معاصران ما برای عکاسی آبروداری می کند. عکاس ایرانی همه آن چیزی که باید یک عکاس آموخته باشد را می داند اما گویی خلاقیت را نه می شود آموزاند نه به کسی تحمیل کرد. بنابراین عکس فقط بی اشکال است.
قبول این واقعیت که نیاز عکاس امروز ایران گزینش های فرمالیستی است و تجربه اندوزی های گرافیکال (نه اختصاصاً گرافیک) برای او ارضا کننده است همه تقاضاهای مخاطب از عکس را بی پاسخ گذارده است. فخیمی هم در کنار جریان فرم گرایی عکس از نمونه های خوب به حساب می آید ولی می تواند خود را محدود به جریان غالب نکند و با فاصله گرفتن از عکس به مثابه کمپوزیسیون رایج (که به خوبی آن را آموخته) به عکاس شاخصی در میان هم نسلان خود مبدل شود.
در عکس هایش از ادا اطوار روشنفکری نخ نما شده این چند سال اخیر خبری نیست و این ویژگی اوست. باید بگریزد از عکس برای مخاطب مشخص و معین گالری های پیش فرض. عکاس ایرانی به جز به عکس باید به چیزهای دیگری هم بیندیشد، باید هنرهای دیگر را لمس کند، مردمش را خوب بشناسد بوها را نیوشد و مزه ها را نوشد و بداند الان کجای زمین ایستاده است. زمین اندازه اش چقدر است؟ بدبختانه آنها هم که اینها را می دانند می خواهند کاپا شوند یا انسل آدامز، من ری یا حتی... و یا با نگاه به اصطلاح متافیزیکی می خواهند معنویت را به عکس بچپانند بدون آنکه به این توجه کنند که عکس هنری مکانیکال و دیجیتال است و به سادگی نمی شود هر چیز غیرمتجانسی چون مجردات را به صرف پارچه باد برده و فضای وهم آلود به آن چسباند.
نظر شما