شب های سپید و شب های روشن
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

شب های سپید و شب های روشن

روزنامه شرق، چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۲ - ۲۲ شوال ۱۴۲۴ - ۱۷ دسامبر ۲۰۰۳

قصه «شب های سپید» داستایوفسکی را در طول فیلمبرداری خواندم البته به بازی کردن من کمکی نکرد ولی قصه خیلی زیبایی بود. فکر می کنم اگر این کتاب را هم نمی خواندم؛ همین جوری بازی می کردم. ولی چون قصه ای از «داستایوفسکی» بود دوست داشتم آن را بخوانم. البته این را بگویم که کتاب و داستان خواندن، فیلم دیدن و حتی نقاشی کشیدن به بازیگر خیلی کمک می کنند ولی در ارائه نقش تاثیر غیرمستقیم دارند. این که می گویم خواندن این کتاب تاثیری در بازی ام نداشته است به این خاطر است که وقتی فیلمنامه را خواندم بلافاصله با دختر فیلم ارتباط برقرار کردم، سریع آن را درک کردم و هیچ نکته نامفهومی در ارتباط با او برایم وجود نداشت. یعنی در لحظه اولی که فیلمنامه را تمام کردم از «رویا» خوشم آمد و دوستش داشتم و با کمک های کارگردان و بحث هایی که داشتیم به یک شیوه بازیگری متناسب با ویژگی های این دختر رسیدیم و موقعیت او را به خوبی درک کردم و می دانستم که چه کار باید بکنم یا نکنم.
در واقع از قصه «داستایوفسکی» فقط اقتباسی شده ولی همه آدم ها با اینکه احساسات یکسانی ندارند ولی نقطه های مشترک حسی هم دارند، اینکه درنظر همه چیزهایی همیشه خوبند و چیزهایی همیشه بد ولی به هر حال شخصیتی که «سعید عقیقی» در فیلمنامه اش خلق کرده بود قابل فهم بود و دیگر احتیاجی برای خواندن این کتاب نبود و فیلمنامه به اندازه کافی به من کمک می کرد. حتی اگر آن فیلمنامه هم ناقص می بود _ مثلاً شخصیت پردازی اش بد می بود - باز هم خواندن داستان داستایوفسکی کمکی نمی کرد چون آن چیزی که نوشته شده است بایستی ساخته می شد و آنچه که تماشاگر می بیند ناقص است، هر چند که من آن را در ذهن داشته باشم ولی مهم آن چیزی است که نوشته شده و قرار است ساخته شود.روحیه شخصیت استاد با بی تفاوتی هایی که در برابر جنس مخالفش دارد از روحیه و طبع «داستایوفسکی» خیلی دور است چون می گویند که «داستایوفسکی» با معشوقه هایش خیلی مهربان بوده است؛ او برخلاف نامهربانی ها و آزارهای شدیدی که «آناعیسایوا» (زن اول داستایوفسکی) و دیگر معشوقه اش «سوسولوا» در حق او روا داشتند اما تصویری که از معشوقه و یا زن در آثارش متجلی است غالباً مهربان و حامی ظاهر شده اند. مثلاً شخصیت دختر رمان «ابله» خیلی مهربان است و شخصیت «سونیا» در جنایت و مکافات عامل رستاخیز «راسکلنیکوف» می شود که شاید نمونه بیرونی آن آخرین زن «داستایوفسکی» یعنی «آنا گریگوریونا» باشد که با پشتکار، انضباط و عشقی که نسبت به «داستایوفسکی» داشت زندگی شوهرش را سروسامان بخشید _ البته داستایوفسکی به نمود زنان موذی که در زندگی با آنها برخورد داشت پرداخته است_ با این وجود کتاب «شب های سپید» تفاوت ها و شباهت هایی میان «رویای شب های روشن» و دختر ۱۶ ساله رمان «شب های سپید» داستایوفسکی است.البته عاشق بودن ویژگی مشترک این دو دختر است. هر دوی اینها عاشق و تنها هستند و وقتی می گویم عاشق و تنها هستند یک عمق طولانی دارد و می شود به خیلی چیز ها فکر کرد. این که چگونه فکر می کند؟ آیا غصه می خورد یا نه؟ گریه می کند یا نه؟ چگونه می ایستد؟ چگونه به بقیه اعتماد و نگاه می کند؟ به چه چیزی دقت می کند؟ و ... یعنی این موقعیت عاشق و تنها بودن تمامی مواردی که گفتم و خیلی از موارد دیگر را شامل می شود ولی در نهایت من آنچه را که «سعید عقیقی» نوشته بود بازی  کردم. یعنی یک دختر شهرستانی که به تهران بر سر قرارش آمده است و من به لحاظ جغرافیایی این شخصیت را درک می کردم. البته می توان شباهت هایی میان این دو یافت ولی این شباهت یا تفاوت ها فقط می تواند ذهنیت، ایده و فکر به بازیگر بدهد وگرنه تاثیر مستقیمی در ارائه نقش ندارد.
 

نظر شما