وقتی موج ساز، موج سوار می شود...
روزنامه شرق، یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۲ - ۲۶ شوال ۱۴۲۴ - ۲۱ دسامبر ۲۰۰۳
مهدی مصطفوی:به دو شکل می توان به«بیل رو بکش» نگاه کرد. اول بعنوان یک فیلم انتقامی در قالب ژانر سامورایی و دوم به عنوان فیلمی که کوئنتین تارانتینو کارگردان داستان های عامه پسند پس از شش سال غیبت در عرصه فیلمسازی عرضه کرده است. اگر بخواهیم از نگاه اول به فیلم نگاه کنیم در کیفیت بالای تصویری آن، صحنه های رزمی زیبایش و موسیقی نوستالژیک اش شکی نیست، ولی مسئله این است که اگر صرفا این نگاه موردنظر بود فیلم اصلا مطرح نمی شد، چه برسد به آنکه قرار باشد پرونده ای نثارش شود. پس دیدگاه دوم ملاک است که واقعا هم هست، چرا که هرچه بخواهیم بگوییم این فیلمِ تارانتینو نیست، نمی شود. بالاخره امضای او در تاروپود فیلم خود را نشان می دهد و از همه واضح تر در آغازش، عنوان بزرگ (و نامرسوم) «چهارمین فیلم کوئنتین تارانتینو» درج می شود.
«بیل رو بکش» داستان زنی به نام عروس را پی می گیرد که چند سال پس از قتل عامی که بیل و دارودسته اش در مراسم عروسی وی به راه انداخته اند، از کما خارج می شود و تصمیم به انتقام می گیرد، داستانی کاملا خطی و بدون پیچیدگی و با شخصیت های کاملا یک بعدی. البته اینها به خودی خود بد نیست، ولی مشکل این است که کسی که پشت دوربین قرار گرفته، همانی است که دقیقا ویژگی های آثارش نقطه مقابل ویژگی های بارز این فیلم قرار دارد. به راستی چطور دیالوگ های عروس با اورن ایشی و گوگو (دختر محافظ اورن) می تواند طعم نه ساله دیالوگ های جان تراولتا و ساموئل جکسون در حال انجام ماموریت در داستان های عامه پسند و طعم یازده ساله دیالوگ های دور میز جنایتکاران «سگ های انباری» را تازه کند؟ یا چطور صحنه های مبارزه پایانی عروس با اورن ایشی می تواند با صحنه رقص به یاد ماندنی جان تراولتا با اوما تورمان یا با صحنه رقص مایکل مدسن هنگام شکنجه پلیس همتایی کند؟ ساختار پیچیده و تودرتوی فیلم های قبلی تارانتینو که اتفاقا کارکردی مفید داشت و باعث می شد شخصیت ها را بهتر و بهتر بشناسیم، در این فیلم به این حد رسیده که به جای اینکه عروس از اول فهرست اسامی افراد شروع به انتقام کند، اول دومی را سر به نیست می کند و بعد اولی را! که البته میان این دو باید شاهد صحنه های طولانی بیمارستان باشیم. و بالاخره اینکه خشونت نهانی و دلچسب فیلم های قبلی، در این فیلم رو آمده و حتی در خدمت موقعیت های کمیک فیلم قرار گرفته است.تارانتینو با داستان های عامه پسند (که هنوز به نظرم یکی از پدیده های دهه نود بود)، جریانی نو راه انداخت، جدا از اینکه فیلم و شخصیت هایش هجو و پارودی شدند، آثاری جدی با الهام از این فیلم پدید آمد. ولی در مورد «بیل رو بکش»، تارانتینو سوار بر موج فیلم های هنرهای رزمی شده است که چند صباحی است مورد توجه و استقبال همزمان مردم و منتقدان قرار گرفته اند. هرچند هر کارگردانی حق دارد هرچه می خواهد بسازد، ولی بعد از شش سال انتظار، توقعات از تارانتینو چیزی بیش از یک کارتون ژاپنی بود.تارانتینو در یکی از مصاحبه هایش گفته است که این فیلم را ساخته تا خودش از آن لذت ببرد! پس بهترین رویکردی که می توان با آن به «بیل رو بکش» نگاه کرد این است که آن را اثری شخصی تلقی کنیم، یک اثر شخصی که کمی پول پایش ریخته شده باشد. وقتی شیفتگی و ذوق زدگی تارانتینو را هنگام صحبت درباره این فیلم می بینیم یا وقتی علاقه اش را در دادن آدرس برای پیدا کردن ریشه های فیلم می بینیم، بیشتر به این نتیجه می رسیم که ساخت چنین فیلمی توسط وی اجتناب ناپذیر بود، پس چه بهتر که ساخت و خیال ما را راحت کرد! «بیل رو بکش» اثری شخصی است و ارزشش نیز در همین حد است، بزرگ کردن آن و رساندنش به عرش داستان های عامه پسند و سگ های انباری و حتی «جکی براون» بیش از هر چیزی جفا در حق خود کوئنتین عزیز خواهد بود.
نظر شما