شکاکیت اخلاقى
شکاکیت عام عبارت است از این دیدگاه که ما نمى توانیم هیچ دانشى داشته باشیم یا مى توانیم دانش اندکى داشته باشیم؛ بر این اساس، شکاکیت اخلاقى عبارت است از این دیدگاه که ما نمى توانیم هیچ دانش اخلاقى داشته باشیم یا دانش اخلاقى اندکى مى توانیم داشته باشیم. پاره اى از شکاکان اخلاقى چنین استدلال مى کنند که ما نمى توانیم معرفت اخلاقى داشته باشیم. زیرا نمى توانیم شواهد لازم براى توجیه داوریهاى اخلاقى را به دست آوریم. شکاکان اخلاقى افراطى تر چنین استدلال مى کنند که ما نمى توانیم معرفت اخلاقى داشته باشیم زیرا در اخلاق هیچ حقیقتى وجود ندارد که قابل شناختن باشد. اینان همچنین استدلال مى کنند که قضایاى اخلاقى تماماً کاذبند، چراکه این قضایا، به خطا وجود واقعى (ارزشهاى عینى) را پیش فرض مى گیرند؛ یا هدف داوریهاى اخلاقى ابراز احساسات یا تأثیرگذارى بر رفتار است نه بیان حقایق. منتقدانِ شکاکیت اخلاقى به نوبه خود چنین استدلال مى کنند که دست کم در پاره اى از موارد هدف داوریهاى اخلاقى بیان حقایق است، پاره اى از این داوریها واقعاً صادقند، و ما شواهد کافى در دست داریم که ادعا کنیم به این حقایق علم داریم.
1) انواع شکاکیت اخلاقى
شکاکیت اخلاقى عبارت است از این دیدگاه که درباره اخلاق، درباره درست و نادرست، خوب و بد، فضیلت و رذیلت، ما نمى توانیم هیچ دانشى داشته باشیم یا دانش ناچیزى مى توانیم داشته باشیم (نک: معرفت اخلاقى، بند3). این یکى از مجموعه دیدگاههایى است که تفسیرهاى فلسفى و سنتى اخلاق را به چالش مى طلبند یا آن را محدود مى کنند. نسبت گرایى اخلاقى2 ادعا مى کند که حقایق اخلاقى به آداب و رسوم فرهنگى یا تعهدات شخصى وابسته اند (نک: نسبت اخلاقى)؛ ذهنیت گرایى اخلاقى3 ادعا مى کند که حقایق اخلاقى از رهگذر ترجیحات، احساسات و دیگر حالتهاى نفسانى اشخاص تعین مى یابند؛ خودگروى اخلاقى4 عبارت است از این دیدگاه که این همواره الزامى است که منافع شخصى خود را افزایش دهیم (نک: خودگروى و دیگرگروى). این مواضع از پاره اى از همان مشکلاتى درباره اخلاق نشأت مى گیرند که انگیزه شکاکیت اخلاقى است؛ هرچند این دیدگاهها به معناى دقیق کلمه مواضع شکاکانه نیستند، زیرا همه آنها با این ادعا سازگارند که ما نسبت به درست و نادرست، خوب و بد، و فضیلت و رذیلت شناخت گسترده اى داریم.
شکاکان اخلاقى، دست کم به لحاظ نظرى، به شکاکان عام و خصوص شکاکان اخلاقى قابل تقسیم اند. یعنى پاره اى از فیلسوفان درباره اخلاق، شکاکند؛ زیرا درباره همه چیز شکاکند و ادعا مى کنند که هیچ کس واجد معرفت اخلاقى نیست؛ زیرا هیچ کس نسبت به هیچ چیزى واجد معرفت نیست (نک: شکاکیت). سایر فیلسوفانِ [شکاک] ادعا مى کنند که ما مى توانیم چیزهاى بسیارى را بدانیم و عملاً نیز مى دانیم، مگر در خصوص اخلاق. شکاکیت عام در اینجا مورد نظر نیست، و به هر تقدیر، در تاریخ فلسفه نسبتاً کمیاب است. خصوص شکاکیت اخلاقى شایع تر است؛ عمدتاً به دلیل فیصله ناپذیرى پاره اى از اختلاف نظرهاى اخلاقى، دشوارى ارائه تبیینى قابل قبول از این که ما چگونه مى توانیم با موضوع معرفت اخلاقى رابطه اى علّى داشته باشیم، و احساس این که اخلاق، وقتى با علم طبیعى، که عموماً به عنوان مَثَلِ اعلاى معرفت پذیرفته شده، مقایسه مى شود، شدیداً رنجور است. شکاکان اخلاقى به [دو دسته] شکاکان مطلق، که مدعى اند ما هیچ معرفت اخلاقى اى نداریم، و شکاکان مقید، که مدعى اند ما مى توانیم نسبت به بعضى از جوانب اخلاق، و نه سایر جوانب آن (به عنوان مثال، نسبت به خوب وبد، اما نه نسبت به درست و نادرست) علم داشته باشیم، تقسیم مى شوند.
شکاکان اخلاقى ممکن است از نظر تبیین هایى که از سبب ناکامى ما در برخوردارى از معرفت اخلاقى دارند اختلاف داشته باشند، و این اختلافها در قالب تحلیل سنتى معرفت قابل تبیین است (نک: مفهوم علم). به طور سنتى، یک قضیه تنها وقتى علم قلمداد مى شود که هم صادق باشد و هم موجّه. بنابراین، شکاکان اخلاقى عموماً چنین استدلال مى کنند که در اخلاق (یا جوانبى از اخلاق) یکى از این شرایط قابل استیفا نیست. گروهى نقص را در توجیه داوریهاى اخلاقى مى یابند؛ و دیگران در صدق این داوریها.
2) مشکل توجیه5 داوریهاى اخلاقى
اولین نوع شکاکیت اخلاقى بر این باور است که ما معرفت اخلاقى نداریم؛ زیرا توجیهى شایسته براى داوریهاى اخلاقى مورد بحث در دست نداریم. این ناشایستگى در قالب یکى از امور زیر قابل توصیف است: 1. مبناى استدلالى ضعیف داوریهاى اخلاقى، مثلاً در مقایسه با حقایق تجربى یا منطقى ـ ریاضى محض. 2. انواع محدود استنتاج که در استدلال اخلاقى پذیرفته شده است، مانند قیاس و استقرا. 3. توصیف سخت گیرانه داوریهاى اخلاقى مانند این که اگر حکم اخلاقى صادقى وجود داشته باشد، این حکم باید عام، ضرورى، و راهنماى عمل باشد. 4. نظریه هایى مانند (فاصله است/باید)،6 که طبق آن هیچ استنتاج معتبرى، از مبناى استدلالى ضعیف به سود نتایج اخلاقى داراى اوصاف قوى از رهگذر انواع محدود پذیرفته شده استنتاج، امکان پذیر نیست (نک: منطق گفتمان اخلاقى).
در روزگاران قدیم شک و تردید در باب کفایت توجیه، گروهى را به شکاکیت اخلاقى مطلق کشاند. پیرهونیست ها7، مانند سکتوس8 و فیلو،9 چنین استدلال مى کردند که یک چیز، بسته به اختلاف آداب و رسوم، قوانین، باورهاى اساطیرى و نظایر اینها، براى گروهى از مردم خوب و براى گروهى دیگر بد جلوه مى کند (نک: فیلوى لاریسایى؛ پیرهونیسم؛ سکتوس امپیریکوس). این ظواهر تنها توجیهاتى هستند که ما براى ارزشهاى اخلاقى چیزهاى مورد بحث در دست داریم، اما از آنجا که یک چیز در آن واحد نمى تواند هم خوب باشد و هم بد، و از آنجا که ما هیچ دلیلى نداریم که به مجموعه اى از ظواهر بیش از مجموعه اى دیگر اعتماد کنیم، هیچ حکم اخلاقى اى بیش از نقیض خود واجد تأیید عقلانى نیست، و رهیافت مناسب نسبت به همه موضوعات اخلاقى تعلیقِ باور است.
در فلسفه مدرن، شک و تردید در باب توجیه، گروهى را به شکاکیت اخلاقى محدود سوق داده است. به عنوان مثال، جى. اى. مور10 در کتاب مبانى اخلاق11 (1903) خویش بر این باور است که ما مى توانیم نسبت به [چیزهاى] خوب علم داشته باشیم و کارهاى درست به حسب تعریف کارهایى اند که بیشترین خوبى را به بار آورند، اما ما نمى توانیم بدانیم چه کارهایى درستند؛ زیرا ما نمى توانیم درباره پیامدهاى علّى این کارها در درازمدت علم و اطلاع کافى داشته باشیم (نک: جى. اى. مور). به همین ترتیب، دبلیو، دى. راس12 (1930) چنین استدلال مى کند که ما مى توانیم اصول کلیِ وظایفِ فى بادى النظر13 را بدانیم، اما، به خاطر پیچیدگى اخلاقى مجموعه خاصى از شرایط، ما بندرت، اگر نگوییم هرگز، نمى توانیم بدانیم که در آن شرایط کدام عمل وظیفه فعلى14 ماست (نک:دبلیو، دى. راس). در هر دو مورد، این فیلسوفان بر این باورند که ما معرفت اخلاقى نداریم؛ صرفاً به دلیل این که به اطلاعات واقعى و اخلاقى مورد نیاز براى توجیه احکام اخلاقى مورد بحث دسترسى نداریم.
3) مشکل صدق15 داوریهاى اخلاقى
نوع دوم، و اساسى تر، شکاک اخلاقى مطلق معتقد است که ما معرفت اخلاقى نداریم. زیرا در موضوعات اخلاقى هیچ حقیقت قابل درکى وجود ندارد. گروهى، که غالباً (غیرشناخت گرایان)16 نامیده مى شوند، چنین استدلال مى کنند که داوریهاى اخلاقى ارزشِ صدق17 ندارند؛ زیرا این داوریها بیانگر گزاره هاى معنادارِ معرفت بخش18 نیستند (نک: اخلاق تحلیلى؛ حکم اخلاقى، بند1). دیگران، که غالباً (هواداران تئورى خطا)19 نامیده مى شوند، معتقدند که داوریهاى اخلاقى ارزشِ صدق دارند، اما حقیقتاً همه کاذبند. غیرشناخت گرایى و تئورى خطا غالباً در ذیل نظریه هاى (ضد رئالیستى) در باب اخلاق طبقه بندى مى شوند. زیرا [این] مدعاى رئالیست ها را رد مى کنند که پاره اى از داوریهاى اخلاقى، مستقل از باورها و تمایلات هرکس درباره آنها، حقیقتاً صادق است. اما این نکته شایان ذکر است که این دو نظریه تنها مواضع ضد رئالیستیِ ممکن در اخلاق نیستند و ضد رئالیسم در اخلاق ضرورتاً مستلزم شکاکیت نیست.
غیرشناخت گرایى ظاهراً براى اولین بار از سوى دیوید هیوم20 پیشنهاد شد. هیوم چنین استدلال مى کرد که اخلاق موضوعى است مربوط به احساس نه عقل و وقتى شما به زشتى یک عمل یا خلق و خوى حکم مى کنید، مقصودتان چیزى نیست مگر این که در عمق ضمیرتان از انجام آن عمل [یا داشتن آن خلق و خوى] احساس شرمسارى مى کنید (369: 40/1973) (نک: هیوم،بند4). احساس گرایان21 متقدم، همچون اى. جى. آیر22 (1936)، با پیروى از هیوم چنین استدلال مى کردند که داوریهاى اخلاقى نظیر (دزدى کار نادرستى است) حقیقتاً نمى تواند صادق یا کاذب باشد. زیرا این داوریها مُبرِز احساساتند، مانند جمله (دزدى! پخ!)، به جاى این که گزاره هاى معنادار و معرفت بخش باشند. (نک: اى. جى. آیر، بند5؛ احساس گرایى). احساس گرایانِ متأخر، مانند سى. ال. استیونسون23 (1944)، چنین استدلال مى کردند که داوریهاى اخلاقى به کار ابراز گرایشها24 [و تمایلات] گوینده و برانگیختن گرایشها [و تمایلات] مشابه در شنونده مى آیند و توصیه گرایان25 مانند آر.ام.هر26 اولیه (1952) چنین استدلال مى کردند که این داوریها توصیه اند تا گزارشِ واقعیت (نک: سى.ال. استیونسون؛ آر.ام.هر، بند1؛ توصیه گرایى).
تئورى خطا عبارت است از این ادعا که همه داوریهاى اخلاقى کاذبند؛ زیرا هدف این داوریها بیان واقعیات درباره خوب و بد و درست و نادرست است، اما این واقعیات دست نیافتنى اند، چراکه اوصافِ ارزشیِ عینى اى که این داوریها مفروض مى گیرند وجود ندارد. جى.ال. مکى27 (1977) بر این اساس بر ضد ارزشهاى اخلاقى عینى استدلال مى کند که، اگر این ارزشها وجود داشتند، هیچ شباهتى با انواع دیگر اوصاف که ما با آنها آشناییم نداشتند. به همین ترتیب، گیلبرت هارمن28 (1977) بر این اساس علیه واقعیتها و اوصاف عینى اخلاقى استدلال مى کند که این واقعیات و اوصاف در بهترین تبیین از مشاهدات ما هیچ نقشى بازى نمى کنند (نک: طبیعت گرایى در اخلاق، بند3؛ رئالیزم اخلاقى).
4) نقد شکاکیت اخلاقى
شمار قابل توجهى از فیلسوفان، با این تفکر که شکاکیت اخلاقى مشوق بى بند و بارى اخلاقى29 و انکار تکان دهنده تجربه آشکار انسانهاست، از معرفت اخلاقى در برابر نقدهاى شکاکانه از هر دو نوع دفاع کرده اند. انواع دفاع از توجیه داوریهاى اخلاقى مى تواند در ذیل پاسخهایى به امور چهارگانه اى که در بند2 به اجمال مطرح شد طبقه بندى شود.
1. گروهى به سود توسعه مبناى استدلالى دلیل آورده اند؛ به گونه اى که، به عنوان مثال، شامل شهودهاى اخلاقى30 یا داده هایى بشود. هواداران روش (توازن ناشى از بازاندیشى)31 در اخلاق مدعى اند که شهودهاى اخلاقى باید به عنوان داده هاى خام براى نظریه پردازى اخلاقى پذیرفته شوند، دقیقاً به همان میزان که قضایاى محسوس به عنوان داده هاى خام براى نظریه پردازى علمى پذیرفته شده اند (نک: توجیه اخلاقى، بند2).
2. گروهى دیگر به سود دیدگاه جامع ترى در باب انواع استنتاجِ قابلِ قبول در استدلال اخلاقى احتجاج کرده اند. تولمین32 (1970) چنین استدلال کرده است که معیارهاى مناسب استدلال براى اخلاق و دیگر قلمروهاى زندگى روزمره غیر از معیارهاى مناسب علوم طبیعى است.
3. گروهى دیگر، با فروکاهش مضمون داوریهاى اخلاقى که نیازمند کوشیده اند فاصله بین مقدمات و نتیجه [در استدلال اخلاقى] را کوچک و کم اهمیت جلوه دهند. یک فایده گرا33 [به عنوان مثال]، ممکن است با تعریف دوباره (درست) در قالب (بیشترین فایده مورد انتظار) به جاى (بیشترین فایده) بکوشد با شکاکیت مور در باب عمل درست مقابله کند (نک: عقلانیت عملى).
4. باز هم گروهى دیگر، از جمله بسیارى [از کسانى که] در سنت ارسطویى [مى اندیشند]، علیه نظریاتى مانند (فاصله است/باید)، با ذکر نمونه هایى از استنتاجهاى معتبر (باید از است) یا با انکار تمایز قاطع داوریهاى اخلاقى و داوریهاى تجربى که ظاهراً چنین نظریاتى [آن را] مسلّم فرض مى کنند، استدلال کرده اند (نک: منطق گفتمان اخلاقى).
به همین ترتیب، انواع دفاع از صدق داوریهاى اخلاقى در ذیل عنوان پاسخ به غیرشناخت گرایى یا تئورى خطا قابل طبقه بندى است. منتقدان غیرشناخت گرایى بر شباهت داوریهاى اخلاقى و سایر انواع داوریِ بیانگر واقعیت تأکید مى ورزند، تنش میان کارکردِ بیانِ واقعیت و کارکرد راهنماى عمل بودنِ داوریهاى اخلاقى را ناچیز و کم اهمیت جلوه مى دهند، یا نارسایى تبیین هاى احساس گرایانه خاصى را برجسته مى کنند. (فیلسوفان اخلاقى مانند پیتر گش34 (1972) غیرشناخت گرایى را بدین عنوان نقد کرده اند که این نظریه قادر نیست معناى قضایاى غیرحملى مانند مقدم شرطیه هاى اخلاقى را تبیین کند.) فیلسوفان خاصى، مانند آر. ام. هر، که عموماً غیرشناخت گرا قلمداد مى شوند، کوشیده اند که توصیه گرایى یا احساس گرایى را با امکانِ صدق، و لذا با شناختِ داوریهاى اخلاقى آشتى دهند. هر در مقاله اى به نام (توصیه هاى عینى) (1993)، چنین استدلال مى کند که هر حکم اخلاقى اى که کاملاً مقتضیات نهفته در معناى منطقى واژه هاى اخلاقى را برآورده کند، و همه داده هاى تجربى مربوط را به حساب بیاورد، مى تواند (صادق) خوانده شود؛ اگرچه توصیه ها به طور طبیعى، (بیانگرِ واقعیات) تلقى نمى شوند. منتقدان رئالیست تئورى خطا، مانند دیوید برینک،35 جفرى سیر ـ مک کارد،36 و نیکولاس استورگن،37 تفاوتهاى اوصاف و واقعیات اخلاقى و اوصاف و واقعیتهاى طبیعى را ناچیز و کم اهمیت جلوه داده، چنین استدلال مى کنند که اوصاف و واقعیتهاى اخلاقى در بهترین تبیین پدیدارهاى اخلاقى و غیراخلاقى نقشى معقول و موجه بازى مى کنند. سایر منتقدان، مانند رونالد دورکین،38 تامس نیگل39 و جان مکدال،40 قابلیتِ تبیین کنندگى را به عنوان معیار مناسبى براى وجود ارزشها رد مى کنند. گروه سومى، مانند کریسپین رایت،41 به سود تبیین هاى حداقلى42 یا سازوارانه43 از صدق در اخلاق استدلال مى کنند، که امکان صدق (و از این رهگذر، امکانِ شناختِ على الاصول) داوریهاى اخلاقى را فراهم مى کنند، على رغم قصور این داوریها براساس تئوریهاى صدقِ متناظر44 که قوى ترند (نک: رئالیزم اخلاقى، بند6).
همچنین مدخلهاى تخصص اخلاقى، توجیه اخلاقى و منزلت وجودى ارزشهاى اخلاقى را ببینید.
پى نوشتها:
* برگرفته از:
Moral Scepticism, in Routledge Encyclopedia of Philosophy, (London: Routledge, 1998).
1. Mark T. Nelson
2. Moral relativism
3. Moral subjectivism
4. Moral egoism
5. Justification
6. The Is/Ought Gap Theory
7. Pyrrhonists
8. Sextus
9. Philo
10. G.E. Moore
11. Principia Ethica
12. W. D. Ross
13. Prima faci duty
14. Actual Duty
15. Truth
16. Noncognitivists
17. Truth-value
18. Cognitive
19. Error theory
20. David Hume
21. Emotivists
22. A. J. Ayer
23. C. L. Stevenson
24. Attitudes
25. Prescriptivists
26. R. M. Hare
27. G. L. Mackie
28. Gilbert Harman
29. Immorality
30. Moral Intuitions
31. Reflective equilibrium
32. Toulmin
33. Utilitarian
34. Peter Geach
35. David Brink
36. Geoffrey Sayre-McCord
37. Nicholas Sturgeon
38. Ronald Dworkin
39. Tomas Nagel
40. John McDowell
41. Crispin Wright
42. Minimalist
43. Coherentist
44. Correspondence theories of truth
منبع: / فصلنامه / نقد و نظر / 1379 / شماره 23 و 24، تابستان و پاییز ۱۳۷۹/۰۸/۰۰
مترجم : ابوالقاسم فنایی
نویسنده : مارک تى. نلسون
نظر شما