بت پرستى
بت تندیسى است که بتپرستان به اشکال گوناگون مانند انسان، حیوان و ترکیبى از آن دو[1] از موادى مانند زر، سیم، سنگ، چوب، عاج و غیر آن[2]مىساختند و به عنوان نمادى از معبود و ملجأ[3] غایب و جانشین خداوند و مساوى با او در همه شئون[4] یا در عرض[5] او آن را مىپرستیدند و از او حاجت مىخواستند. در اصطلاح قرآن به پرستش هر موجود مادى یا غیر مادى[6] و حقیقى یا اعتبارى که انسانها معتقد[7] به تفویض شأنى از شئون یا نوعى از انواع هستى به آن باشند و براى تقرب به خداوند متعالى یا به جاى او به جهت عدم امکان پرستش خداى نامحدود[8]، آن را بپرستند بتپرستى گفته مىشود که شامل پرستش انواع بتها نظیر مجسمه، تصویر و نماد خورشید، ماه، ستاره، فرشته[9]، جن، انسان، حیوان، گیاهان و سایر موجودات طبیعى[10] مىشود؛ همچنین به پرستش هرچه غیر خداست که انسان را از توجه به خدا باز مىدارد بتپرستى اطلاق شده است.[11] باید توجه داشت حقیقت پرستش بدون اعتقاد به استقلال معبود در برابر خدا گرچه اندکى از استقلال، محقق نمىشود.[12]
در بیش از 30 آیه از آیات قرآن درباره نامها ـعام و خاص ـ و اوصاف بتها سخن گفته شدهاست.[13]
واژههایى که در قرآن بر بتها اطلاق شده عبارت است از:
1. «صَنَم» و آن مجسمهاى است که از نقره یامس ریخته یا از چوب تراشیده شده باشد[14] و براى تقرب به خدا پرستش شود و در ظاهر یاعنوانْ بزرگ به نظر آید.[15] بعضى از حکیمانگفتهاند: به هر چیزى که انسان را از توجه به خدا باز دارد و به خود مشغول سازد صنم گفتهمىشود.[16] برخى گفتهاند: صنم عبارت است از آنچه غیر خدا پرستش شود[17]، با عبادت ظاهرى یا باطنى، با توجه قلب به سوى آن شىء و تواضع و فروتنى در برابر آن و اعتقاد به تأثیر آن در دنیا و آخرت.[18]
این واژه 5 بار به صورت جمع (اصنام) در قرآن آمده است.
2. «وَثَن» و آن به معناى سنگى است که آن را مىتراشیدند و پرستش مىکردند[19] و بر بتهاى کوچک و پست[20] و نیز به عکس و تصاویر و شکلهاى ترسیم شده اطلاق شده[21] و در قرآن سه بار به صورت جمع آمدهاست.
3. «نُصُب» که به قطعه سنگهاى زیبا، بىشکل و بىنامى که در اطراف کعبه یا جاهاى دیگر نصب مىکردند و در نزد آن تقرب مىجستند و گاهى بر گرد آن طواف و روى آن قربانى کرده، خون بر آن مىمالیدند، گفته شده است.[22]
4. «بعل»؛ برخى آن را نام بتى خاص دانستهاند؛ ولى راغب مىگوید: بعل هر موجودى است که دست برتر و قدرت بالاترى داشته باشد، به همین جهت به شوهر بعل گفته مىشود و عرب بر بت، از آن رو که اعتقاد داشتند قدرت برتر است بعل اطلاق مىکردند.[23]
5. «وَدّ»، «سُواع»، «یَغوث»، «نَسْر» و «یَعوق» که نام 5 مرد صالح یا نامهاى 5 فرزند آدم(علیه السلام)است که مجسمه آنها ساخته شده، یا نام بتهایى که در عصر خود نوح ساخته شده و مورد پرستش بوده است و بعد عربها نیز به پرستش آنها روى آوردند.[24]
6. «لات»، «عُزّى» و «مَنات»؛ اینها بتهاى سهگانه عرب و در نظرشان از جایگاه ویژهاى برخوردار بودند.[25] لات به صورت انسان[26] و عُزّى به صورت گیاه بود[27] و هر دو بت در مسجدالحرام قرار داشت.[28] منات که از کهنترین بتهاى عرب به شمار مىآمده بزرگترین بت بوده و بیشترین پرستش کنندگان را داشته است.[29]
7. برخى «جبت» و «طاغوت» را نیز بتانى شمردهاند[30] که نام آنها در قرآن آمده؛ اما با توجه به اطلاق و عمومیت معناى این دو واژه، که درباره هر معبودى غیر خدا به کار رفته[31] بر مطلق بت و معبود دروغین[32] و بر هر متکبر متظاهر بىحقیقت[33] اطلاق مىشود.
همچنین از واژههایى چون آلهه، تماثیل (جمع تمثال به معناى تصویر و مجسمه که عکسهاى روى پرده را نیز شامل مىشود) اولیاء، انداد، ماتنحتون (آنچه مىتراشید)، شرکاء، شفعاء، شهداء و ارباب که به اوصاف بتها ـ اعم از واقعى و ادعایى ـ اشاره دارند نیز معناى بت اراده شده است.[34] گفتنى است که آیات مربوط بهشرک که بیشتر درباره بتپرستان ساکن شبهجزیره عربستان است[35] نیز به بحث ارتباط مىیابند.[36]
تاریخ بتپرستى:
برخى از باستانشناسان در آثار کلده و بابل از 3000 سال پیش از میلاد مجسمههایى یافتهاند که نشانه بتپرستى اقوام پیشین است[37]، گرچه نمىتوان تاریخ دقیقى براى بتپرستى معین کرد[38]؛ ولى مىتوان گفت بت پرستى، قدیمىترین آیین است، زیرا کهنترین پیامبرى که تاریخش براى ما نقل شده، حضرت نوح(علیه السلام) است که بنابر گزارش قرآن کریم اقدام به ردّو انکار بت پرستان کرده است.[39] (نوح/71، 21ـ24)
البته باید توجه داشت که بتپرستى نوعى تحریف در عقیده فطرى خداپرستى است و با توجه به اینکه فطرت خداپرستى همواره در میان انسانها بوده تحریف آن نیز در میان افراد نادان پیوسته وجود داشته است، بنابراین تاریخ بتپرستى را مىتوان با تاریخ پیدایش انسان همراه دانست.[40] در این راستا برخى مفسران آغاز بتپرستى را به زمانى پس از حضرت آدم(علیه السلام) که اولین پیامبر و نخستین موحد بود و پیش از حضرت نوح(علیه السلام)به القاى شیطان نسبت دادهاند.[41]
بعضى گفتهاند: هنگامى که نوح از طواف قبر آدم(علیه السلام)جلوگیرى کرد مردم به تحریک ابلیس بتهایى ساختند و به پرستش آنها پرداختند.[42] برخى هم شیوع بتپرستى را اندکى پس از طوفان نوح(علیه السلام)تصور کردهاند.[43]
از قرآنکریم استفاده مىشود که گرایش به بتپرستى از زمانى نزدیک به عصر حضرت نوح وجود داشته است[44] (نوح/71، 23)؛ اما از زمانهاى پیشتر سخنى در میان نیست. پس از آن از بتپرستى قوم عاد (اعراف/7، 70)، ثمود (هود/11، 61 ـ 62) که70 بت داشتند[45]، اصحاب مدین[46]، اهلسبا[47]، اصحاب القریه، [48] قوم ابراهیم (انبیاء/21، 52 و 59)، مصریان در زمان حضرتیوسف(علیه السلام) (یوسف/12، 39 ـ 40)[49] و زمان موسى(علیه السلام) (اعراف/7، 127) و بنى اسرائیل (اعراف/7، 148) خبر داده است.[50] به گفته فخررازى مصریان در زمان یوسف(علیه السلام) ارواح فلکى را مىپرستیدهاند[51]؛ همچنین قرآن کریم به بتپرستى در زمان لوط، یونس و عیسى(علیهم السلام)نیز اشاره کرده است. (انبیاء/21، 25)
بتپرستى آیین رایج عرب پیش از اسلام شده بود.[52] (حجّ/22، 71 ـ 73) برخى اولین رواج دهنده بت پرستى را در میان اعراب ابوکبشه[53] و برخى دیگر عمروبن لحىّ[54] به تقلید از شامیان دانستهاند. به گفتهاى پس از سکونت حضرت اسماعیل در مکه و فزونى یافتن فرزندانش، آنجا براى زندگى آنان تنگ شد و ناگزیر به اطراف کوچکردند و هر کدام قطعه سنگى از حرم براى بزرگداشت حرم با خود بردند و آن را طواف مىکردند تا به تدریج معبود آنان شد.[55]مقارن ظهور اسلام این اندیشه در میان مردم جزیرة العرب نیز وجود داشت (یونس/10، 104) و مردم معبودهاى دیگرى غیر از خدا (انعام/6، 56، 71) و از جمله برخى ستاره شَعْرى را مىپرستیدند.[56]
باید توجّه داشت که یکى از نقاط اشتراک تمدنهاى هفتگانه، بتپرستى بوده است[57] و اکثر مردم دنیا در طول تاریخ بت پرست بودهاند.[58] هماکنون نیز صدها میلیون بتپرست در شرق و غرب جهان وجود دارد[59] و شمار آنان از مجموع مسیحیان، یهودیان و مسلمانان که تابع توحید حضرت ابراهیماند، بیشتر است.[60]
انگیزههاى بتپرستى:
بتپرستان به رغم اینکه خداوند را رب الارباب و خالق هستى مىدانستند[61] و بتى را که از قطعهاى چوب یا سنگ ساخته شده یا جرمى از اجرام آسمانى است، خالق جهان نمىدانستند، خدا را رها کرده و بتها را به جاى او مىپرستیدند، ازاینرو دانشمندان کوشیدهاند انگیزههاى آغازین بتپرستى را بهگونهاى توجیه کنند که با بداهت عقلىِ نادرستى پرستش بتناسازگار نباشد[62]، هرچند بطلان آن در تحلیل عقلى ثابت شود.[63] در این ارتباط وجوهى ذکر شده است که به برخى از آنها اشارهمىشود.
1. بزرگداشت مردان بزرگ:
بتپرستى با ساختن مجسمه مردان بزرگ بعد از مرگشان براى بزرگداشت آنان آغاز شد.[64] آنها براى زنده نگهداشتن یاد و خاطره بزرگانشان تندیس آنان را مىساختند و در کنار آن به عبادت خدا مىپرداختند و در فصل زمستان براى محافظت از باران آن تندیسها را به خانه مىبردند؛ ولى نسلهاى جدید که از عقاید نیاکان خود آگاهى نداشتند گمان کردند پدرانشان آن تندیسها را مىپرستیدند، از اینرو آنان به پرستش مجسمهها روى آوردند.[65] این مطلب را روایات نیز تأیید مىکند؛ براساس برخى ازاینروایات شیطان 5 بت به نام فرزندان آدم ساخت و با مرگ هریک از آنان تندیسى را به شکل او براى بازماندگانش قرار مىداد و بدین سبب نسلهاى بعد به تدریج به بتپرستى روى آوردند.[66]
2. اعتقاد به واگذارى تدبیر امور دنیوى به سیارات:
گروهى اعتقاد داشتند خداى بزرگ سیارات هفتگانه را آفریده ـ و آنها همانند انسان داراى هیکل و روحى هستند و جرم شمردنشان مربوط به هیکل آنهاست[67] ـ و تدبیر عالم پایین را به آنان واگذاشته و بشرْ بنده این سیارات و سیارات بنده خداى بزرگاند، پس بر انسان واجب است ارواح سیارات را پرستش کنند، [68] و چون ارواح خارج از عالم اجسام و منزه از ماده و آثار آناند اجرام سیارات را که به منزله بدن آنهاست[69] بتارواح قرار دادند و به پرستش آنها پرداختند. سپس هنگامى که مشاهده کردند سیارات همواره حاضر نیستند براى هر کدام بت و سمبلى از ماده و جسم ساختند؛ بت خورشید را از طلا ساختند و با سنگهایى مانند یاقوت و الماس زینت دادند. بت ماه را نیز از نقره ساختند و به همین سان بت دیگر سیارات را ساختند[70] و به عبادت آنها پرداختند و سعادت و شقاوت دنیایى را به چگونگى قرار گرفتن آنها در طالعهاى مردم مىدانستند.[71] آنان براى هر یک از 7 سیاره انگشترى به شکل آن سیاره ساختند و در ساعتى مخصوص از روز بهدست کرده، عبادت مىکردند (اصحاب هیاکل) و مقصودشان در واقع پرستش ارواح سیارات بود. اینان همان صابئان بت پرستاند که در برابر صابئان حنیف قرار داشتند.[72]
3. اعتقاد به حلول خدا در اجسام:
گروهى از بتپرستان اعتقاد داشتند که خدا در بعضى از اجسام شریف و اشخاص حلول مىکند و از اینرو به پرستش این اجسام مىپرداختند.[73]
4. تقدیس مظاهر قدرت خدا:
گروهى آنچه را مظهر قدرت خدا و مایه خیر و منبع برکت یا داراى عظمت ظاهرى بود تقدیس مىکردند، زیرا مىپنداشتند این قدرتْ ذاتى آن مخلوق است و او از سنن الهى و نظام علّى و معلولى خارج است؛[74] مثلا اقوامى آفتابپرست، ماهپرست و ستارهپرست بودند و گروهى آتش را مىپرستیدند و اقوامى رودهاى بزرگ مانند نیل در مصر و رود گنگ در هندوستان را، و به تدریج این منابع خیر و برکت در نظر آنان چنان مقدس جلوه داده مىشد که براى آن، روح مرموزى قائل مىشدند و آن را خدایى از خدایان مىشمردند.[75]
5. اعتقاد به عدم لیاقت انسان براى عبادت خدا:
گروهى معتقد بودند که ما شایستگى عبادت خدا را بدون واسطه نداریم، زیرا اولاً ما به انواع آلودگیهاى بشرى و مادى و پلیدیهاى گناهان و خطاها مبتلا هستیم و ثانیاً خداونْد نامحدود و بزرگتر از آن است که انسانهاى محدود بر او احاطه عقلى، وهمى یا حسّى پیدا کنند (هود/11، 25، 27، 53؛ ابراهیم/14، 9 ـ 10؛ مؤمنون/23، 23، 25، 31، 34)، پس ممکن نیست براى عبادت متوجه او شویم[76] و چون توانایى شناخت او را نداریم، پس لازم است به مقربان درگاه او تقرب جوییم و مقربان کسانى هستند که اداره شئون مختلف عالم به آنان سپرده شده، پس آنان پروردگار ما هستند و ما آنان را پرستش مىکنیم تا در پیشگاه خدا براى ما شفاعت کنند[77] و آنان ملائکه و جنّیان و قدّیسان از بشر هستند، بنابراین با توجه به اینکه ممکن نبود براى خداى نامحدود تمثالى بسازند، براى آن جنبه از تدبیر عالم که برایشان مهم بود و خدا و مدبّرى از طرف خداوند براى آن قائل بودند بتى مىساختند و با اینکه شفاعت را مربوط به خدایان مىدانستند، به گمان اینکه بت عامل نزدیکى آنان به خداست[78] آن را نیز مىپرستیدند: «والَّذینَ اتَّخَذوا مِن دونِهِ اَولِیاءَ ما نَعبُدُهُم اِلاّ لِیُقَرِّبونا اِلَىاللّهِزُلفى» (زمر/39، 3) و به شفاعت آن نیز اعتقاد داشتند[79]: «و یَقولونَ هـؤُلاءِ شُفَعـؤُنا عِندَ اللّهِ». (یونس/10، 18)
6. اعتقاد به مظهریت بتها براى فرشتگان:
گروهى دیگر اعتقاد داشتند فرشتگان مقام و منزلتى و الا نزد خدا دارند و مىگفتند: ما این بتها را به عنوان مظهر و صورت فرشتگان برگزیدهایم تا ما را به خدا نزدیک کنند. گروهى دیگر مىگفتند: بتها به منزله قبله ما به هنگام عبادت خدا هستند[80]، چنانکه مسلمانان روبه قبله عبادت مىکنند. البته این مقایسه درست نیست، زیرا مسلمانان رو به قبله خدا را مىپرستند و به این جهت بسیارى از عبادات مانند دعا و مناجات، احرام و سعى بین صفا و مروه مشروط به توجه به کعبه نیست؛ ولى بتپرستان رو به بت، بت را پرستش مىکنند؛ نه خدا را و بر فرض پرستش خداىِ بت، ارواح ممثل بت را مىپرستند و در هر صورت خدا را نمىپرستند.[81]
فرقهاى نیز معتقد بودند که در کنار هر بتى شیطانى است و هر کس آن بت را بپرستد و حق عبادتش را بهجا آورد شیطان حاجتهاى او را به فرمانخدا برمىآورد و اگر نپرستد شیطان او را بدبخت مىکند.[82]
7. پیوند متقابل اجتماعى میان افراد و جامعه[83]:
بتپرستان براى حفظ غرور ملى و قومى در برابر اقوام دیگر، بتپرستى را رمز وحدت و مایه پیوند میان خود و نیاکانشان و همچنین میان افراد جامعه و نیز آن را حلقه اتصالى بین سران کفار و پیروان آنها مىدانستند: «اِنَّمَا اتَّخَذتُم مِن دونِ اللّهِ اَوثـنـًا مَوَدَّةَ بَینِکُم فِى الحَیوةِ الدُّنیا». (عنکبوت/29، 25)
پی نوشت:
[1]. دانشنامه جهان اسلام، ج2، ص215.
[2]. دانشنامه جهان اسلام، ج2، ص215.
[3]. نثر طوبى، ج2، ص58.
[4]. الاسماء الثلاثه، ص48ـ49.
[5]. المیزان، ج7، ص34.
[6]. المیزان، ج7، ص168ـ169، 240؛ دانشنامه قرآن، ج1، ص352.
[7]. الاسماء الثلاثه، ص59.
[8]. المیزان، ج7، ص34.
[9]. الملل و النحل، ج2، ص258؛ تفسیر مراغى، ج3، ص173؛ المیزان، ج7، ص239.
[10]. البدء والتاریخ، ج4، ص26؛ المیزان، ج17، ص77.
[11]. مفردات، ص493؛ مجمعالبحرین، ج2، ص640، «صنم»؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج2، ص1097ـ1098؛ دائرةالمعارف الاسلامیه، ج14، ص356.
[12]. المیزان، ج3، ص276.
[13]. دانشنامه قرآن، ج1، ص353.
[14]. مفردات، ص493؛ لسان العرب، ج7، ص424، «صنم».
[15]. التحقیق، ج6، ص287، «صنم».
[16]. مفردات، ص493؛ بصائر ذوى التمییز، ج3، ص445.
[17]. لسان العرب، ج7، ص424.
[18]. التحقیق، ج6، ص287.
[19]. مفردات، ص853، «وثن».
[20]. التحقیق، ج6، ص287؛ ج13، ص29.
[21]. دائرةالمعارف الاسلامیه، ج14، ص356.
[22]. جامعالبیان، مج4، ج6، ص101؛ مفردات، ص807.
[23]. مفردات، ص135، «بعل».
[24]. مجمعالبیان، ج10، ص547.
[25]. بلوغالارب، ج2، ص203.
[26]. التفسیرالکبیر، ج28، ص296؛ التحریر والتنویر، ج27، ص104.
[27]. همان.
[28]. مجمع البیان، ج9، ص266.
[29]. التحریر والتنویر، ج27، ص105.
[30]. مجمعالبحرین، ج1، ص337؛ التحقیق، ج2، ص44، «جبت».
[31]. جامعالبیان، مج3، ج3، ص28؛ مفردات، ص182، 520، «جبت»، «طاغوت»؛ مجمعالبحرین، ج1، ص337.
[32]. مجمع البحرین، ج1، ص337.
[33]. التحقیق، ج2، ص44، «جبت».
[34]. دانشنامه جهان اسلام، ج2، ص217.
[35]. منشور جاوید، ج2، ص483.
[36]. المیزان، ج10، ص277ـ278.
[37]. همان، ج18، ص174؛ نثر طوبى، ج2، ص58.
[38]. قاموس کتاب مقدس، ص164.
[39]. التفسیر الکبیر، ج2، ص112؛ ج7، ص35.
[40].المیزان، ج6، ص74.
[41]. التفسیرالکبیر، ج2، ص112؛ ج7، ص35؛ الدرالمنثور، ج8، ص293ـ295؛ المیزان، ج2، ص349.
[42]. تفسیر قمى، ج2، ص387؛ مجمعالبیان، ج10، ص547؛ روضالجنان، ج19، ص433.
[43]. قاموس کتاب مقدس، ص164.
[44]. مجمع البیان، ج10، ص 547.
[45]. تفسیر قمى، ج1، ص330؛ مجمع البیان، ج5، ص264.
[46]. المیزان، ج10، ص285.
[47]. المیزان، ج10، ص285.
[48]. همان، ج17، ص74.
[49]. مجمع البیان، ج5، ص358.
[50]. تفسیر قمى، ج1، ص62؛ تفسیر عیاشى، ج2، ص29ـ30.
[51]. التفسیر الکبیر، ج18، ص139ـ140.
[52]. تفسیر قمى، ج2، ص316؛ التبیان، ج10، ص141.
[53]. مجمعالبیان، ج9، ص276ـ277.
[54]. مجمع البیان، ج3، ص390؛ التفسیر الکبیر، ج12، ص110؛ نورالثقلین، ج1، ص684.
[55]. السیرةالنبویه، ج1، ص77؛ الموسوعة الذهبیه، ج5، ص210.
[56]. مجمعالبیان، ج9، ص276.
[57]. التنبیه والاشراف، ص79.
[58]. التفسیر الکبیر، ج1، ص112.
[59]. المیزان، ج10، ص276؛ قاموس کتاب مقدس، ص167.
[60]. نثر طوبى، ج2، ص58.
[61]. المیزان، ج15، ص358؛ ج11، ص288ـ291؛ ج13، ص224؛ ج14، ص266ـ277.
[62]. التفسیر الکبیر، ج1، ص112.
[63]. التفسیر الکبیر، ج30، ص143ـ144.
[63]. التفسیرالکبیر، ج1، ص113؛ تفسیر المنار، ج8، ص20.
[65]. المیزان، ج10، ص276.
[66]. التفسیر الکبیر، ج30، ص143؛ روحالبیان، ج4، ص26.
[67]. الملل والنحل، ج2، ص50؛ المیزان، ج15، ص280ـ281.
[68]. التفسیرالکبیر، ج2، ص112.
[69]. الملل والنحل، ج2، ص50؛ نخبة الدهر، ص63.
[70]. التفسیر الکبیر، ج2، ص113.
[71]. همان، ص112.
[72]. الملل و النحل، ج2، ص51؛ المیزان، ج1، ص194ـ195.
[73]. التفسیرالکبیر، ج17، ص60؛ ج2، ص113؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج2، ص117.
[74]. تفسیر مراغى، مج3، ج7، ص173.
[75]. التفسیرالکبیر، ج7، ص36؛ المیزان، ج10، ص276، 278.
[76]. المیزان، ج10، ص278؛ ج17، ص77.
[77]. تفسیر مراغى، مج3، ج7، ص173.
[78]. التبیان، ج6، ص9؛ تفسیر مراغى، مج3، ج7، ص173.
[79]. التبیان، ج5، ص355؛ المیزان، ج17، ص233.
[80]. التفسیرالکبیر، ج2، ص113.
[81]. المیزان، ج15، ص281.
[82]. بلوغ الارب، ج2، ص197.
[83]. المیزان، ج16، ص120.
● برگرفته از سایت مرکز فرهنگ و معارف قرآن www.maarefquran.com
نظر شما