نگاهی تاریخی به امپریالیسم و دوره های تکامل آن
مجله پگاه حوزه 15 تیر 1381، شماره 56
نویسنده : تهرانیان، مجید
نظام جهانی، سه مرحله ی مهم و مرتبط با هم را پشت سر گذارده است. گرچه ممکن است این دیدگاه بیش از حدّ سهل انگارانه محسوب شود، ولی می توان تاریخ جهان را از دیدگاه تکامل امپریالیسم در نظر گرفت که از دوران امپریالیزم کشاورزی آغاز شده، سپس دوران صنعتی را طی نموده و اکنون مرحله ی انفورماتیک یا عصر اطلاعات را تجربه می کند.
مرحله ی اول، با ویژگی دوران امپریالیزم کشاورزی مشاهده می شود که شامل ظهور و سقوط پی درپی امپراطوری های چندملیتی است و با برخورداری از اقتصادی شکوفا، مراکز سیاسی - مدنی و اَنباشت سرمایه از طریق تجارت بین المللی کالاهای تجملی - که گواه آن جاده ی ابریشم و جادّه ی ادویه است - مراحل پیشرفت را می پیمودند. علت ظهور و سقوط نظام های امپراطوری در این دوره، عموما با استفاده از نظریه ی ابن خلدون در مورد تاریخ قابل توضیح است؛ یعنی غلبه ی مکرّر قبایل کوچ نشین بر جوامع شهری و غیرمهاجر که آنها نیز خود غیرمهاجران و شهرنشینان پیشین را مغلوب ساخته بودند. البته در مورد کشور «چین» عکس حالت مذکور صادق است. ابن خلدون الگوهای موجود در دنیای اسلام را شرح داده است، ولی در چین القای فرهنگ چینی (چینی کردن) در میان جوامع عقب مانده ی بیابانی در امپراطوری چین قابل توجه ترین الگوها است. در واقع هدف از بنای دیوار چین، محافظت جوامع شهری و غیرمهاجر در برابر تعدّی و تجاوز قبایل بوده است. اگرچه در اکثر مواقع این تدبیر مؤثر بود، ولی گاهی نیز، همانند مسأله ی حمله ی مغول ها، این دیوار نتوانست سدی در برابر آنها قرار گیرد.
جوامع قبیله ای، به دلیل احتیاجشان به همیاری متقابل در کوچ های دایمی و نیز قدرت تطبیق آنها با شرایط دشوار اقتصادی، نسبت به جوامع شهری میزان تشریک مساعی بالاتری نشان می دهند. انسجام قبیله ای هنگامی که با غیرت و تعصّب مذهبی آمیخته شود، به یک نیروی خارق العاده تبدیل می گردد. در طی تاریخ اسلام و پیش از آن، آسیای غربی و آفریقای شمالی، شاهد غلبه ی مکرّر قبایل بر جوامع غیرمهاجر و مقیم بود که طی آن سلسله های حکومتی یکی پس از دیگری بر اَریکه ی قدرت تکیه می زدند. هر بار، فاتحان به افرادی «متمدّن» یا مقیم تبدیل می شدند، سپس موهبات و تجمّلات زندگی شهری آنها را سُست می کرد و موجبات اُفولِ قدرت آنها را فراهم می آورد و آنگاه نوبت به مهاجران بعدی می رسید که یورش برند و قدرت را در دست گیرند.
پس از دوران کلاسیک، به دوره ی فراکلاسیک برمی رسیم که از سال 500 تا 1000 میلادی به طول انجامید. در این دوران، سه نظام و امپراطوری مهم به قدرت رسیدند: امپراطوری تانگ (tang) در چین، امپراطوری عباسی در جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا، و امپراطوری بیزانس در حوزه ی مدیترانه ی شرقی. این دوران با ظهور آنچه که بِنتلی «عصر امپراطوری های قبایل صحرانشین» می خواند، به پایان رسید. طول دوره ی حکومت قبایل صحرانشین از حدود سال 1000 تا 1500 میلادی بوده است. به نظر بنتِلی مهمترین رویداد این دوران «قرن سیزدهم به وقوع پیوست؛ یعنی هنگامی که مغول ها و متحدانشان بیشتر قسمت های آسیا و اروپا را مورد تاخت وتاز قرار دادند و عظیم ترین امپراطوری تاریخ بشر را تأسیس نمودند، امپراطوری یی که گستره ی آن از چین، منچوری و کره در شرق آغاز می شد و تا روسیه و دانوب در غرب امتداد می یافت.»
... مرحله ی امپریالیزم کشاورزی، با شروع دوران «پسا وست فالیایی»[1] به پایان رسید. در این دوره اقتصاد صنعتی، حکومت های ملّی، و مهاجرت های عظیم جمعی از مناطق روستایی به نواحی شهری و از اروپا به دیگر مناطق جهان، موجب شکل گیری تعدادی از امپراتوری های صنعتی اروپایی شد که با یکدیگر در رقابت بودند. امپراتوری های صنعتی در حکومت های ملّی اروپایی تشکیل شدند و با توسّل به ایدئولوژی های ملّی گرایانه سعی بر یک دست کردن جمعیت خویش داشتند؛ آنها می خواستند که ملّتشان خود را از نظر نژادی یکی بدانند. ظهور ساخت حکومت ملی اروپایی یک سازمان سیاسی جدید را فراهم آورد که از نظام های امپراتوری پیشین بسیار منسجم تر بود. هنگامی که ملل جدید، تحت امر نظام و قدرت اقتصادی حکومت صنعتی درآمدند، حتی بر قبایل متّحد و متعصّب نیز برتری پیدا کردند. بنابراین، حکومت های پیشرفته ی اروپایی که در سراسر جهان گسترش یافتند، از لحاظ صنعتی و ملّی نهادینه شدند.
همچنین آنها از طریق ممکن ساختن مهاجرت های دسته جمعی به سرزمین های قدیم و جدید، شکل تازه ای از زندگی کوچ نشینی را به وجود آوردند. اما نقطه ی ضعف آنها در ایدئولوژی های صادراتی آنها بود. ملّی گرایی، لیبرالیزم و مارکسیزم به نیروهای محرّکی برای جوامع تبدیل شدند، و مردم از طریق آن ها به مبارزه و رسواسازی استثمارگران پرداختند. البته حکومت های مختلف در مقابل چنین نهضت هایی روشهای متفاوتی در پیش می گرفتند. به طور کلی بریتانیا، از طریق به کارگیری ساختارهای سنّتی قدرت به سود خویش، از سیاست حکومت غیرمستقیم پیروی می کرد. فرانسوی ها وارثان اصول انقلابی افتخارآمیز خود بودند و طبیعتا خواستار آن بودند که فرهنگ سیاسی خویش را از طریق تعالیم اجرایی و زمینه های فرهنگی به مستعمرات خود صادر نمایند. ایالات متحده نیز با پیشینه ای ضدّاستعماری، در پی آن بود که مستعمراتی چون هاوایی، آلاسکا، گوام و پرتوریکو را به سرزمین ها یا حکومت های خودمختار تبدیل نماید.
آنچه از حکومت های استعماری باقی ماند، دنیایی فرااستعماری بود که میان رقبای نژادگرا و ملّی گرا تقسیم شد. در دوران حکومت های فرااستعماری، الگوی اروپایی ملی گرایی محض با جوامع چندنژادی و چندقبیله ای سازگار نیفتاد. بنابراین، پس از دوره ی جنگ سرد، موجب بُروز منازعات نژادی در اکثر بخش های جهان گردید. پیامد دیگر دوران امپریالیزم صنعتی، معکوس شدن مهاجرت ها از مستعمرات به سوی موطن افراد بود. میلیون ها تبعیدی به همراه خانواده های جدید خود اجبارا یا از روی اختیار به موطن خود بازگشتند. هجوم مهاجران این چنینی به مراکز عظیم اروپا، امریکای شمالی، روسیه و ژاپن به تنش های قومی و نژادی شدّت بخشید. این امر نیز یکی دیگر از دلایل احساس بیزاری نسبت به مهاجران جهان سوم گردید.
مرحله ی سوم امپریالیزم جهانی هنوز تحقّق کامل نیافته است. وقوع تحوّل در اقتصادهای صنعتی پیشرفته و تبدیل وضعیت آنها به مرحله ای فراصنعتی و انفورماتیک نوع جدیدی از سرمایه داری و امپریالیزم را موجب شده است. این سیستم چندان بر مرزبندی های ارضی و کنترل سرمایه استوار نیست، بلکه اساس آن را آخرین دستاوردها و فن آوری های عظیم علمی تشکیل می دهد. دیدگاه سرمایه داری جدید بیش از آنکه اقتصادی باشد، جهانی است. این نظام خود را نَه بِه پرچم، بلکه به بازارهای جهانی و فرصت های سودآور آن متعهّد می داند. بنابراین، می توان آن را «سرمایه داری محض» نامید. فن آوری های اطلاع رسانی برای بَقا و شکوفایی سرمایه داری محض نقش حیاتی دارند. حدود هفتاد درصد درآمد کشورهای عضو سازمان های همکاری و توسعه ی اقتصادی از طریق ارایه ی این خدمات تأمین می گردد و کشاورزی و تولید تنها سی درصد باقی مانده را تشکیل می دهند. قسمت عمده ی این خدمات را می توان، خدمات اطلاع رسانی دانست که شامل توسعه و تحقیقات، تحصیلات، سرمایه گذاری، بانکداری، تبلیغات و مطبوعات می شود. بنابراین، امروزه باید مراکز جهانی و قلمرو آنها را بر اساس این حقیقت تعریف کرد که آیا می توانند به شبکه های اطلاع رسانی راه یابند یا خیر.
مرحله ی جدید امپراتوری را می توان امپریالیزم اطلاع رسانی (انفورماتیک) نامید. مشخّصه ی این مرحله برخورداری از ساختار اقتصاد اطلاعاتی «فرافوردیست»، با انباشت انعطاف پذیر است و رژیم های قابل تعدیل و کنترل کشورها توسّط سازمان های موجود بین دولتها همچون بانک جهانی، مؤسّسه ی بین المللی پول[2]، سازمان تجارت جهانی و اتحادیه ی بین المللی ارتباطات راه دور[3] اداره می شوند. تقارن سرمایه داری محض و امپریالیزم صنعتی مرهون سه تحوّل اساسی است. نخست آنکه دستاوردهای فنّی در ذخیره ی اطلاعات، طبقه بندی و بازیافت آنها، به کارگیری رایانه در امر طراحی و تولید، و استفاده از رباتها، موجب ایجاد یک ساختار تولید و اقتصاد نوین شد. به کارگیری فن آوری های اطلاعاتی برای تولید و انجام امور مالی موجب کاهش هزینه ها و تسهیل مدیریت جهانی شرکت های بین المللی شده است.
دوم، ساختارهای جدید، انعطاف در اَمر انباشت سرمایه را ممکن و مطلوب ساخته است. انعطاف پذیری انباشت سرمایه، این امکان را فراهم آورده است که بتوان از مرزهای خشک روش های خطّی تولید «فوردیست» فراتر رفت و بدین ترتیب از طریق تخصیص تولید قسمت های مختلف یک محصولِ واحد به مراکز تولیدی مختلف در سراسر جهان، میزان برخورداری از تقسیم نیروی کار، مهارت و کیفیت را افزایش داد.
سوم آنکه، ترکیب این دو عامل موجب تمرکززدای بی سابقه ای در امر سرمایه و در نتیجه پخش آن در سراسر جهان شده است؛ یعنی هرجا که دستمزدها، اجاره ها، مالیات و مقرّرات دولتی پایین تر بوده، سود بیشتری را تضمین کرده است. بدین ترتیب و با توجه به آنچه گفته شد، می توان پدیده های زیر را ریشه یابی کرد: کاهش استخدام نیروی کار، حضور شرکت های ژاپنی و کره ای در اَقصینقاط ایالات متحده و اروپا، انتقال صنایع امریکایی و اروپایی به آسیای شرقی و رقابت برای ورود به بازارهای تازه ی جهانی در چین، اروپای شرقی و جماهیر شوروی سابق.
با توجه به این شرایط، دولت های ملّی متوسّط یا کوچک از اهمیت کمی برخوردارند؛ زیرا سیاست های فرهنگی، نظامی و اقتصادی آنها به شدّت تحت الشّعاع بازیگران قدرتمند جدید عرصه ی جهانی قرار دارد؛ یعنی اَبَردولت هایی که عضو شرکت های بین المللی و بین دُوَلی هستند، دست اندرکاران شبکه های جهانی اطلاع رسانی از راهی بسیار دور، یک نظام اطلاعاتی جهانی را به وجود آورده اند که توانایی جمع آوری، ذخیره، طبقه بندی و بازیافت آن در تمامی طول تاریخ بشر بی نظیر است. مبادلات پول الکترونیکی، گیرنده های راه دور ماهواره ای، برنامه های پخش مستقیم ماهواره ای، و ارتباطات سریع از طریق فاکس و اینترنت، شبکه ی جهانی و همایش های ویدئویی موجب تقویت کسانی است که به این فن آوری ها دسترسی دارند. امپریالیزم جدید انفورماتیک یا سرمایه داری محض، هیچ مرکز یا قلمرو خاصی ندارد؛ این پدیده خود را حاضر در همه جا، دانا بر همه چیز، و قادر بر همه ی اُمور می داند.
«جاناتان فرایدمن» در زمینه ی مسأله ی مطرح شده در این بحث می گوید: «قومی سازی و آشفتگی سیاسی و اجتماعی از نشانه های کم رنگ شدن یکدستگی و توفّق در ساختارهای جهانی هستند.» اما اگر سرمایه داری محض را به عنوان اقتصاد سیاسی فرآیند بین المللی سازی در نظر بگیریم، آنگاه می توان مسأله را به گونه ای دیگر مطرح نمود: ممکن است این موضوع صحّت داشته باشد که هریک از ابرقدرت ها (ایالات متّحده، روسیه، چین، بریتانیا، فرانسه، آلمان و ژاپن) تا اندازه ای اقتدار سیاسی خود را در قلمروهای خود از دست داده اند، ولی با این همه، قدرت های اقتصادی جهانی سازی تا حدودی در مراکز و قلمرو آنها نفوذ کرده اند که کنترل سیاسی اکنون به گونه ای بسیار ظریف تر و غیرمستقیم تر اعمال می گردد. اِعمال «طرح تعدیل ساختاری توسّط مؤسّسه ی بین المللی پول یا امتناع بانک جهانی از پرداخت وام و یا تصویب مصوّبات اقتصادی سازمان تجارت جهانی» می تواند یک کشور متوسّط را به زانو درآوَرَد. نیروهای فرامرزی معمولاً از طریق آمیزه ای از خطّ مشی تشویق اِقتصادی و تنبیه سیاسی عمل می کنند. بنابراین سلطه جویی همچنان ادامه دارد، ولی شکل آن بسیار زیرکانه تر و پیچیده تر شده است. استراتژی سرمایه داری محض برای حفظ حاکمیت وابسته به کنترل اطلاعاتی است، یعنی کنترل منابع سرمایه، حقوق ثبت اختراعات، حقوق چاپ و نَشر، کنترل های سیاسی و به خدمت درآوردن سیاستمداران، تبلیغات جهانی و تعریف الگوهای مصرفی آن.
پی نوشت ها:
[1] Post - West Phalian
[2] Internation Montary Fund
[3] International telecommunication union
نظر شما