موضوع : پژوهش | مقاله

نظریه قشربندی طبقه پایین و مرفه اجتماع ویلهلم بنگر: تحلیل و بررسی

ویلهلم بنگر (Wilhelm Bonger)، جامعه‌شناس و جرم‌شناس هلندی، یکی از نظریه‌پردازانی است که به بررسی رابطه میان جرم، وضعیت اقتصادی و روابط اجتماعی پرداخته است. او با تأثیر از مارکس و نظریات او درباره نظام سرمایه‌داری، تلاش کرد تا علل جرم را در چارچوب ساختارهای اجتماعی و اقتصادی تحلیل کند. بنگر معتقد بود که نظام سرمایه‌داری و توزیع نابرابر ثروت، نقش مهمی در شکل‌گیری رفتارهای مجرمانه دارند.

دیدگاه کلی ویلهلم بنگر

جرم به‌عنوان پدیده‌ای اخلاقی:

  • بنگر معتقد بود که جرم ناشی از بی‌اخلاقی است، اما این بی‌اخلاقی خود نتیجه ساختارهای اجتماعی و اقتصادی است.
  • او تأکید داشت که هیچ عملی به ذات خود غیر اخلاقی یا کجروانه نیست، بلکه تعریف اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن رفتارها، بازتاب اصول اخلاقی رایج در جامعه است.

تأثیر ساختار اجتماعی بر اخلاق و جرم:

  • بنگر بر این باور بود که چون ساختار اجتماعی پیوسته در حال تغییر است، ایده‌ها و عقاید درباره اینکه چه چیزی اخلاقی یا غیر اخلاقی است نیز تغییر می‌کنند.
  • او معتقد بود که میان تغییرات سریع اصول اخلاقی و حقوق جزای ایستا و محافظه‌کار بورژوازی، نوعی تنش وجود دارد که علت اصلی کجروانه قلمداد شدن بسیاری از رفتارهاست.

نقش توزیع نابرابر ثروت:

  • به نظر بنگر، این توزیع نابرابر ثروت است که بر ارتکاب جرم و خشونت تأثیر می‌گذارد، نه مقدار مطلق ثروت در جامعه.
  • افراد فقیر به دلیل فقر و محرومیت، و افراد مرفه به دلیل فرصت‌های غیرقانونی و حرص و طمع، مستعد ارتکاب جرم هستند.

رابطه جرم و نظام سرمایه‌داری

بنگر با تأثیر از مارکس، نظام سرمایه‌داری را عامل اصلی شکل‌گیری فکر جرم می‌دانست. او معتقد بود که این نظام از سه طریق باعث شکل‌گیری و گسترش جرم می‌شود:

ایجاد سیه‌روزی و بدبختی در میان طبقه کارگر:

  • نظام سرمایه‌داری با افزایش فقر و نابرابری، شرایطی را فراهم می‌کند که افراد طبقه کارگر به دلیل محرومیت اقتصادی به فکر ارتکاب جرم بیفتند.

ارزش‌گذاری به خودخواهی و سوداندوزی:

  • سرمایه‌داری مفاهیمی مانند خودخواهی، حرص، سوداندوزی و خودپرستی را به عنوان ارزش‌های اجتماعی مطرح می‌کند.
  • این ارزش‌ها باعث می‌شوند افراد برای رسیدن به اهداف خود، حتی از روش‌های غیرقانونی استفاده کنند.

نهادینه کردن ارزش‌های سرمایه‌داری:

  • نظام سرمایه‌داری با نهادینه کردن ارزش‌های خود، موانع بالقوه اخلاقی برای ارتکاب جرم را از بین می‌برد و رفتارهای مجرمانه را به نوعی تشویق می‌کند.

تحلیل جرم در طبقات اجتماعی

بنگر معتقد بود که جرم در هر دو طبقه فرودست و فرادست جامعه رخ می‌دهد، اما دلایل و انگیزه‌های آن متفاوت است:

جرم در طبقه فرودست:

  • افراد فقیر به دلیل محرومیت اقتصادی و فشارهای ناشی از فقر، مستعد ارتکاب جرم هستند.
  • نظام سرمایه‌داری با افزایش کاستی‌های زندگی، استعداد جرم را در میان طبقه کارگر افزایش می‌دهد.
  • علاوه بر این، افراد فقیر به دلیل قدرت کمتر، بیشتر به عنوان مجرم شناخته می‌شوند و تحت تعقیب قرار می‌گیرند.

جرم در طبقه فرادست:

  • افراد مرفه و سرمایه‌دار نیز ممکن است به دلیل فرصت‌های غیرقانونی و حرص و طمع، مرتکب جرم شوند.
  • این افراد به دلیل دسترسی به منابع و قدرت، ممکن است بتوانند از پیامدهای قانونی جرم فرار کنند.

تنش میان اصول اخلاقی و حقوق جزا

بنگر به تنش میان اصول اخلاقی و حقوق جزا اشاره می‌کند:

  • اصول اخلاقی در جوامع مدرن پیوسته در حال تغییر هستند.
  • در مقابل، حقوق جزا که توسط طبقه بورژوا طراحی شده است، ایستا و محافظه‌کار باقی می‌ماند.
  • این تنش باعث می‌شود که بسیاری از رفتارها که در گذشته اخلاقی تلقی می‌شدند، در نظام حقوقی جدید کجروانه قلمداد شوند.

سه پرسش اساسی در تحلیل جرم

بنگر تحقیقات خود را بر پاسخ به سه پرسش اساسی درباره جرم متمرکز کرد:

در چه زمانی فکر جرم در انسان پدید می‌آید؟

  • فکر جرم زمانی شکل می‌گیرد که فرد در شرایطی قرار گیرد که ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی نتوانند مانع از ارتکاب جرم شوند.
  • این شرایط به ویژه در نظام سرمایه‌داری و در میان طبقات فرودست بیشتر دیده می‌شود.

چه نیروهایی می‌توانند مانع ارتکاب جرم شوند؟

  • ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی می‌توانند مانع از ارتکاب جرم شوند.
  • اما نظام سرمایه‌داری با تضعیف این ارزش‌ها، موانع اخلاقی را از بین می‌برد.

جرم در چه موقعیت‌هایی صورت می‌گیرد؟

  • جرم زمانی رخ می‌دهد که فرد احساس کند فرصت ارتکاب جرم وجود دارد و موانع اخلاقی یا قانونی کافی برای جلوگیری از آن وجود ندارد.

مفهوم “فکر جرم”

بنگر مفهوم فکر جرم را به عنوان یکی از کلیدی‌ترین مفاهیم در تحلیل خود مطرح می‌کند:

  • فکر جرم به شرایطی اشاره دارد که در آن فرد به دلیل فشارهای اجتماعی و اقتصادی، به ارتکاب جرم فکر می‌کند.
  • بنگر معتقد است که نظام سرمایه‌داری با ایجاد فقر، حرص و خودخواهی، شرایط لازم برای شکل‌گیری فکر جرم را فراهم می‌کند.

نقد و تحلیل نظریه بنگر

نقاط قوت:

  1. ارتباط میان جرم و ساختار اجتماعی:
    • بنگر به درستی به نقش ساختارهای اجتماعی و اقتصادی در شکل‌گیری جرم اشاره می‌کند.
  2. تحلیل جرم در طبقات مختلف:
    • برخلاف بسیاری از نظریه‌پردازان که جرم را به طبقات فرودست محدود می‌کنند، بنگر جرم را در تمام طبقات اجتماعی تحلیل می‌کند.
  3. توجه به نقش ارزش‌های اجتماعی:
    • بنگر به نقش ارزش‌های اجتماعی و اخلاقی در جلوگیری یا تشویق به جرم توجه دارد.

نقاط ضعف:

  1. تأکید بیش از حد بر نظام سرمایه‌داری:
    • بنگر ممکن است بیش از حد بر نقش نظام سرمایه‌داری در شکل‌گیری جرم تأکید کرده باشد و سایر عوامل (مانند عوامل روان‌شناختی یا فرهنگی) را نادیده گرفته باشد.
  2. عدم توجه به تفاوت‌های فرهنگی:
    • نظریه بنگر ممکن است در جوامعی که نظام سرمایه‌داری ندارند، کمتر قابل‌تعمیم باشد.

نتیجه‌گیری

نظریه ویلهلم بنگر درباره قشربندی طبقه پایین و مرفه اجتماع، یکی از نظریه‌های برجسته در حوزه جرم‌شناسی اجتماعی است که به بررسی رابطه میان جرم، وضعیت اقتصادی و ساختار اجتماعی می‌پردازد. بنگر با تأثیر از مارکس، نظام سرمایه‌داری را عامل اصلی شکل‌گیری فکر جرم می‌داند و معتقد است که توزیع نابرابر ثروت و ارزش‌های سرمایه‌داری، نقش مهمی در گسترش جرم دارند.

این نظریه با وجود نقدهایی که به آن وارد شده است، می‌تواند به درک بهتر رابطه میان جرم و ساختار اجتماعی کمک کند و در طراحی سیاست‌های پیشگیری از جرم و اصلاح نظام‌های حقوقی و اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد.

کلیدواژه‌ها:

  1. نظریه ویلهلم بنگر
  2. جرم و نظام سرمایه‌داری
  3. فکر جرم و علل شکل‌گیری آن
  4. توزیع نابرابر ثروت و جرم
  5. نقش ارزش‌های اجتماعی در پیشگیری از جرم
  6. تنش میان اصول اخلاقی و حقوق جزا
  7. جرم در طبقات فرودست و فرادست
  8. تحلیل جرم در چارچوب ساختار اجتماعی
  9. رابطه اخلاق و جرم
  10. نقش ساختارهای اجتماعی در شکل‌گیری جرم

نظر شما