دین تلویزیونی و تلویزیون دینی
مجله پگاه حوزه 02 شهریور 1381، شماره 63
نویسنده : مفیدی، فرید
واژه ی «آقازاده» برخلاف گذشته که بار مثبت معنایی داشت و هرگاه می خواستند کسی را به خاطر فضل، علم و شخصیت والای پدرش بستایند و تکریم کنند، با این واژه مورد خطاب قرار می دادند، امروزه گرفتار یک استحاله ی مفهومی شده است. مجموعه ی فعل و انفعالات سیاسی در حاشیه ی زندگی و مسئولیت برخی از بزرگان و نخبگان سیاسی کشور که اغلب از اهل فضل و علم نیز هستند، موجب شده که امروز این واژه را به کسی اطلاق کنند یا نسبت دهند که به خاطر جایگاه و موقعیت شغلی و اجتماعی پدرش، توانسته است آلاف و الوفی به هم بزند و مرتبت دارایی و تمکن خود را با استفاده از رانت های دولتی ارتقا بخشیده و منزلت خود را با استفاده از این ابزارها بالاتر ببرد.
در حقیقت واژه ی «آقازاده» امروزه بار انتقادی و منفی دارد و دیگر از آن بار کرامت و تکریم سابق برخوردار نیست، اگرچه این تلقی هم نمی تواند به طور صددرصد عمومیت داشته باشد. آیا واقعا فکر کردن به آقازاده هایی با شرح و حال فوق - که کم هم نیستند - می تواند تمام ذهن و فکر ما را درگیر خود کند و دیگر آقازاده هایی از سنخ سابق را از دایره ی اذهان به بیرون پرتاب کند؟ البته که این طور نیست و هنوز هم از همان آقازاده های سنخ قدیم را می توان در جامعه سراغ گرفت که در پی تحکیم جایگاه و مرتبت علمی و ارزشی خود و خانواده ی خود هستند و... .
برای نمونه در حالی که چند روز بیشتر از آخرین جلسه ی محاکمه ی «شهرام جزایری» و چند متهم ردیف سی و چندمین یا چهل و چندمین این پرونده - که تحت عنوان «آقازاده» در افکار عمومی و رسانه ها معرفی می شوند - نمی گذشت و هنوز طعنه و کنایه قاضی دادگاه که بی تقصیری و بی گناهی پدران این آقازاده ها را متذکر می شد، از یاد نرفته بود که بر حسب اتفاق در جلسه ی دفاعیه ی دانشجویی دعوت شدم که بنا داشت از رساله ی دکترای خود دفاع کند.
جالب این است که این جلسه درست یک ماه قبل از سال روز شهادت پدر او برگزار می شد. تصور مردی که دو دهه پیش تر هدف ترور قرار گرفت و یادآوری دیدگاه ها و افکارش غالبا حول محور تربیت انسان های باارزش و فرهیخته می چرخید و تصور روزی که فرزندش از رساله ی دکترای خود با عنوانی مرتبط با تربیت انسان های مذهبی و پرورش یافته از طریق یک رسانه ی ارتباط جمعی دفاع می کند، بسیاری از خاطره های تلخ و شیرین را با هم تلفیق می کرد.
به هرحال، در حداقل تصور این قابل انکار نیست که یکی از همین آقازاده هایی که پدرش مسیری به طول عضویت در شورای انقلاب تا وزارت در کابینه ی دولت و در نهایت نخست وزیری دولت جمهوری اسلامی را طی کرده و به لحاظ این که پدرش جانش را نیز در راه انقلاب هدیه کرده است، بالطبع بسیار هم مورد تکریم و احترام جامعه ی خود می باشد، از موقعیت های همسانی که برخی دیگر گرفتار آن شده اند (و امروز هم مشغول دفاع از اتهامات و به تبع آن دفاع از حیثیت «آقا»های خود بوده و درصدد هستند که بی گناهی خود را اثبات نمایند)، چشم پوشی کرده و در موقعیتی متمایز و متفاوت از آن ها از رساله ی دکترای خود دفاع می کند.
فرق بین این دو سنخ «آقازاده»ها و این دو سنخ «دفاعیه»ها به خوبی روشن است و این همان چیزی است که در این فضای سیاه به وجود آمده، روزنه ی امیدی برای امید به آینده محسوب می شود!
مهم تر این که دغدغه ها را چقدر متفاوت می توان دید. دغدغه هایی که به مال اندوزی و ثروت اندوزی مفرط منحصر شد و دغدغه هایی که به فرهنگ و دین هم وطنان و شهروندان مربوط است!
حال جلسه آغاز شده است. با این که تصور جلسه ی دادگاه جزایری از روزها پیش فضای ذهنم را به خود مشغول کرده، اما جو حاکم بر این جلسه آرام آرام تصاویری جدید را در خاطره ثبت می کند و فضایی مثبت و روشن تر نسبت به آن فضای سابق در ذهن ایجاد می کند. از این رو با آرامش بیشتری به گزارش این دانشجو گوش می سپارم که مهم ترین سؤال های رساله و پژوهش خود را این گونه مطرح می کند:
1. دیدگاه نظری مطلوب برای تبیین فرایند ارتباطات دینی در عصر نوگرایی چیست؟
2. تلویزیون جمهوری اسلامی ایران در میان رسانه های سنتی و مدرن دینی کشور از چه جایگاه ارتباطی برخوردار است؟
3. امکان آموزش دینی مطلوب از وسایل ارتباط جمعی نوین (با تأکید بر تلویزیون جمهوری اسلامی ایران) با چه اصولی تبیین می شود؟
وی سپس به تعریف عملیاتی واژه های مورد استفاده در پژوهش خود پرداخته و برخی از این واژه ها را این گونه تعریف می کند:
- وسایل ارتباط جمعی نوین: منظور کتاب و نشریات چاپی، فیلم و سینما، رادیو و تلویزیون، و اینترنت و شبکه های رایانه ای است.
- آموزش: فرایند ارتباطی هدفمندی است که نوعی تفاهم و اشتراک اطلاعات و نگرش ها یا تعامل میان آموزش دهنده و آموزش گیرنده را در پی دارد.
- رسانه های سنتی دینی (به عبارت بهتر رسانه های سنتی اسلامی): آن دسته از وسایل ارتباط جمعی است که با اتکا بر ارتباطات چهره به چهره، پیام های دینی را به عنوان کارکرد اصلی خود به مخاطبان عرضه می کند و قدمتی بیشتر از رسانه های مدرن دارد.
- کارکردها (با توجه به چهار کارکرد تعریف شده در فرهنگ نامه ی صداوسیما):
الف. کارکرد آموزشی: به معنای کمک به رشد و توسعه ی نظام آموزش و پرورش دینی کشور و گسترش علوم و هنرهای اسلامی در راستای ارتقای سطح معلومات و فرهنگ دینی است.
ب. کارکرد اطلاعاتی: نظارت بر رویدادهای دینی ایران و دیگر کشورهای جهان به منظور ارتقای آگاهی های اطلاعاتی و خبری در حوزه ی دینی با ویژگی تقید به زمان است.
ج. کارکرد سرگرمی: پر کردن اوقات فراغت مردم با استفاده از برنامه های سرگرم کننده ی دینی و منطبق با ضوابط اسلامی و جنبه های سازنده و بالنده، به منظور ایجاد انبساط خاطر و ادخال سرور و شادابی به دور از هرگونه لغو و بیهودگی در مخاطب.
د. کارکرد ارشادی: تبلیغ و انتشار پیام های نظام آموزشی اسلام به منظور انگیزش احساسات معنوی پیام گیران و ترغیب آن ها به رفتار بر مبنای باورها و اعتقادات اسلامی از طریق طرح، حفظ و تحکیم ضرورت ها.
وی پس از آن، با این توضیح که موضوع پژوهش در قالب ادبیات نوگرایی بررسی می شود، سه نظریه ی مورد استناد خود را معرفی کرده؛ نظریه ی نوسازی «دانیل لرنر» که منطبق بر رابطه ی علت و معلولی و سیستم لیبرالی و سرمایه داری است، نظریه ی همگرایی «دکتر حمید مولانا» استاد ایرانی دانشگاه های امریکا که منطبق با سودگرایی با تأکید بر رابطه ی سود و هزینه است و نیز نظریه ی مک لوهان که ساختارگرا و مبتنی بر فرهنگ و ساختار سیاسی به عنوان زیرساخت های نظام ارتباطی است.
این سه نظریه و سه نگرش به عبارتی مهم ترین و برجسته ترین نگرش های موجود از دهه ی 1950 تاکنون در ادبیات نوگرایی ارتباطات و رسانه ها می باشد که نگرش اول در ادبیات مدرنیته و الگوی ارتدوکسی جای می گیرد، نگرش دوم در ادبیات نقاد مدرنیته ی غربی جای می گیرد و محورهای اصلی آن تأکید بر فرایند توزیع و کنترل به جای تولید پیام است. درواقع یک نگرش ساختاری در حوزه ی فرهنگ و ارتباطات است که نیم نگاهی نیز به مشروعیت حکومت ها در ایران داشته و بر همگرایی کانال های ارتباطی جدید به عنوان لازمه ی مشروعیت هر نظام حکومتی تأکید دارد. از دیدگاه این نظریه، انقلاب اسلامی ایران، اوج همگرایی ارتباطات سنتی و مدرن محسوب می شود.
نظریه ی ساختارگرای اخیر نیز در همان حوزه ی ادبیات مدرنیته تحلیل می شود. با این ویژگی که توجه زیادی به تکنولوژی و تنوع فرهنگی رسانه ها در جوامع دارد.
موضوع بعدی گزارش این رساله که «بررسی امکان آموزش دینی از طریق وسایل ارتباط جمعی ترین» نام گرفته است، تحلیل محتوای رسانه های سنتی در ایران است. وی در توضیح و توصیف علمی این بخش می گوید:
«رسانه های سنتی در ایران از مؤلفه های ایرانی و اسلامی تأثیر می گیرد. ارتباط گران اصلی آن علما و خطبا بوده اند که خود از نخبگان جامعه بوده اند و بعد به طور نسبی هنرمندان و پس از پیروزی انقلاب نظامیان و فرهنگیان نیز در آن نقش داشته اند. شکل ارایه ی آن اغلب به صورت سخنرانی و به صورت چهره به چهره بوده و در برخی موارد اشکال متنوع و جذابی هم از آن وجود داشته است. کارکرد اصلی آن کارکرد ارشادی است. این مسأله به علل مختلفی است که شاید تقدم تزکیه بر تعلیم مهم ترین دلیل آن باشد. کارکرد دیگر این رسانه ها اطلاع رسانی است که معلول عوامل اجتماعی است».
وی سپس یافته ها و نتایجی را مطرح می کند که از بررسی و تحلیل محتوای چند برنامه ی تلویزیونی حاصل آمده است. تحلیل کلی محتوای این برنامه ها که شامل برنامه ی هفتگی درس هایی از قرآن (آقای قرائتی)، سریال امام علی(ع)، سخنرانی های آقای الهی قمشه ای و برنامه ی مسلمانان (تولدی دوباره) می باشد، این گونه ارایه می شود:
«در حوزه ی پیام آفرینان تنوع خوبی وجود دارد، اما اقشار مختلف اجتماعی با هم کار نمی کنند. مقوله های محتوایی در برنامه های دینی تعادل مطلوب ندارد، اما از تعادل نسبی برخوردار است. مشکل برنامه ای آن ها اغلب سخنرانی است که البته بعضا هم از فرم های دیگر استفاده شده است. کلام عنصر غالب این برنامه ها است.
روش های اتخاذشده در این برنامه ها غیرفعال و بدون مشارکت مخاطب است. به عبارت دیگر، روش های اتخاذشده ی تلویزیون، سنتی و کارکردهای اصلی آن ارشادی است، بنابراین می توان گفت که ما دین تلویزیونی داریم، نه تلویزیون دینی. آمارهایی که در این پژوهش به دست آمده حاکی از آن است که 90 درصد مردم تلویزیون را تماشا می کنند و مهم ترین دلیل تماشای آن سرگرمی و اطلاع رسانی بوده است. دوسوم از این میزان به موضوعات دینی علاقه ی خوبی دارند و یک سوم از این میزان نیز نسبت به این موضوعات بی علاقه نیستند. از این رو رابطه ی معناداری میان علاقه مندی به دین و تماشای تلویزیون با آن کارکردهای یادشده وجود داشته است. مهم ترین تأثیر برنامه های تلویزیون بالا رفتن دانش دینی بوده است. بنابراین می توان گفت که همه ی برنامه های تلویزیونی می توانند آموزشی باشند، امّا نباید صرفا ساختار آموزشی داشته باشند.
در نظریه سنجی های این پژوهش، مهم ترین رسانه های دینی به ترتیب اولویت خانواده، تلویزیون، محافل مذهبی، کتاب ها، نشریات دینی، سخنرانی، درس های دینی و رادیو تشخیص داده شده است که چنان که مشاهده می شود تلویزیون پس از خانواده در ردیف دوم و محافل مذهبی و سخنرانی در مراتب بعدی قرار دارند، به خصوص رادیو که در آخرین مرتبه این رسانه ها قرار گرفته است».
مؤلف رساله، در مرحله ی دیگر این پژوهش نظریه ی «همگرا» را یک دیدگاه مطلوب در آموزش دینی تلویزیون استنتاج کرده و می گوید: «این دیدگاه، سیستم متعامل، پویا و همگرای ارتباطات دینی است. چه این که هیچ کس از تأثیرات ارتباطات سنتی و ارتباطات مدرن در امان نیست».
اصول پیشنهادی پژوهش برای آموزش دینی تلویزیون عبارت است از:
1. سیستم متعامل و پویای ارتباطات سنتی - مدرن.
2. روابط همگرا و مکمل درون سیستمی.
3. جست وجوی مزیت های نسبی در کارکردهای ارتباطی (سرگرمی و اطلاع رسانی).
4. آموزش، با عنوان کارکردی فراکارکردی.
5. امکان سنجی اصول گرایانه در آموزش تلویزیونی دین.
مؤلف در پایان به نتیجه گیری پرداخته و می گوید: «در یک سیستم متعامل و پویا در تلویزیون باید بر کارکردهای سرگرمی و اطلاع رسانی دینی، به عنوان مزیت نسبی برنامه های دینی تلویزیون توجه شود و کارکرد آموزش نه به عنوان کارکرد اصلی، بلکه به عنوان کارکرد سوم مد نظر قرار گیرد.
بنابراین نتیجه و یافته ی نهایی پژوهش، لزوم توجه به ریشه های میان سنتی و فردی امروزه به تأیید علمای ارتباطات، شرط موفقیت رسانه ها محسوب می شود و حتی در یک تجربه ی علمی با زمانی قابل توجه (در حدود دو دهه)، آقای قرائتی نیز به این رهیافت اخیر نایل گشته و می گوید که پس از این مدت طولانی کار تدریس تلویزیونی به این نتیجه رسیده است که کار فردی و چهره به چهره و عموما غیرمستقیم، بیشترین و بهترین اثر را در تبلیغ دینی خواهد داشت. این مسأله همان رهیافتی است که علمای ارتباطات آن را مورد توجه قرار داده اند.
از سوی دیگر، شیوه های تبلیغ سنتی در رسانه های کشور کم و بیش موجب طرح انتقاداتی شده است؛ برای مثال سال گذشته یکی از روزنامه نگاران گفته بود: «ما فاقد رسانه هستیم». وی افزوده بود: «وقتی می گوییم رسانه نداریم، منظور رسانه به مفهوم مدرن آن است. خارج از این مفهوم ما رسانه ی مستقل داریم». البته منظور این روزنامه نگار از وصف «مستقل»، در واقع مستقل از ساخت قدرت بود نه مستقل از فضای سیاسی کشور، چون به اعتقاد وی ما رسانه ی مستقل از فضای سیاسی کشور نداریم. وی در ادامه گفت: «مثلاً ما در روزنامه های کنونی روزنامه داری که روزنامه نگاران حرفه ای آن را منتشر کنند و حرفه ی آن ها روزنامه نگاری باشد و برای تأمین معیشت خودشان این حرفه را دنبال نکنند، نداریم».
همین روزنامه نگار، وضعیت رسانه ای کشور را بحرانی توصیف کرده و این بحران را نه متعلق به دهه ی اخیر، بلکه متعلق به نگاه سنتی جامعه به پدیده رسانه قلمداد کرده و در ادامه گفته بود: «کشور ما هنوز به رسانه به مفهوم سنتی نگریسته می شود؛ یعنی هنوز به عنوان یک منبر به آن نگاه می کنند که شخصی در بالای آن قرار می گیرد و اشخاصی در پایین آن استقرار می یابند. شخصی که از بالا سخن می گوید، حرفش از موضع بالاست و آنان که حرف ها را می شنوند، در موضع پایین هستند.... در چنین ارتباطی هیچ نوع برابری میان گوینده و مخاطب وجود ندارد[1]».
در پاسخ به این موضع و نگرش، یادداشتی در یکی از روزنامه های صبح درج شد که در کنار اهمیت و جایگاه رسانه های ارتباطی مدرن، ارزش کارکردی ابزارهای سنتی ارتباطی و رسانه ای را یادآوری کرده و متذکر شده بود که این ابزارهای ارتباطی سنتی نقشی بنیادین در تحولات اخیر مدرنیستی داشته اند و نباید ارزش های آن ها را به کلی از یاد برد.
در این یادداشت، در پاسخ به آن بخش از موضع یاد شده که منبر را نقد می کرد، آمده بود:
«اگرچه یک واقعیت است که رسانه های سنتی نوعا به جاده ای یک طرفه شبیه بودند و رسانه های مدرن بنا به دلایلی این جاده را به یک باند دوطرفه تبدیل کرده اند، اما این عین حقیقت نیست، چرا که باز نکردن ابعاد مختلف قضیه ظلمی در حق منبر، به عنوان یک پدیده ی تأثیرگذار تاریخی در ارتباطات و پیشگامان امر تبلیغ است. به نظر می رسد، گوینده ی این مطلب اشاره ای ناگزیر به آن داشته و فرصت نکرده است تا ابعاد آن را باز نماید، در غیر این صورت حتما بیان می شد که فلسفه ی طراحی منبر، گویشی یک جانبه از بالا به پایین و گرفتن حق اظهارنظر از پایینی ها نبوده است، بلکه بالا بودن به دلیل اشراف و تسلط بر جمع مخاطبان و تداعی کننده ی تأثیرگذاری و برتری علمی خطیب است. چرا که اگر هم سطح باشند در برابر چنین خطیبی نمی نشینند. علاوه بر این که از نظر دیداری ارتباطی نزدیک برقرار می سازند.
از این رو منبر در گذشته بهترین رسانه بوده است. بگذریم از این که در فرآیند مدرنیزه کردن منبر، به خطا رفته ایم و منبر را با همان محدوده ی مخاطبانش به رسانه ای ملی و با سطحی عظیم از مخاطبان (تلویزیون)کشیده ایم که بالطبع اثرات نامطلوبی بر مخاطبان داشته است. اما از این هم نباید بگذریم که مگر کرسی دانشگاه ها همان منبر با یک شکل دیگر و فرمی مدرن تر از منبر نیست که گوینده ی آن به لحاظ علم بیشتر و اطلاعات وسیع تر از درجه ای بالا با مخاطبانش سخن می گوید. بنابراین، اگر در این باره نقدی مطرح می شود، باید به تفاوت در ارایه ی پیام ها توجه داشت، نه شکل و فرم انتقال پیامها».[2]
این بخش از یادداشت یاد شده تقریبا در راستای یافته هایی است که در پژوهش مورد بحث این گزارش بیان گردیده و به آن اشاره شد که عدم تعادل مطلوب محتوایی برنامه های دینی تلویزیون، شکل، فرم، عنصر و روش های اتخاذ شده در این برنامه ها که به ترتیب سخنرانی، کلام و غیرفعال و بدون مشارکت است، از جمله ی آن ها بود. و در نهایت این که «ما دین تلویزیونی داریم، نه تلویزیون دینی».
برای ایجاد هویت مذهبی در جوانان باید مذهب را در کنار هنر و عرفان قرار داد و از عناصر سازنده و دل نشین هر یک بهره ی وافی برگرفت، هم چنان که برای تعمیق اندیشه و پرورش خلاقیت مذهبی در انسان نسل جدید، لازم است مذهب را در کنار علم و فلسفه مورد تحلیل قراردهیم. جوان تشنه ی برابری و آزادی، به این دلیل به راحتی مجذوب فرهنگ غرب می گردد که غرب را (با تبلیغات وسیع) منادی آزادی می پندارد. فرهنگ مهاجم غرب که از قدرت اقتصادی، سیاسی، تکنولوژیکی و علمی نیرومندی برخوردار است، ارزشی را عرضه می دارد که در تمایلات غریزی و باطنی هر انسان ریشه دارد. برای کدام یک از ارزش های غریزی و مورد نیاز انسان به اندازه آزادی، فداکاری و از خود گذشتگی کاری صورت گرفته است، و مگر غیر از این است که یکی از شعارهای سه گانه ی انقلاب اسلامی، آزادی بوده است. این که غرب تا چه اندازه در این ادعای خود صادق است و حد و مرز آزادی را برای همه ی انسان ها در کجا قرار داده است، مطلبی نیست که یک جوان کم تجربه و فاقد بینش عمیق علمی و سیاسی، قدرت درک آن را داشته باشد.
از این رو طرح مقولات عرفانی در کنار مباحث مربوط به برابری و آزادی به منزله ی مقولاتی معنا بخش به زندگی و خواسته های همیشگی بشر ضرورتی اجتناب ناپذیر دارد و قراردادن مذهب به عنوان عامل واقعی تأمین کننده ی برابری و آزادی، جایگاه خود را در دل جوانان باز خواهد کرد.
غالب سنت گرایان و بزرگسالانی که مخاطب برنامه های تلویزیون هستند، در حالتی زندگی می کنند که مهم ترین ویژگی آن، تأثیرگذاری پرقدرت و پرصلابت سنت های کهن بر تمامی عرصه های اجتماعی و عینی و ذهنی است. این مسأله دقیقا همان چیزی است که جوان آشنا به دوره ی جدید و برخوردار از امکان ارتباط با رسانه های ارتباطی جهان، از آن گریزان می باشند. تا زمانی که نتوانیم جنبه هایی از عرفان و برابری و آزادی را در قالب هنرهای روح نواز درآورده و روح مذهب را در آن دمیده و به مدد علم و فلسفه و دانش جدید، به تبیین آن بپردازیم، نباید از عدم گرایش تعهدساز جوانان به دین و آرمان های انسان ساز آن شکوه سر دهیم. جوان امروز خصوصا و غالب انسان ها عموما در جست وجوی آزادی، زیبایی و نشاط هستند. اگر این سه مقوله را در مذهب بیابند، بدون تردید به آن خواهند گروید و این دقیقا آن چیزی است که برنامه های سیمای جمهوری اسلامی از آن کم بهره است.
همین محقق متذکر می شود که اگر این وضع ادامه یابد و این ناموزونی فرهنگی و عقیدتی میان سنت گرایان و جوانان و دیگر انسان های پیشرو به نقطه ی بحرانی خود برسد، تلاقی ناهنجار ساختارهای عقب مانده ی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی با نهادهای جدید و مدرن در کنار آن و هم چنین تنش های ناشی از این ناهنجاری ها، خود موجد بحرانی اجتماعی می شود که آثار ناخواسته ی عقیدتی و تربیتی خود را دیر یا زود نشان خواهد داد.
همین موضوع و نکته را دکتر «دادگران» از اعضای هیأت داوران این جلسه ی دفاعیه در ضمن داوری های خود مورد اشاره قرار می دهد که اشکال عمده ی رسانه های دینی ما - حتی نمازهای جمعه ما - این است که در خلق یک ذهنیت جدید کوشش نمی کنند و همواره یک سویه است و در آن گفت وگو وجود ندارد. در تلویزیون هم همین منوال وجود دارد. ارتباطات مدرن در حال دو سویه شدن است. بنابراین، باید بین پیام گیرنده و پیام آفرین تعامل وجود داشته باشد؛ به عبارت دیگر،باید میان باورهای موجود و خلق باورهای جدید تعامل و تعادل برقرار شود.
پی نوشت ها:
[1] شمس الواعظین، ماشاءالله، گفت وگو با خبرگزاری دانشجویان ایران، سه شنبه، 13 آذر 1380.
[2]صبوری، ضیاءالدین، مدرنیسم ارتباطی و یک یادآوری، روزنامه ی توسعه، چهارشنبه 14 آذر 1380.
نظر شما