دولت و اراده جمعی
نویسنده : صبوری، ضیاء الدین
فاجعه هولناک و خشونت بار «هشتم شهریور 1360» که طی آن بزرگ مردانی چون «رجایی و باهنر» در آتش نفاق سوختند، نه آغازی برای مقابله با دولت های کار آمد بود و نه پایانی بر آن؛ چشم تنگ انحصار آن جا که بااراده غالب درگیر شده و اراده خود را در تزاحم با اراده جمعی می یابد، به روش تخریبی روی می آورد و اگر از ترور شخصیت ها طرفی نبندد، بن بست خود را با انفجاری خشونت بار به ویرانه می گشاید. جالب این جااست که این حادثه در عصری رخ داد که قلمرو اندیشه سیاسی در جهان، به رهیافت های کاملی نایل شده بود و بهره گیری از عنصر عقل و خرد را تجربه می کرد.
دولت شهیدان رجایی و باهنر تجربه ای نو از دولت مبتنی بر خرد و اخلاق، و از همه مهم تر الهام گرفته از آموزه های وسیع و مترقی وحیانی بود، و حیطه جهان شمولی آن قادر بود، بر دل ها حکومت کرده و جلوه عظیمی از اقتدار مردمی را به نمایش بگذارد.
تضاد اراده های منحصر و انحصارگرایانه با اراده های جمعی سال های متمادی دغدغه ی فلاسفه سیاسی بود و از قرن 17 تا قرن 19 و پس از آن تا عصر حاضر که در آغاز فلاسفه سیاسی بود و از قرن 17 تا قرن 19 و پس از آن تا عصر حاضر که در آغاز هزاره سوم هستیم، استبداد و دموکراسی همواره در تقابل بوده و سعی داشتند، خود را به تثبیت برسانند، لیکن از آن جا که اساس تفکر استبدادی با خیر عمومی و مصالح مردم در تغایر و تنافی بود، مورد اقبال قرار نگرفت و هر جا که برابتنا و بقای این تفکر اصرار شد انقلاباتی به قوع پیوست که نتیجه آن نیز تغییر نظام سیاسی به سوی استقرار پایه های دموکراسی بوده است.
تلاش علما و دانشمندان فلسفه سیاست بر این اصل استوار بوده که در مسیر تبیین مبادی و اصول نظریه دولت، به حل مسایل عمده ای چون آزادی فردی و قدرت دولتی همت گمارند. از قرن 17 که عنصر عقلانیت در بحث دولت مطرح شد و اندیشه عقلانیت دولت در لویتان «هابز» پدیدار گشت، نظریات دیگری که به جزئیت و فردیت و پوتیلیتارنیسم از یک سو، و کلیت و جمع گرایی از سوی دیگر تکیه می کرد، موجب به وجود آمدن سنتزی از سوی «هگل» شد که اراده ی عقلانیت نام گرفت و به این مهم توجه می داد که در مسیر عقلانیت دولت، اگر آزادی فردی و قیود اجتماعی و دولتی در تضاد و تباین باشد، طبیعتاً جایی برای عقلانی کردن دولت باقی نمی ماند.
تجربه دولت های روی کارآمده پس از پیروزی انقلاب نیز تجربه ای نو و بدیع بود که از یک سیر تکاملی حکایت می کرد؛ دولت موقت، دولت مکتبی، دولت دفاع مقدس، دولت سازندگی و دولت اصلاحات که دولت اخیر شعارهایی در قالب و چارچوب مفاهیم فلسفه سیاسی مدرن ارایه داده و با ویژگی های خاص خود آزادی، دینداری و قانونمندی را به صورت یک جا، با تکیه بر مردم سالاری و اراده خرد جمعی پیگیری می کند.
تمام عناصر اراده خرد جمعی (اراده، فرد، جمع) به نیرویی هم گوهر بازندگی مردم تبدیل شده است و هر گونه تعریفی که از این عناصر ارایه شود، بر همان اساس، وضعیت و شأن دولت را متبلور می سازد.
«ماکیاولی» نخستین اندیشمند سیاسی بود که گفت، عقلانیت دولت را باید در واقعیت حیات جامعه جست وجو کرد. او علی رغم آن که منشأ دولت را در رذایل حیات جامعه جست وجو می کرد، با ارایه تعریف فوق به واقعیت های حیات اجتماعی توجه نشان داد و این واقعیت ها به تعبیر هگل چیزی جز اراده مشترک شهروندان نبود. تمام تلاش هابز، لاک، هیوم، بنتام، روسو، کانت تا هگل به این معطوف بود که شهروندان معنای نهادهای مردمی و ساختار دولت مردمی را درک کنند و انسان فعال و سازنده تاریخ بداند که روح فردی تنها زمانی از اراده واقعی فرد پیروی می کند که بکوشد و خود را با روح یا اراده جمعی هماهنگ سازد.
تلاش دولت های برآمده از اراده جمعی که نمایندگی مردم را در تصدی امور اجرایی کشور بر عهده می گیرند نیز می باید معطوف به تحقق اراده عمومی باشد، در غیر این صورت تعریف از مردم به نشانه مردم سالاری کاری از پیش نمی برد و به تعبیری تعریف از مردم حکومت را مردمسالار نمی کند، بلکه آن را مردم دار می کند.
بنابراین گذر از مرحله مردم ستایی به مردم سالاری زمینه های بسیار مناسبی برای ساختن جامعه و نظامی مترقی است، و با تثبیت پایه های مردم سالاری بستر واقعی برای سازندگی و اصلاحات فراهم می گردد. اگر چه طی سال های پیش اقدامات زیادی برای سازندگی شیوع یافت، اما لازم بود پیش از آن، به تحکیم و تثبیت پایه های مردم سالاری همت گمارده می شد و سازندگی از اراده عمومی نشأت می گرفت.
نظر شما