آقاعلی آشتیانی امین حضور، غلامعلی خان عزیزالسلطان، ناصرالدین شاه
از چپ به راست : آقاعلی آشتیانی امین حضور، غلامعلی خان عزیزالسلطان، ناصرالدین شاه - اصل تصویر محفوظ در آلبوم خانه ی کاخ گلستان
چهارشنبه 18 جمادیالثانی 1311ق.
" ... مطلب غریبی که شنیدهام، توبۀ امینحضور است، که شنیدهام، امّا هنـوز خودش را ندیدهام و اینطور میگویند. سرتیپخان پسرش میگفت که امینحضور چند روزی رفته بود اوین ـ کسالتی هم داشتهـ؛ یک روز توی رودخانه راه میرفته، صدائی به گوشش رسیده است که گفتهاند: ای پسرِ سگ! ای امینحضور! از جوانی تا به پیری، از پیری تا به کی! بس است! بس است!
امینحضور از شنیدن این صدا افتاده بود و ضعف کرده بوده؛ بعد برخاسته به شهر آمده ـ گریهکنان ـ آنچه ظروف نجس و خُم شراب و غیره داشته، همه را شکسته و توبه کرده است و دیروز هم فرستاده امامجمعه و آقاسیّدعلیاکبر را آوردند.
گفته است: من منافق بودم همچه کردم، همچه کردم، حالا میخواهم توبه کنم.
آقاسیّدعلیاکبر گفته بود، حالا که میخواهی توبه کنی، باید آنچه داری وقف کنی و در راه خدا بدهی.
امامجمعه گفته بود، آخر تو اولاد داری، همۀ مالت را اگر بدهی؛ سر اولادت بیکلاه خواهد ماند و از این قبیل حرفها زده بودند به امینحضور.
سرتیپخان پسرش خیلی متوحش بوده، از اینکه مبادا آنچه دارد وقف کند و برای آنها چیزی نماند. این تقریراتِ سرتیپ پسرش بود، امّا هنوز خودش را ندیدهایم که بدانیم چه وضعی دارد."
.
(نقل و تلخیص از روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، 1310- 1312ق. به کوشش نسرینخلیلی و مجیدعبدامین)
نظر شما