ایرانگرد اتریشی(قم از نگاه بیگانگان (8))
مجله فرهنگ کوثر دی 1376، شماره 10
نویسنده : محمد جواد صاحبی
45
دیار آل محمد
ادوارد پولاک کیست؟
یاکوب ادوارد پولاک، نویسنده کتاب «ایران و ایرانیان » در سال 1818 میلادی دریکی از نواحی بوهم متولد و در هشتم اکتبر 1891 در وین از جهان رخت بربست.
دکتر پولاک گر چه معلم طب و جراحی بود، ولی خود سمت خویش را داروسازی نوشته است. ظاهرا استخدام او هم به عنوان معلم داروسازی یا حکمت که مجموعه معلومات طبی آن عصر بوده صورت گرفته است. کتابهای مهمی نیز در این زمینه به دستیاری شاگردان خود تالیف کرد که معرف همیشگی اوست. او میانه سالهای 1860 - 1851 درایران زیسته و در سال 1855 م / 1272 ق پس از مرگ «دکتر کلوکه » و پیش ازاستخدام «دکتر طولوزان »، به عنوان طبیب مخصوص ناصرالدین شاه انجام وظیفه می کرده است. او پس از ده سال اقامت در ایران به وطن خود بازگشت و کتابی در باره ایران نوشت، به نام «ایران، سرزمین و مردم آن » او علاوه بر این کتاب، آثاردیگری نیز در باره ایران انتشار داده است.
دکتر پولاک برای نخستین بار در سال 1274 تخم چغندر قند را به ایران آورد و درمقام ترویج و کشت آن برآمد.
او در سال 1883 بار دیگر به ایران سفر کرد و به خصوص به مطالعه و تحقیق درمنطقه الوند پرداخت.
سرزمین ایران در سفرنامه پولاک
حاصل پژوهشها و مطالعات پولاک در طول این سفرهاو بویژه در مدت اقامت نسبتا درازش در ایران، کتاب معروف «ایران و ایرانیان »است. او در دیباچه این کتاب می نویسد:
«در کتاب حاضر کوشش کرده ام از اخلاق و رفتار، آداب و زندگی یکی از جالب توجه ترین ملل عالم تصویری بدست دهم. ملتی که افتخاراتش بیشتر زاده اعمال واقداماتی که در گذشته های دور انجام گرفته است ولی هنوز گرفتار کهولت نشده بلکه کاملا لیاقت آن را دارد که باز در تاریخ فرهنگ و جهان آینده سهم بسزایی به عهده بگیرد. بخصوص زندگی در دربار شاه ایران را با تفصیل خاص وصف می کنم زیرا آداب ورسوم تمام ملت تا اندازه ای زیاد به پیروی از اوست و در عین حال این سلسله که اصل و نسبی ترک و تاتار دارد نتوانسته است خود را از تاثیر عنصر ایرانی برکنارنگاهدارد.»
ای کاش پولاک هم اکنون زنده بود و با چشم می دید که این ملت زنده ورشید، افتخارات تازه ای آفریده و تنها به افتخارات اجداد و نیاکان خود دل، خوش نساخته است. و باز مشاهده می کرد که این ملت حیاتی نو یافته و جوانتر از پیش شده و هر چه کهنه و جاهلی بوده بویژه شاهنشاهی دوهزار و پانصدساله را به زباله دانی تاریخ انداخته و دیگر شاهی ای کاش پولاک هم اکنون زنده بود و با چشم می دید که این ملت زنده و رشید، افتخارات تازه ای آفریده و تنها به افتخارات اجداد ونیاکان خود دل، خوش نساخته است. وجود ندارد که پولاک بگوید: «آداب و رسوم ملت تا اندازه ای زیاد به پیروی از اوست ».
پولاک و ثروتهای طبیعی در ایران
پولاک در باره ثروتهای طبیعی و خدادادی ایران می نویسد:
این کشور که از نظر جنگل فقیر است، باز در ولایات ساحلی خزر دارای اقاقی،بلوط، آلش، انواع سرو و غیره است. آن هم با عظمتی کم نظیر که می تواند چوب لازم رابرای کشتی سازیهای بزرگ تامین کند، به همین ترتیب هم ذخایر غیر قابل تخمین زغال و آهن و مس آن در انتظار روزی مانده اند که استخراج شوند و صنایع عظیمی راپایه گذارند و پشتکار و هنرمندی کارگر ایرانی را به منصه بروز برسانند. یکی ازدیپلماتهای فرانسوی با پی بردن به این حقایق حتی ناگزیر از بیان این مطلب شد که:
اگر روزی صنعت در ایران پا بگیرد نه تنها واردات از اروپا به صفر می رسد، بلکه با توجه به نیروی کار ارزان موجود، بعید نیست که محصولات ایران در بازارهای اروپا با موفقیت به رقابت با دیگران برخیزد».
پولاک در کنار این امکانات، به نقصانی مهم در مسیر رشد کشاورزی ایران، اشاره می کند و گزارش می دهد:
«در مجموع، این ملت دچار بی آبی است زیرا کوههای بلند مانع نزول برف و باران می شود، تنها اهالی با تقسیم نهرها و تعبیه کاریزها و جویها می توانند مقدار کافی آب برای آبیاری تامین کنند و بدین ترتیب در دشتها با وجود آنکه اغلب هشت ماه تمام در آنجا بارندگی نمی شود کم آبی نیست، بلکه کاستی در حمایت کافی از زارعان،در برابر دخالت قدرتمندان مشاهده می شود.» این اظهارات پولاک که ظاهرا دقیق وکارشناسانه است بسیار جای تامل دارد، زیرا همان گونه که وی گفته است.
علی رغم اراضی گسترده و مناسب کشت و زرع ایران، این سرزمین از نظر نزولات آسمانی کم بهره و در مجموع گرفتار کم آبی است. گرچه پس از انقلاب، طرحها وبرنامه هایی مانند احداث سدهای بزرگ برای جمع آوری آبهای هرز و بازیافت فاضلابهابرای مصارف کشاورزی و حفر چاههای عمیق و اصلاح روش آبیاری سنتی به اجرا درآمده است و می بایست پس از این نیز گسترده تر و بهتر ادامه یابد، اما همانگونه که پولاک نوشته است و کارشناسان متعدد ایرانی بدان اشاره کرده اند، این اقدامات نمی تواندمشکل کم آبی را به طور کلی از میان بردارد، بلکه می تواند تا حدودی آن را تخفیف دهد و لذا استعداد رشد کشاورزی در ایران محدود می باشد.
در حالی که در بخش صنعت، با توجه به وجود منابع و معادن بسیار در گوشه وکنار، و وجود نیروی انسانی جوان و مستعد و کارآمد، امکان رشد و توسعه صنعتی،بطور فوق العاده ای وجود دارد.
امید می رود که با جدیت و برنامه ریزی درست کارگزاران، مردم ایران شاهد ایرانی آباد و قدرتمند باشند. هر چند امکان و استعداد صنعتی شدن نباید مسوولان را ازتوسعه و رشد کشاورزی نیز بازدارد.
ایرانیان در نگاه پولاک
پولاک در سفرنامه خود آگاهیهای بسیاری از جمعیت، تبار وصنوف ایران به خواننده عرضه می کند. او با آنکه مسافران اروپایی را از این حیث که مشاهدات خود را، از یک فرد و یا یک طبقه به کل ملت ایران نسبت می دهند انتقادمی کند ولی خود از این آفت مصون نمانده است چنانکه گاه با بی مبالاتی جملاتی اینچنین بر قلم آورده است:
«ایرانی روی هم رفته طماع است.
دلش می خواهد پول فراوان به چنگ آورد، بدون این که پروا کند که این از چه محلی به دست می آید. به همان آسانی هم که پول را به دست آورده باز آن را به باد می دهدتا دستگاه پرتجملی درچیند. در بعضی موارد سخت خسیس می شود، و در کار عشق و عاشقی اندازه نگه نمی دارد. سخت به خانواده، به تیره و طایفه خود می چسبد و هیچ بخت وشوربختی، هیچ فراز و هیچ نشیبی وی را از بستگی به خانواده جدا نمی کند. افشاکردن اسرار خانواده، اصلا هیچ موردی ندارد و مورد تحقیر همگان است حتی اگر این پرده دری به خاطر و نفع همگان انجام گرفته باشد.»
روشن است که خصلتهای منفی درمیان همه ملتها دیده می شود و منحصر به ایرانیان نیست، افراد رذل و فاسد وبزهکار بیش و کم در جوامع گوناگون حضور دارند و حتی در جوامع غربی به دلیل سست بودن بنیانهای اعتقادی و معنوی این نابهنجاریها فزونتر است. و تازه برخی ازمواردی که در نگاه آقای پولاک منفی بشمار آمده، از منظر همگان آن گونه نیست.
زیرا محکم بودن بنیاد خانواده و علاقه موجود میان ارحام که از برکت آموزه های دینی و سنتی، نصیب جامعه شرقی و ایرانی شده است، چندان مبارک و ارجمند است که موجب حسرت جوامع متمدن گردیده است، و البته برخی مواردی را که آقای پولاک گزارش می کند درست است اما وی با تعمیم جزء به کل، جه بسا از حقیقت دور می گردد. چنانکه می نویسد:
«ایرانی با وجود این که هر جمله ای را موکد ادا می کند به راستگویی چندان پایبند نیست و از هنگامی که سعدی گفت «دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز»هر دروغ و دغلی را مصلحت آمیز قلمداد می کند.» در عین حال پولاک در کنار این نیشهای زهرآمیز که اقتضای طبیعت خاورشناسان اروپایی است، بی آنکه بخواهد برخی ازصفات و خصلتهای مثبت مردم ایران برمی شمارد، چنانکه آورده است:
«ایرانی در خوراک اعتدال و قناعت را رعایت می کند و در هر مقامی باشد بازمقداری نان، پنیر و سبزی صحرایی او را راضی و خشنود می کند... به آسایش و آرامش دلبسته است اما در اوضاع و احوال خاصی سخت کوش و خستگی ناپذیر می شود و می تواندگرما و سرما، گرسنگی و تشنگی را تحمل کند. بخت و شوربختی را با خونسردی کامل می پذیرد و بر خود هموار می کند.»
ایرانی به مقدار زیاد می تواند عواطف و هیجانات خود را مکتوم نگاهدارد; از چهره اش هیچ معلوم نیست که در درونش چه می گذرد...
ایرانی می تواند مدتها خشم و ناراحتی را در خود مخفی نگاهدارد تا لحظه مناسب برای تصفیه حساب و انتقام فرا رسد. در این مورد وی این بند سعدی را به گوش می گیرد که داستان آن چنین است:
پولاک در سفرنامه خود آگاهیهای بسیاری از جمعیت، تبار و صنوف ایران به خواننده عرضه می کند.
ناسزایی را که بینی بخیتار عاقلان تسلیم کردند اختیار چون نداری ناخن درنده تیز با بدان آن به که کم گیری ستیز هر که با پولاد بازو پنجه کرد ساعد مسکین خودرا رنجه کرد باش تا دستش ببندد روزگار بس به کام دوستان مغزش بدار
پولاک، صفات وخصلتهای مثبت و منفی دیگری را به ایرانیان نسبت می دهد که اگر چه برخی از آنهادرست برخی مواردی را که آقای پولاک گزارش می کند درست است اما وی با تعمیم جزءبه کل، جه بسا از حقیقت دور می گردد.
است ولی محدود به شخص و یا گروهی خاص می شود، و نباید به مردم ایران تعمیم دادو البته شماری از این خصلتها مطلوب فرهنگ ایرانی است اما از چشم انداز اقوام دیگر شاید چندان خوشایند به نظر نرسد.
علی رغم بدبینیها، کج اندیشیها و کینه توزیهایی که در گزارشهای پولاک نسبت به ایران و ایرانیان دیده می شود، آگاهیهای بس ارجمند و سودمندی از جغرافیا و تاریخ و فرهنگ ایران در سفرنامه خود گرد آورده است که هیچ پژوهشگری از آن بی نیاز نیست.
اسلام در نگاه پولاک
پولاک به مانند بسیاری از جهانگردان و شرق شناسان غربی،آگاهی ژرفی از باورهای دینی ندارد، بلکه شناخت او از اسلام با گفتار و کردارهایی که در ایران شنیده و دیده، مساوی است.
تازه همین مشاهدات هم با پیشداوریها و عینک خاص یک اروپایی، شکل دیگری می یابد.
این است که عباداتی مانند صدقات و مبرات برای او شگفت آور می نماید.
واقعا این که شخصی با سختی درآمدی کسب کند و بعد حاصل دسترنج خود را بدون هیچ اجبار و الزامی با رضایت و میل کامل به عنوان وظیفه دینی در طبق اخلاص بگذارد ودر اختیار دیگران قرار دهد. پدیده ای است که در میان هیچ ملتی به جز مسلمانهادیده نمی شود. و لذا در این باره می نویسد:
«در باره زکات، قوانین مذهبی، تکلیف را دقیقا تعیین کرده و معیار حداقل رامقرر داشته است، هر چند که یک مرد عادی به دلیل عدم توانایی، این معیار رارعایت نمی کند، ولی باز وی صدقه بسیار به فقرا می دهد و از نگهداری و رسیدگی به حیوانات نیز دریغ ندارد. وی در این کار از ریاکاری بری است و فقط از ندای قلب خویش تبعیت می کند و از این جهت بر اروپاییان برتری دارد.
همچنین نذر کردن یا نذر بستن که وی در روزها و لحظات سخت زندگی بدان متوسل می شود و همواره آن راادا می کند قابل ذکر است. زکات و صدقات هنگامی به درگاه خداوند پذیرفته است که از پول حلال داده شود.» پولاک همین سخنان درست و زیبا را با مطالب غیر واقعی به هم می آمیزد و آن را با غرض و مرض برای خواننده نامطبوع می نمایاند. ولی به هرحال در لابلای آنها حقایق زیبایی را لو می دهد که برای فرد حقیقت جو جالب به نظرمی رسد. او در باره سنت صدقه می نویسد:
«بر اثر دست و دل بازی ای که مردم در صدقه دادن دارند، تعداد متکدیان نیزبسیار است. بخصوص به نابینایان بسیار کمک می کنند تا به جایی که بعضی از آنها ازمحل مال گدایی چند زن نگاه می دارند و برخی دیگر مبالغی را که کم هم نیست ناگزیردر جایی زیر خاک دفن می کنند. بین نابینایان [متکدی] یک حس تعاون حکمفرماست;اغلب در دسته های چهار نفری گدایی می کنند و سر عابرین بانگ برمی دارند. که «یک شاهی به چهار کور بدهید» و در فاصله گدایی نیز به انواع و اقسام شوخیها ولودگیها مشغولند...» «این گداها از سر فرنگیها نیز دست بردار نیستند و بدین صورت (مدح) آنها را می گویند که ظاهرا فرنگیها از ایرانیها رحیم تر هستند، درصورتی که عکس این مطلب صادق است ».
سخنان پولاک، گرچه آمیخته به غرض ورزی است، اما بطور کامل از حقیقت بی بهره نیست.
بویژه منظره زشت متکدیان شهرهای زیارتی که بسیار بدنماست و متناسب با شوونات یک ملت غیور و سرافراز نمی باشد و بجاست در این دوران که نظام جمهوری اسلامی استقرار یافته است، نهادهای مسوول همچون بهزیستی و کمیته امداد امام، پاسخگوی نیازهای درماندگان و مانع از حضور گدایان در معابر و اماکن عمومی شوند.
البته برخی از حکمتهای احکامی همچون صدقات، برای مستشرقانی چون پولاک بهترقابل درک است تا عباداتی مانند روزه، از اینروی می نویسد:
روزه رشته کسب و کار و آمد و شد رابه کلی قطع می کند و باعث می شود روال زندگی کاملا دیگرگون شود. آنها شبها بیدارمی مانند و می خورند و روز را تا طلوع ستارگان می خوابند. شبها قرآن می خوانند; قبل از پدیدار شدن شفق در شهرها توپی شلیک می شود و به نشانی آن که از آن لحظه به بعد باید از خوردن و نوشیدن پرهیز کرد; از آن پس نماز صبح را می گزارند ومی خوابند. بعد از ظهرها مساجد پر از مؤمنین می شود; دیگران تا غروب آفتاب درمیدان بزرگ که به بازار و نمایشگاه اجناس فرنگی تبدیل شده است درنگ می کنند.
ماه رمضان در ممالکی که آب و هوای سرزمینهای عربی بر آنها حکمفرما نیست دارای نتایجی کاملا نامعقول است. در شهری که غالب سکنه آن از حاصل دسترنج خود زندگی می کنند و در نتیجه کارها و پیشه ها باید مسیر عادی خود را طی کند، رمضان باعث اتلاف فراوان وقت و نیروی کار می شود; سلامت و زندگی خانواده را ضایع می سازد; زیراصرفه جویی در مخارج فقط جنبه ظاهری دارد و بر خلاف آنچه در بادی امر به نظر می آیدمیزان مصرف و هزینه زندگی بیشتر از مواقع عادی است و بسیاری از خانواده ها برای تامین مخارج غذا و سوخت و روشنایی زیر بار قرض می روند...» از مستشرقی مانندپولاک که در محیط اروپای جدید رشد یافته انتظاری بیش از این نیست. یک ناظر غربی هیچگاه نمی تواند میان واقعیت و حقیقت فرق بگذارد. او نمی تواند دریابد که آنچه برخی از مسلمانان ناآگاه انجام می دهند لزوما مطابق آموزه های دینی نیست رفتارناشایست برخی از عوام را نباید به حساب حقیقت دین گذارد. زیرا:
اولا اگر حکمتهای روزه به درستی درک شود و احکام آن به دقت عمل شود، نه اسراف در خوردن و نوشیدن شبانه صورت می گیرد و نه خواب روزانه باعث اتلاف وقت می گردد.
خوردن دو وعده غذا به اندازه نیاز بدن و انفاق موارد اضافی از حکمتهای روشن روزه است، بگذریم از زدودن مواد زاید بدن و تقویت اراده و تعبد به اوامر الهی ودهها حکمت آشکار و پنهان دیگر.
پولاک در باره مراسم و سنتهای مذهبی، راست و دروغ را به هم می آمیزد و همانگونه که پیش از این یاد کردیم او گاه به بزرگ نمایی واقعیات نامطبوع که از جهل عوام مایه می گیرد، می پردازد و آنها را به پای اسلام و مسلمین می گذارد. مثلا در باره عید قربان ضمن اشاره به جهات سودمند آن مخصوصا کمکی که به گرسنگان و تهیدستان می شود، از عدم عایت بهداشت در ذبح قربانی، افسانه ها می سازد.
در گزارش از تعزیه داری و شبیه خوانی و سایر مراسم مربوط به محرم نیز همین شگردرا به کار می برد.
روزه در ماه رمضان کاری بسیار مشکل است.
پولاک گرچه همچون سایر مستشرقان به مانند مگس جذب مواضع عفونتها می شود و به انتشار آنها می پردازد، اما گهگاه هم از عطر و شیرینی گل و گیاه و میوه ها وخوردنیهای مطبوع استشمام و تغذیه می کند، برای همین، گاه رایحه ای از حقیقت درکلام او راه می یابد، چنانکه در لابلای برخی از جملات خود، غیرت ایرانیان را در حفظشعائر ملی و مذهبی می ستاید و به همین جهت مبلغان مذاهب و مکاتب بیگانه را درایران ناکام می داند. او می گوید:
در شهرها توپی شلیک می شود و به نشانی آن که از آن لحظه به بعد باید ازخوردن و نوشیدن پرهیز کرد.
«ایران زمینه مساعدی برای انتشار مسیحیت نیست. تقریبا هیچگاه یک ایرانی باصداقت به مسیحیت نگرویده است; موضوع تثلیث و همچنین مفهوم زهد و تقوای مسیحی(رهبانیت) برای وی مفهوم نیست. بهتر است گزارشهای صادقانه مبلغین را بخوانیم تادیگر در واقعیت آنچه گفته شد تردید روا نداریم.
انجیلهایی که با این مخارج هنگفت چاپ و تجلید و به صورت رایگان به گیرندگان اهدا شده است، بلافاصله از جلد جدا می شود و در بازار به جای کاغذ باطله مصرف می گردد. سبک ساده انجیل به طبع شرقیها خوش نمی آید، آنها کلمات مطنطن و مسجع ومقفا را که کشنده فکر و معنی و مضمون است می پسندد.» البته روشن است که سبک ساده انجیل مانع از رویکرد ایرانیان و بلکه مسلمانان به سوی آن نشده است، بلکه تحریفات و سخنان ناروایی که در عهد جدید و عهد عتیق (تورات و انجیل) راه یافته،سبب دوری مسلمانان از این کتاب مقدس شده است. جذاب بودن قرآن نیز به سبب کلمات مطنطن و مسجع آن نیست، بلکه حقایق جاوید و مطالب مطابق عقل و فطرت این کتاب آسمانی، در قالب بهترین و شیواترین جملات، دل از حق جویان ربوده است.
پولاک، مانند هر انسان اروپایی دیگر نسبت به مناصب کلیسایی و مراتب روحانیت مسیحی، حساس است از اینرو می نویسد: «در دین اسلام سلسله مراتب روحانیون به معنای واقعی کلمه وجود ندارد.
و این سخن در مورد معابد نیز صادق است، هر کس اجازه دارد که به صدای بلند،اذان بگوید و در هر جایی نیز می تواند این عمل را انجام دهد.» و این البته ازمزایای اسلام است که مبلغان و مفسران آموزه هایش، طبقه ای جدای از مردم و ممتاز ازدیگران به شمار نمی آیند بلکه به عنوان خادمان علم و دین در خدمت مومنان می باشند.
پولاک در باره مراسم و سنتهای مذهبی، راست و دروغ را به هم می آمیزد وهمانگونه که پیش از این یاد کردیم او گاه به بزرگ نمایی واقعیات نامطبوع که ازجهل عوام مایه می گیرد، می پردازد.
قم از نگاه پولاک
پولاک از شهرهای بسیاری دیدن کرده و بر خلاف سایر ایران شناسان بیش از آثار تاریخی، به آداب و رسوم و روحیات مردم شهرها با دقت ویژه ای نگریسته و به تحلیل پدیده های گوناگون جامعه ایرانی پرداخته است. او حتی از شرح پدیده های عادی و طبیعی و مسایل بسیار ریزی که در چشم اندازش قرار داشته فرو گذار نکرده است، به همین جهت هنگامی که در آستانه شهر مقدس قم می رسد، بیابانهای اطراف این شهر را اینگونه توصیف می کند:
«نیاز اصلی مسافران و حیوانات در ضمن مسافرت زمستانی آب آشامیدنی است.
تامین آب در بیابانهای نمکزار با مشکلات فوق العاده همراه است; مثلا قابل یادآوری است که آب آشامیدنی ناچیز ایستگاه «حوض سلطان » واقع در سر راه قم را با کشیدن مجرای آب سرپوشیده ای به طول چهار میل تامین کرده اند. اما در هر کجا که به طورمطلق نتوان در آن مجرای آب تعبیه کرد، آب انبارهای عظیمی می سازند. این آب انبارهادر زمستان با آب برف و باران پر می شود و احتیاج آب مشروب تابستان را تامین می کند. برای غیر قابل نفوذ کردن، سطح دیوارهای آب انبار را با سمنتی به نام ساروج که از آهک زنده، خاکستر حمام و لویی فراهم آمده است می پوشانند این سمنت در مقابل رطوبت بسیار دوام دارد اما هر کجا خشک باشد، به سهولت تکه تکه می شود ودر یخبندان می ترکد. به همین دلیل آب انبار را خوب می پوشانند و در برابر اشعه خورشید و یخبندان محافظت می کنند و حداقل یکبار در سال به نظافت آن می پردازند.
بدین ترتیب آب موجود در آن در سرتاسر تابستان تازه و مطلوب می ماند، بسیاری ازمردم آب آب انبار را بر سایر آبها و بخصوص آب چاهها ترجیح می دهند. در غیر این صورت، آب بد طعم، گندیده و چنان با مواد حیوانی آمیخته می شود که فقط در صورت داشتن عطشی فوق العاده و غیر عادی می توان میل به آشامیدن کرد.
جذاب بودن قرآن نیز به سبب کلمات مطنطن و مسجع آن نیست، بلکه حقایق جاوید ومطالب مطابق عقل و فطرت این کتاب آسمانی، در قالب بهترین و شیواترین جملات، دل از حق جویان ربوده است.
بر طبق قوانین اسلامی، آب جاری و همچنین راکد به شرطی که از مقداری معین کمترنباشد هرگز نجس نمی شود. با اعتقاد به این اصل، ایرانی کثیف ترین آبها را می نوشدیا با آن چای و غذا تهیه می کند.
اما از نظر اروپایی آب باید دارای خصوصیاتی دیگر، سوای ملاحظات شرعی باشد; ازاین رو اغلب نمی تواند بر حس اکراه و تنفر خود غلبه کند.
در ماه اوت سال 1859 ناچار شدم به علت خستگی الاغها و قاطرها، در کاروانسرای شوراب آخرین توقفگاه قبل از قم درنگ کنم. در آنجا جز پنیر نمک سود چیزی برای خوردن بدست نیاوردم. بدون اینکه به فکر تشنگی باشم چندان از آن پنیر خوردم تاسیر شدم. هنگامی که پس از آن آب آشامیدنی خواستم، مستخدم آبی سبزرنگ، غلیظ ومملو از انواع اجزای حیوانی آورد که من علی رغم عادتی که داشتم باز نتوانستم آن را فرو بدهم. بخت یارم شد که توانستم پس از دوازده ساعت با آب شور نمکزار عطش خود را فرو بنشانم.»
آقای پولاک در اینجا هم میان واقعیت و حقیقت خلط کرده است،این که در آن دوران بهداشت رعایت نمی شده و مردم برخی از جاها به علت محرومیت،از آبهای آلوده بهره می گرفته اند واقعیتی است که تا سالهای اخیر هم ادامه داشته است. و تنها چند سالی است که به برکت انقلاب اسلامی، اصلاح آب آشامیدنی شهرها وبویژه روستاها در برنامه دولت قرار گرفته است، هر چند که هنوز هم در این زمینه مشکلاتی وجود دارد ولی اینکه پولاک این واقعیت نامطلوب را تحت تاثیر آموزه وباورهای دینی می داند، سخنی است بی اساس و ناشی از ناآگاهی و یا غرض ورزی وی می باشد، زیرا هر کس که کمترین اطلاعی از احکام اسلامی داشته باشد می داند که احکام آبها مندرج در رساله های عملیه، این واقعیت های نامطبوع را تایید نمی کند. زیراکه اگر رنگ، بو و ناخالصی آبها به آن اندازه برسد که آقای پولاک گزارش می کند نه تنها که پاک کننده نیست بلکه در اثر ملاقات با اشیاء ناپاک نیز نجس و غیر قابل استفاده می شود، افزون بر این در روایات اسلامی عایت بهداشت آبها سخت موردتاکید قرار گرفته است.
نظر شما