موضوع : پژوهش | مقاله

شهر نشینی، رسانه و سلامت اجتماعی


شهرنشینی در عرصة سلامت بیش از هر چیز سلامت اجتماعی را مدنظر دارد زیرا شهر نشینی پدیده ای است اجتماعی. از طرفی فلسفة وجودیِ رسانه های گروهی نیز در قالب زیست جمعی و زندگی اجتماعی قابل تعریف است. بنابراین به زعم ما سلامت اجتماعی، رسانه و زندگی شهری اساساً دارای پیوندی درونی هستند. بنابراین در مهندسی سلامت اجتماعی و زندگی شهری، توجه به رسانه ها بسیار حائز اهمیت است. این مقاله نشان می دهد که چگونه بی توجهی مدرنیسم و زندگی شهری در غرب باعث بروز مشکلات بسیاری در زمینة سلامت اجتماعی شد. ما بر آنیم که رسانه ها می توانند در این میان شمشیری دو لب باشند؛ یعنی رسانه ها می توانند هم در جهت تخریب سلامت اجتماعی حرکت کنند و هم در جهت بازتولید سلامت اجتماعی، زیرا مهمترین نهاد الگوساز در یک جامعه رسانه های عمومی اند.


مقدمه:
گذار جوامع سنتی به مدرن، همواره یک پیامد مهم در بر دارد و آن گسترش روزافزون پدیده شهرنشینی است. زندگی مدرن و شهرنشینی به همراه خود شرایط و پدیده هایی را به همراه می آورد که می تواند بر روی مفهوم «سلامت اجتماعی» مؤثر واقع شود. گسترش شهر نشینی و و رسانه های مدرن فرد را در یک محیط پیرامونی جدید در عرصة اجتماع قرار می دهد. امروزه تجربة زندگی در دوجهان سنتی و مدرن، ویژگی محرز بسیاری از شهروندان ایرانی است که هم زمان سنتی گذشتة خود را به خاطر دارند و هم با آن خاطرات در جهانی زندگی می کنند که به سوی مدرنیسم می رود؛ از این منظر شهروند ایرانی دو جهان متفاوت را تجربه کرده است و گذار از جهان قبلی به مثابة جهان سنتی، به جهان مدرن، مستلزم فراهم آوری شرایطی است که شهروند بتواند خود را برای پذیرش دنیای جدید آماده کند و به معضلی که جامعه شناسان از آن با عنوان شرایط اَنومیک (Anomic) یاد می کنند گرفتار نشود. در اینجاست که نقش مؤثر رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی در مقولة سلامت اجتماعی مشهود می شود. در واقع رسانه ها به عنوان مؤثرترین ابزار آگاهی بخشی به اجتماع عمل می کنند و می توانند سلامت اجتماعی شهروندان را تضمین کنند.

پدیدة شهر نشینی:
به شهر هاب بزرگ و کوچک کشورهای جهان سومی هرساله به نحو حیرت آوری 45 میلیون ساکن جدید اضافه می شود. (شهر در جهان در حال توسعه، ص116) بالاترین آهنگ شهرنشینی در کشورهای جهان سومی وجود دارد و این آهنگ از آهنگ صنعتی شدن آنها فراتر رفته است. طی 40 سال گذشته، نسبت شهرنشینی در ایران از 31 درصد در سال 1335 به 61 درصد یعنی دو برابر در سال 1375 افزایش یافت و این روند همچنان ادامه دارد. براساس گزارش توسعه انسانی سازمان ملل متحد، نسبت شهرنشینی در ایران در سال 1960 معادل 34 درصد بوده است که در سال 1992 به 58 درصد افزایش یافته است. (دانشنامه اینترنتی رشد، 25/3/86) این ناهمخوانی را غالباً تورم شهری یا شهر نشینی لگام گسیخته می گویند. (شهر در جهان در حال توسعه، ص19) بنابراین شهر نشینی در جوامع در حال توسعه خودبه خود شامل معضلات و بحران های بالقوه ای است که جزء لاینفک آن است. مسئله وقتی حاد تر می شود که کشورهای در حال توسعه اساساً زندگی مدرن شهری به شیوة غرب را درمان عقب ماندگی خود میی دانند. فریدمن و ویور در این باره معتقدند:
«... کشورهای در حال توسعه، با در نظر گرفتن کشورهای صنعتی شده غربی که قبلاً توسعه یافته اند، معتقدند چارة توسعه نیافتگی در شبیه شدن حتی المقدور به آنها است. ظاهراً این ایده اظهار می داشت که شاهراه دستیابی به توسعه از مسیر فرایند شتابان شهر نشینی می گذرد» (friedmann and weawer , 1979:91)
با اینحال در کشورهای درحال توسعه یک مسئله گریز ناپذیر است و آن شهر نشینی و زندگی شهری است. (McGee, 1994: 34) به میزانی که جوامع در حال توسعه به سوی مدرنیسم حرکت می کنند، به همان میزان نیز درگیر زندگی شهری می شوند و هرروزه نمودهای متعددی از الگوهای زیستی به این جوامع وارد می شود. نکته هائز اهمیت برای ما در همین نکته نهفته است. الگوهای زندگی شهری غالباً الگوهایی غربی اند و از این منظر یک فرهنگ زیستی را با خود به همراه می آورند. بدین ترتیب در جوامع در حال توسعه هم الگوهای سلامت اجتماعی سنتی وجود دارد و هم الگوهای جدید غربی. اساساً خصلت جوامع در حال گذار در همین دوگانگی نهفته است. جامعه نه هنوز الگوهای سنتی خود را کاملاً رها کرده است و نه کاملاً درگیر زندگی مدرن شده است. امیل دورکیم معتقد است در چنین شرایطی، شهروندان با یک ناهنجاری رفتاری و روانشناختی مواجه خواهند شد که یا به خودکشی منجر می شود و یا آسیب های فراوانی به سلامت اجتماعی وارد خواهد کرد. (مالکوم واترز، 1381:190)
باید این را پذیرفت که ناهنجاری اجتماعی یکی از ویژگی های انکار ناپذیر جوامع درحال گذار است. ایرادی که در فرایند توسعة غرب وجود داشت این بود که آنها به تبعیت از الگوهای لیبرال تفکر، جامعه را نیز همچون عرصة اقتصادی تصور کردند که رها کردن آن باعث می شود دست پنهانی که آدام اسمیت(Adam smith) وعدة آن را داده بود وضعیت مطلوبی را برای سلامت اجتماعی شهروندان ایجاد کند.
رابرت نوزیک (Robert nozick)در این زمینه معتقد بود تنها نظمی خودجوش می تواند روندی رو به جلو را در جامعه ایجاد کند. او شکل گیری نظم خودجوش در جامعه را به شکل گیری راه هایی تشبیه می کرد که به صورت خودجوش و بر اثر تکرار رفت و آمد از یک زمین خاکی ایجاد می شود. وی معتقد بود این راه نزدیکترین راه و همان چیزی است که مردم بدان علاقه دارند. (Nosick, 1988: 32) اما نوزیک دیدی یکسویه و تک بعدی را ارائه داد و این سوال را پاسخ نداد که آیا راه خودجوشِ وی متضمن سلامت اجتماعی شهروندان نیز هست یا نه؟
اما جوامع درحال گذار یا به تعبیر شوبری، پیشا صنعتی (Dickenson et al , 1996:219) می توانند با برنامه ریزی دقیق در عرصه رسانه، از آسیب های اجتماعی جلوگیری کرده و سلامت اجتماعی شهروندان خود را تضمین کنند. در واقع تنها راهی که در توسعه فرهنگ زندگی شهری، جوامع می توانند از طریق آن از سلامت اجتماعی شهروندان محافظت کنند آموزش و آگاهی بخشی است. بدیهی است گسترده ترین ابزار در اختیار این کشورها برای این منظور، رسانه ها هستند.

اهمیت رسانه ها:
رسانه ها یکی از مهمترین اجزای زندگی مدرن و شهری هستند. بازار بزرگ رسانه که حجم آن بالغ بر 250 میلیلرد دلار در سال است مؤید سخن ماست. امروزه که در موج سوم اطلاعاتی به سر می بریم، وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها چنان جایگاهی در زندگی شهروندان یافته اند که ناگزیریم آنها را در هر معادله ای لحاظ کنیم زیرا جامعة اطلاعاتی که مانوئل کاستلز در دهه 1980 بدان اشاره کرد شکل گرفته است. بنابر تعریفی که بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه ارائه داده اند، رسانه ها حتی به بازتعریف مفاهیم اساسی زندگی روزمره می پردازند و از این منظر می توانند خود به معیاری برای تعریف واقعیت تبدیل شوند. بنابراین بررسی نقش هستی شناختی رسانه ها در زندگی امروزی، بسیار هائز اهمیت است. چنانچه بسیاری از فلاسفة معاصر به برسی فلسفی جایگاه رسانه، بویژه تلویزیون می پردازند. تلویزیون به مثابة رسانة دروان مدرن، می تواند برداشت های افراد را از جهان شکل ببخشد زیرا امروزه واقعیت از شیشة تلویزیون به مردم نمایش داده می شود. از آنجا که رویکرد غالب شبکه های خبری رویکردی جهت دار است، وجوهی از واقعیت به نمایش در می آیند و وجوهی از آن کنار گذاشته می شوند. بنابراین برداشت افراد از واقعیت برداشتی است که تلویزیون ارائه می دهد.
زیگمونت باومن جامعه‌شناسی که وی را «پیامبر پست‌مدرنیته» خوانده اند، در کتاب معروف خود «اخلاقِ پست‌مدرن» (See to: Bauman , 1993) به طرح مفهوم «تله‌سیتی» یا شهر تلویزیونی می پردازد و بدین ترتیب وضعیت رسانه ها در کلان شهرهای غربی را به نقد می کشد. وی معتقد است تلویزیون به گونه ای به بازنمایی واقعیت می پردازد و در این میان واقعیت دستخوش تحریف می شود. افراد در تله سیتی تله مدییت می شوند و زندگی آنها تنها محدود شده است به صفحة تلویزیون. زندگی آنها حاوی نوعی خصلت مجازی بودن است. (Bauman , 1993: 162) تصاویر تلویزیونی نوعی سطحی بودن را به انسانهای غریبه تحمیل کرده است و تنها تصاویری فاقد بعد و به دور از واقعیت اند که از جسم و بدن و مادّه تهی شدند و در عوض، ویژگی‌های زیبایی‌شناختی به دست آوردند. «در تله‌سیتی، دیگران تنها موضوعاتی برای سرگرمی‌اند [... ] عرضه‌ی تفریح تنها حقّ آن‌ها برای وجود است.» (Bauman , 1993: 177)
یکی از مهمترین اندیشمندان پیرامون رسانه و تلویزیون ژان بودریار(Jean Baudrillard) است. به زعم وی آنچه که ما واقعیت می پنداریم نوعی از نگرش یک رسانه به آن موضوع است، در این ژانر ابژه تبدیل به سوژه می شود، می توان این طور بیان کرد که به تعداد شبکه های موجود و تصویر ها می توان واقعیت را به اشکال مختلف دید. شبکه ها در نوع پسا مدرنی بیش از وظیفه انتقال پیام وظیفه چگونگی را بر عهده دارند و حال دیگر رسانه همان انتقال پیام نیست که تعیین کننده نوع و نحوه آن است.
ژان بودیار در تشریح مفهوم «همانند سازی» معتقد است در این فرایند، نشانه هایی از واقعیت به جای خودِ واقعیت می نشیند. به عبارت روشن تر ما با نشانه ها یا نمادهایی از واقعیت سرکار داریم و به جای واقعیت، این نشانه ها و سمبل ها را می بینیم. بودریار همانند سازی را یکی از فرایندهای فرهنگی مدرنیته می داند و معتقد است،پس از دوران صنعتی شدن به جای واقعیت، مدل ها و کدهایی از واقعیت را دریافت می کنیم که این کدها نمی گذارند واقعیت رخ دهد بلکه آن را تولید می نمایند. او عقیده دارد که رابطه میان واقعیت و نماد در دوره باروک نیز قابل مشاهده بوده است اما این وضعیت بدان سبب به دوران مدرنیته مربوط است که نمی توان میان واقعیت و مجاز و یا به عبارت دیگر میان واقعیت و نماد تفاوتی قائل شد. (اخگری، 1386: 25)
ژان بودریار عقیده دارد که رسانه ها چیزی نیستند جز ابزارهایی شگفت انگیز برای بی ثبات کردن حقایق و واقعیات مربوط به تمام حقایق تاریخی و سیاسی... اعتیادی که ما به رسانه ها پیدا کرده ایم،امکان ناپذیر بودن زندگی بدون رسانه ها بر اثر شوق ما به فرهنگ و اطلاعات نیست،بلکه در نتیجه معکوس سازی معانی حقیقت و بیهودگی و در واقع انهدام این اصول توسط رسانه هاست. بودریار تنها بدین نکته اشاره نمی کند که تفاوت و تمیز میان تصویر و واقعیت برای ما ممکن نیست،بلکه او معتقد است آنچه که ما امروزه مصرف می کنیم،صرفا ارائه تصویر برای خودش نیست بلکه مجازیتی برگرفته از به دنبال هم قرار گرفتن نمایش ها یا نماد های ممکن است. همانند سازی در واقع از بین بردن توان فهم و تشخیص تمایز میان واقعیت و نماد است. (اخگری، همان: 25)
آنچه بودریار در زمینه رسانه به آن اشاره دارد مفهوم واقعیت مجازی است. او مدعی شد ما در عصر وانمودگی(Simulations)هستیم و جهان را یک حاد واقعیت (Hyper Reality)معرفی می کند. او جهان واقعی را جهان مجازی معرفی می کند و معتقد است جامعه امروزی، دنیای نشانه های وانموده است که از طریق رسانه ها به مردم تزریق می شود. این نوع نگرش به نشانه ها تفاوت آشکار واقعیت و نشانه را از میان بر می دارد. به دید بودریار در رسا نه ها تصویر واقعی و سرگرمی در هم ریخته و تصویر واقعیت را هویتی مجازی بخشیده تا آنجا که اخبار سیاسی نیز به مثابه تفریح و سرگرمی است و ماجراهای واقعی و جنگ و کشتار به نمایشنامه های ملودرام یا تراژیک تبدیل شده است. و این به هم پیوستگی فرهنگ و سیاست و تفریح تا جایی پیش می رود که مرز بین تمام واقعیات به هم می ریزد و نمی توان حدودی آشکار برای آن در نظر گرفت. بنابراین رسانه ها تبدیل به یک دستگاه وانمود سازی شده اند. (گیبینز، سیاست پست مدرنیته:57)
واقعیت در جهان شبیه سازی شدة (Simulated) بودریار تبدیل به فراواقعیت (Hyper Reality) می شوند و در این فرایند، سوژه به جای ابژه می نشیند. بنابراین کار رسانه ها در جهت وانمود سازسی واقعیت است. این وانمود سازی بیش از هر چیز از طریق نشانه هایی صورت می گیرد که رسانه ها آن را در جامعه تسری می دهند. (See to: Baudrillard: 1983)
چارلز. اس پیرس (C. Pires)زبان شناس و فیلسوف آمریکایی نوعی نشانه شناسی را ارائه داده است که بر مبنای آن تفکر اساساً در نشانه های متعددِ موجود در جامعه شکل می گیرد. بنابر اصول معناشناختی ِ‌پیرس، نشانه ها در سطح جامعه، فضایی مجازی را ایجاد می کنند که این فضای مجازی به هرگونه تفکر و ذهنیت شکل می دهد. رسانه ها مهمترین سازنده این نشانه ها هستند و بنابراین نقش آنها در فرآیند تولید نشانه بیش از سایر نهادهاست. (کلنر، 1386: 26)
هارتمن نیز با تمایز میان تصاویر رسانه ای و تصاویر معمولی که ما در نظر می آوریم، معتقد است تصاویر رسانه ای، تصاویری فنی هستند، یعنی بخشی از واقعیت رسانه ای که نه واقعی هستند و نه تخیلی. این خود باعث ایجاد گونه ای از دوگانگی میان بود و نمود (هستی و تظاهر آن) خواهد شد. (هارتمن، 1386:14) در گذر تصویر عادی به تصویر تلویزیونی و سپس به تصویری که در رایانه دریافت می شود، واقعیت های رسانه ای تازه ای پدید می آیند. عوالم رسانه ای بسیار مصنوعی هستند و موضوع های مجازی در آن بسیار به چشم می خورد. گویی در نظر هارتمن و بودریار عالم رسانه ها تماماً همچون والت دیسنی تخیلی است. فرهنگ امروزی به گونه ای فزاینده از این صور خیال شکل گرفته است،صوری که در مجموع واقعیت جدیدی را شکل می دهند.
نگاه هایده ماری شوماخر(Heidemarie Schumacher) به تلویزیون از منظری دیگر است. او تلویزیون را به عنوان پدیده ای هیستریک می نگرد که اشکال فراواقعیت را شکل می بخشد. این موضوع بیشر در افکت ها و سریال هایی که احساسات بازیگر نمایش به نحوی بارز نشان داده می شود، بیشتر نمود دارد؛ چراکه تماشاگر احساسات اشک ها و لبخندهای بازیگر را به صورت واقعی می پندارد و با احساساتش با آن برخورد می نماید اما درواقع چنین نیست. (اخگری،1386: 25)
اگر نظرات بودریار،هارتمن، پیرس و شوماخر را مد نظر قرار دهیم، باید گفت می توان در جوامعی که هنوز شیوة زیست غربی در آنها متداول نشده است، از طریق رسانه ها به تولید سنخی از نشانه ها در جامعه پرداخت که در جهت سلامت اجتماعی باشد. بنابراین این وظیفة سنگین به دوش رسانه های گروهی است که نیهیلیسمی که در جوامع غربی بوجود آمد، تجربة مجدد کشورهای درحال توسعه ای همچون ایران نباشد؛ چیزی که بودریار نیز بدان اشاره داشت. (Baudrillard ,1984: 38) و حتی به زعم سوکال و ژان برک مونت، حیات علمی غرب را نیز شدیداً تحت تأثیر خود قرار داده است. (سوکال و برک مونت، 1384:74)

سلامت اجتماعی:
طبق نظر بودریار باید گفت جامعه امریکا نمودی از والت دیزنی است که همه چیز در آن در عین زیبایی، مجازی است؛ در امریکا هنگامی که سوار ماشین می شوید، خود را به جای یک بازیگر تصور می کنید و همه چیز را در آنجا مجازی می بینید. گویی یک بازی رایانه ای پیش روی شماست. سخن بودریار کاملاً قابل درک است. بررسی سلامت اجتماعی در امریکا و وقوع حوادث خشن در این کشور، همچون حادثه تلخ کلمباین نشان می دهد که چگونه نوجوانان یک مدرسه دبیرستانی خود را در جایگاه مجازی یک بازیگر اکشن تلویزیون تصور می کنند و همانگونه که در فیلم مشاهده کرده اند، دهها نوجوان را به رگبار گلوله می بندند. دیگر انسانها برای این افراد چندان واقعی نیستند. بلکه کشتن آنها به راحتیِ عملی است که بازیگر تلویزیون انجام می دهد.
مجازی بودن تلویزیون باعث شده است، شهروندان رخدادهای جهان را نیز که پیرامونشان می گذرد و در تلوزیون به نمایش درمی آید را هم مجازی می انگارند و در همین نقطه است که مفهوم «سلامت اجتماعی» به مثابة رویکردی اخلاقی به جامعه رنگ می بازد. دیگر نه تنها رویدادهای اجتماع پیرامونی برای مخاطبین مجازی تلقی خواهد شد، بلکه هیچ احساس مسئولیتی نسبت به جامعه خود نخواهند داشت. این سرنوشتی است که رسانه های مدرن برای انسانها به ارمغان می آورند. رسانه هایی که شبکه تلوزیونی خود را نیز تابع قانون سود و زیان بازار می دانند و بنابراین تعهدی در قبال سلامت اجتماعی از خود نشان نمی دهند. تنها چیزی که ادغام حقیقت و مجاز توسط رسانه ها در یک جامعه به ارمغان می آورد، نابودیِ سلامت اجتماعی است. واقعیتِ هولناکی که برای «کاترین جنوویز» ـ شهروندی نیویورکی ـ در سال ۱۹۶۴ رخ داد، نمونه‌ای بی‌رحمانه، شدید و افراطی از بی‌اعتنایی و بی‌توجّهی انسانِ متمدّنِ مدرنِ شهری‌ست. جریان از این قرار بود که یکی از ساکنان بخش مرفّه نیویورک به نام کاترین جنوویز در اواخر شب به خانه‌ی خود برمی‌گشت که در راه، سه بار مورد حمله و تجاوز قرار گرفت. حمله‌ی سوم ـ در راهروی خانه‌اش ـ منجر به مرگش شد. همه‌ی این‌ها در حالی رخ می‌داد که دست کم سی و هشت نفر ـ دوباره بخوانید: سی و هشت نفر ـ از شهروندان آبرومندِ بخشِ ثروتمندِ نیویورک، شاهدِ حملات بودند؛ ولی حتّا یک نفر هم عکس‌العملی نشان نداد و دست‌ِ کم پلیس را مطّلع نساخت. کلّ ماجرای قتل، نیم ساعت طول کشیده بود و در تمام این مدّت زن مقتول، نعره می‌کشید و با صدای بلند فریاد می‌زد. ولی، حتّا یک نفر زحمتِ برداشتنِ گوشی تلفن و آگاه کردنِ پلیس را به خود نداد. جامعه‌شناس‌ها، برای چنین پدیده‌هایی ـ که «بی‌اعتنایی تماشاچی» (رابرتسون، 1377:149)خوانده می‌شوند ـ دلایلِ اجتماعی مختلفی ذکر کرده‌اند و آن‌را از گفتمانِ اخلاق خارج ساخته‌اند. آن‌ها می‌گویند که انسانِ شهری بی‌رحم و بی‌اخلاق نیست و اتّفاقاً بی‌اعتنایی او از نوع «بی‌توجّهی مدنی» است. (گیدنز، 1379: 118).
آلن فینکلکرات، فیلسوف معاصر فرانسوی، در بخشی از کتابش «آینده‌ی یک انکار: اندیشه‌هایی در باب مسأله‌ی کشتار جمعی» (Finkeilkraut , 1998: 22) می‌گوید که نسلِ کنونی ما دیگر نمی‌تواند از «بهانه یا دفاعیه‌ی نادانی» استفاده کند. به عبارتی، «ما می‌دانیم و می‌دانیم که می‌دانیم و دیگران هم می‌دانند که ما می‌دانیم.» (Tester , 2001: 5) بنابراین بی اعتنایی شهروندان غربی محصول زندگی شهری است. زندگیی که در آن رسانه ها همه چیز را تبدیل به مجاز کرده اند. شهروند غربی می داند که در پیرامونش چه می گذرد، اما او باید که طبق عقلانیت لیبرال بیندیشد، یعنی عقلانیت بازار و سود؛ بنابراین اگر در جایی می تواند خود را از مهلکه برهاند و دردسر برای خودش ایجاد نکند، بهتر است این کار را انجام دهد و خود را درگیر نکند. در زندگی شهری تکنولوژیک عقلانیت ابزاری حاکم است. عقل ابزاری (Instrumentall reason) یا عقل محاسبه گر، عقلی است که تنها منفعت و سود را می بیند و نه کارهای انساندوستانه را. سلامت اجتماعی در چنین محیطی رنگ می بازد و باید هم که کسی به خانم جنوویز کمک نکند زیرا بهتر است برای خودش دردسر ایجاد نکند. فینکلکرات هم معتقد است بی‌تفاوتی عمومی، بیش از این نمی‌تواند ـ آن‌گونه که در گذشته معمول بود ـ به غفلت و نادانی نسبت داده شود. (Finkeilkraut , 1998: 141) یک آگاهی خشک و منجمد که مبتنی بر منطق سود در زندگی شهری است. سه نفر به شیوة فیلم های رسانه ای کاری غیر اخلاقی را انجام داده اند و سی و هشت نفر بر مبنای منطق سود در زندگی شهری به خانم جنوویز کمک نکردند. کاملاً مشخص است که رسانه، زندگی شهری و سلامت اجتماعی چه ارتباطی با هم دارند.
در این جامعه دیگر کسی به دیگری اهمیت نمی دهد و همه با هم غریبه اند. جورج زیمل در توصیف خود از شهر نشینی غربی اصطلاح «غریبگی» را به کار می برد. زندگی شهری با وجود تمام زرق و برقهای خود یک نوع رکود مرداب وار را ایجاد کرده است و در این میان رسانه ها نقشی اساسی دارند. رسانه ها فضایی مجازی را ایجاد کرده اند که به بازتولید غریبگی منتج می شود. زیمل این وضعیت را «یورش سریع تصاویر متغیّر»می نامد. شهر، تصویری‌ست که مدام تغییر می‌کند. شهرنشین در این حالت نوعی بی اعتنایی نسبت به شهروندان خود دارد. (کرایپ، 1382: 286) و بنابراین چندان پایبند به اخلاق اجتماعی نیست زیرا احساس سنخیتی با دیگر شهروندان در خود احساس نمی کند. گویی در شهر همه غریبه هستند. این واقعیت زندگی مدرن است که همسایگان هم با هم احساس غریبگی دارند.
با اینحال جوامع توسعه نیافته با یک اقبال مواجه اند و آن اینکه می توانند با نگاه به الگوی غربی، به مهندسی سلامت اجتماعی جامعه خود بپردازند. جوامع در حال گذار بیش از جوامع توسعه یافته به رسانه هایی قدرتمند و پویا نیاز دارند، زیرا در مرحله ای به سر می برند که شدیداً نیازمند الگوهایی جایگزین هستند. رسانه ها از این قدرت برخوردارندکه حتی مفاهیم و الگوهای ارزشی پیشین را به صورتی مدرنتر به نمایش درآورند.

نتیجه:
مشاهده گردید که غالب دیدگاه های غربی پیرامون رسانه ها و تلوزیون، دیدگاهی انتقادی است. به زعم آنها در رابطه ای که میان فرد و رسانه ایجاد می شود. ارائة نمادهای تفکر در یک جریان یکسویه قرار دارد و بدین ترتیب رابطه ای بین الاذهانی (Intresubjective relation) میان رسانه و فرد ایجاد نشده است. تنها می توان شاهد یک تک گویة مجازی باشیم که میان رسانه به عنوان تولید کننده، و افراد به عنوان مصرف کننده ایجاد شده است. اما به نظر می رسد برنامه ریزان در عرصة رسانه باید به یک نکته توجه داشته باشند و آن اینکه از تبدیل شدن رسانه و خصوصاً تلوزیون به نهادی متسلب و غیر پویا جلوگیری کنند. پویایی رسانه در این است که بتواند رابطه ای دوسویه و متقابل را با شهروندان برقرار کند.
غالباً در تئوری های توسعه و نوسازی به نیازهای اولیه بیش از نیازهای معنوی توجه می شود. (شهر در جهان در حال توسعه، ص 144) در عرصه رسانه نیز همینطور است، لذا چندان توجهی به سلامت اجتماعی شهروندان نمی شود و این تنها نتیجه ای که به همراه دارد افول روز افزونِ سلامت اجتماعی است.
جهانی شدن فرهنگ باعث شده است به تدریج فرهنگ های غربی بر سبک زندگی شهری تسلط یابند (1991 king ,1991 and sklair) چنین زندگیی را استعمار کوکاکولا (Coca-Colanisation) نامیده اند که استعاره ای از مسلط شدن فرهنگ امریکایی است. یکی از ویژگی های جوامع در حال توسعه و در حال گذار، افزایش انحرافات جنسی و روسپیگری است که به صورتی غیر قانونی متداول است. (Lee,1991 ,Hall,1992) غالباً بی هویتیِ دوران گذار باعث می شود جوانانی که ارزش های قبلی را رها کرئه اند و به درستی هم ارزش های مدرن را کسب نکرده اند، یک نوع آزادی بی حد و مرز برای خود متصور شوند و چنان تصور کنندکه آنها هم می توانند به شیوة ستاره های هالیوودی زندگی کنند. در شهر رسانه ای که ولف، فریدمن و ساسن، آن را شهر جهانی نامیده اند(Simon ,1992:33)، جوانان الگوهای خود را بیش از هر چیز از رسانه می گیرند. بنابراین در زندگی شهری تعریفی که رسانه از مفهوم سلامت اجتماعی ارائه می دهد حائز بیشترین اهمیت است. باز هم مثلث زندگی شهری، رسانه و سلامت اجتماعی تشکیل می شود:
شهرنشینی باعث گسترش رسانه ها است و گسترش رسانه ها باعث جایگزین شدن نهادی می شود که باز تعریف مجددی از مفهوم سلامت اجتماعی خواد داشت. بدیهی است تعریفی که رسانه از سلامت اجتماعی ارائه می دهد، بسیار در سطح اجتماع مؤثر خواهد بود. رسانه هایی همچون رادیو و تلوزیون حتی می توانند از طُرق غیر مستقیم، تعاریفی مناسب و هدفمند را از سلامت اجتماعی افراد ارائه دهند. به عنوان مثال شخصیت اصلی یک سریال تلوزیونی می تواند بیش از دهها مقاله و کتاب در توجیه شهروندان در معنای سلامت اجتماعی کارایی داشته باشد. همچنین ایجاد سلامت اجتماعی، به نوبة خود باعث شکل گیری سنخی از شهروندیِ پویا و اخلاقی خواهد شد. در واقع رابطة میان شهرنشینی، رسانه و سلامت اجتماعی، همانند یک سیستم اجتماعی قابل بررسی است که دروندادها به خودی خود حاوی نوعی برونداد خواهند بود.
باید این را پذیرفت که در دنیای امروز رسانه به عنوان یک گروه مرجع عمل می کند و بنابراین به جایگزینی برای گروه های مرجع در نهاد های سنتی – همچون پدران، مادران، بزگان و... – تبدیل شده است. در این جهان تعریف سلامت آن چیزی است که از رسانه ارائه می دهد و نه چیزی که پیر خانواده در نهادهای سنتی می گفت. بدین ترتیب در دنیایی که خواه نا خواه رابطة دال و مدلولی میان لفظ و معنای مفاهیم متلاشی خواهد شد، رسانه می تواند مهمترین وسیله برای جایگزین کردن معنایی مناسب برای مفهوم سلامت اجتماعی باشد که در جوامع در حال گذار منسوخ شده است.
بنابراین رسانه باید با بررسی وجوه اتیمولوژیکِ مفاهیم(رک: فدایی،1386:25)، معنایی جدید از سلامت اجتماعی را ارائه دهد که هم با اصول اخلاقی جامعه مد نظر منطبق باشد و هم با نظر به معنای تاریخیِ لفظ بتواند معنایی برای آن جایگزین کند که چندان دور از واقعیت پیشینی خود نباشد.
در این فضای مجازی تلوزیون تبدیل به یک زبان شده است. در واقع تلوزیون پدیداری است که انسان امروزی با آن نوعی رابطة فکری و زبانی ایجاد می کند. به بیان بهتر باید گفت تلوزیون مهمترین ابزار سازندة نمادهایی است که انسان معاصر بوسیلة آنها می اندیشد. نمادهایی که می توانند حتی واقعی نباشند و در جهانی تخیلی و مجازی بسر برند. از این منظر است که گفته می شود تلوزیون وسیله ای است برای تفکر.
بررسی وجوه هستی شناختی تلوزیون باعث می شود ما آن را دیگر نه فقط به عنوان یک وسیلة مورد نیاز شهروندان، بلکه به مثابة‌ مهمترین نهاد تولید فکر و الگوهای زیستی به شمار آوریم. زندگی شهری با رسانه های گروهی گره خورده است.
در قبل هم گفتیم شهر نشینی در کشورهای درحال توسعه گریز ناپذیر است. (McGee,1994) بنابر این باید بتوان در عین وفق یافتن با آن، برنامه ریزی های هدفمندی در جهت تأمین سلامت اجتماعی داشت. چنین کاری تنها از عهده رسانه بر می آید.
در این میان نقش تلوزیون پر رنگ تر است زیرا قابلیت بیشتری برای برقراری رابطه ای پویا با شهروندان دارد. زیرا گسترده ترین وسیله ارتباط جمعی است و تقریباً همگی به آن دسترسی دارند. طبق پژوهشی انجام شده، بین پایگاه اقتصادی و اجتماعی و استفاده از تلویزیون رابطة معنی دار وجود ندارد. (فردرو و صداقت زادگان،1378:171) برقراری ارتباط با شهروندان هنگامی متحقق می شود که شهروند رسانه را تنها به عنوان یک وسیلة ارائه کننده تصور نکند. همچون یک فیلم ویدئویی که گرچه بسیار جذاب است، اما تنها چیزی را به عنوان تصویر ارائه می دهد و فقط یک صحنة مجازی از واقعیت را به تصویر کشیده است.
ایجاد برنامه های زندة تلوزیونی و رادیویی و همچنین برنامه هایی در جهت مشاوره دادن به شهروندان، باعث می شود رسانه را از حالت خشک و مجازی آن خارج کند و تبدیل به نهادی پویا کند. زیرا حقیقت این است که تنها رسانه ای پویا می تواند به بازتولید سلامت اجتماعی در جامعه بپردازد و نه رسانه ای که گرفتار مناسبات تولیدی و تکنولوژیک زندگی مدرن شهری است.

منابع:
1- اخگری، محمد، نگاهی به فلسفة تلویزیون؛ جایگزینی واقعیت، ماهنامة پژوهشی اطلاعات حکمت و معرفت، سال(2)، شماره(4)، تیرماه 1386
2- پاتر، رابرت و لوید ایونز، شهر در جهان در حال توسعه، ترجمه کیومرث ایراندوست، مهدی دهقان و میترا احمدی، تهران: انتشارات سازمان شهرداری ها و دهیاری های کشور، 1384
3- رابرتسون، یان، درآمدی بر جامعه (با تأکید بر نظریه‌های کارکردگرایی، ستیز و کنش متقابل نمادی)، ترجمه‌ی حسین بهروان، چاپ سوّم، تهران: انتشاراتِ آستان قدس رضوی،۱۳۷۷
4- سوکال، آلن و ژان برک مونت، یاوه های مد روز (کاربرد نادرست علم در گفتار روشنفکران پسامدرن)، ترجمه جلال حسینی، تهران: نشر بازتاب نگار،1384
5- فدایی، مهدی، در جست و جوی زبان: نقدی بر اتیمولوژی احمد فردید، ماهنامة خردنامه همشهری، سال (2)، شماره(16)، تیرماه 1386
6- فردرو، محسن و شهناز صداقت زادگان، پایگاه اقتصادی اجتماعی و مصرف کالاهای فرهنگی، تهران، انتشارات زهد،1378
7- کرایب، یان، نظریه‌ی اجتماعی کلاسیک: مقدّمه‌ای بر اندیشه‌ی مارکس، وبر، دورکیم، زیمل، ترجمه‌ی شهناز مسمی‌پرست، تهران: نشر آگه، ۱۳۸۲
8- کلنر، داگلاس، بودریار: مک لوهانی جدید؟، ترجمه محمد میرزا خانی، ماهنامة پژوهشی اطلاعات حکمت و معرفت، سال(2)، شماره(4)، تیرماه 1386
9- گیبینز، جان، آر، سیاست پست مدرنیته، ترجمه منصور انصاری، تهران: نشر گام نو، 1381
10- گیدنز، آنتونی، جامعه‌شناسی، ترجمه‌ی منوچهر صبوری، چاپ ششم، تهران: نشر نی،۱۳۷۹
11- گیرو، پی یر، نشانه شناسی، ترجمه محمد نبوی، تهران: نشر آگه، 1380
12- واترز، مالکوم، جامعه سنتی و جامعه مدرن: مدرنیته، مفاهیم انتقادی، ترجمه منصور انصاری، تهران: انتشارات نقش جهان، 1381
13- هارتمن، فرانک، فلسفة رسانه چیست؟، ترجمه محمد اخگری، ماهنامة پژوهشی اطلاعات حکمت و معرفت، سال(2)، شماره(4)، تیرماه 1386
14- Baudrillard , Jean , Simulation , New york: Semiotext(e) , 1983
15- Baudrillard , Jean , On Nihilism ,New york: On the beach ,1984
16- Bauman , Z , Postmodern Ethic s , Oxford: Blackwell , 1993
17- Tester, Keith (2001); Compassion, Morality and the Media; Bukingham and Philadelphia: Open University Press; pp. 4-5
18- Dickenson ,J. P. et al , A geography of the third world , 2nd edition , London: Routledge , 1996
19- Finkielkraut, A. (1998); The Future of a Negation: Reflections on the Question of Genocide; M. Byrd Kelly (trans.); Lincoln, NB: University of Nebraska Press
20- Friedmann , J and Weaver , c , Territory and function: the evolution of regional planning , London: Arnold , 1979
21- King , A. D , Culture globalization and the world system , Basing stoka: Macmillan , 1991
22- Lee , W , Proposition and tourism in South -East Asia , in Reddift , N. and Sinclair , T. M (eds) , Working women: International perspectives on labour and gender ideology , London: Routledge , 1991
23- McGee , T , The future of urbanisation in developing countries: The case of indonesia , Third world planning review , 1994 , No 16, İİİ-Xİİ
24- Nosick , Robert , Anarchy , State and utopia , Oxford: Blackwel , 1988
25- Simmel, Georg , ‘The Metropolis and Mental Life’; Kurt Wolf: (trans.); In: Wolf, Kurt; The Sociology of Georg Simme, New York: Free Press,1950
26- Simon. D , Cities , Capital and Development: African cities in the world economy , London: Paul Chapman , 1992
27- Sklair , L , Sociology of the global system , Hemel hempstead: Harvester wheatsheaf , 1991
28- http://www.daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php


منبع: / فصلنامه / پژوهش و سنجش / 1386 / شماره 49، بهار ۱۳۸۶/۰۲
نویسنده : مهدی فدایی مهربانی

نظر شما