از بدگویی پنهان تا تملق آشکار
از منابع ارزنده برای شناخت ساختار اجتماعی ایران دوران قاجار و درک اهمیت روابط درباریان، خاطرات رجال آن عهد است. این خاطرات را حتی اگر به قصدتبرئه، تطهیر، یا بزرگ نمودن خاطره نویس نگاشته شده باشند همچنان باید ارزنده شمرد زیرا به هرحال نمودار آرا و تعصبات نویسندگان آنهاست. دیدگاه محدود خاطره نویسان این دوره که بیشتر معطوف به طبقهای خاص میشد یا خودسانسوری آنان که ناشی از ملاحظات و محدودیتهای گوناگون بود، نیز از ارزش خاطرات آنها برای شناخت جامعه درباری قاجار نمیکاهد. در دوره ناصری، به خصوص از نیمه دوم آن به بعد، نوشتن خاطرات و سفرنامه رواج یافت. ازشاه گرفته تاشاهزادگان و بسیاری از رجال، به نوشتن خاطرات و سفرنامه دست زدند. برخی از این سفرنامهها، به ویژه در سبک نگارش، به تقلید از سفرنامههای ناصرالدینشاه نوشته شدهاند، مانند سفرنامه میرزاقهرمان امین لشکر.1 خاطرات خود شاه هرچند فاقد نکات مهم درباره مسائل سیاسی و روابط میان رجال است، ولی فضای مغشوش و بیثبات دربار و زندگانی بینظم شاه و درباریان را به خوبی نشان میدهد. شاه شاهد و ناظر وقایعی است که خود در محور آنها قرار دارد و گاه نیز با نگاه ریزبین خود به توصیف برخی از درباریان میپردازد و جلوهای از رابطه خود با اطرافیانش را تصویر میکند.2 دربین شاهزادگانی که خاطرات و سفرنامه نوشتهاند میتوان به عباس میرزا ملک آرا، 3 مسعودمیرزا ظلالسلطان پسر ناصرالدین شاه، فیروز میرزا، و بهمن میرزا بهاءالدوله4 عموی شاه، عبدالصمد میرزا، عزالدوله برادر شاه، و دو پسرش قهرمان میرزاعین السلطنه وحسین قلی میرزاعمادالسلطنه5 و دوستعلی خان معیرالممالک داماد شاه اشاره کرد. از بین رجال، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، میرزا علی خان امینالدوله، میرزا قهرمان امین لشکر، محمدعلی غفاری، میرزا طاهر بصیرالملک،6 و حسین قلی خان نظام السلطنه7 را باید نام برد.
البته این خاطرات از اهمیت یکسانی برخوردار نیستند. برخی از نویسندگان، بدون اظهار نظرهای قابل توجهی، فقط به تشریح و توضیح وقایع پرداختهاند. پارهای از خاطرات که پس ازمرگ نگارنده آنها انتشار یافته یا به دست ویراستاران ناوارد و ناصالح تحریف و مثله شدهاند یا خویشان نویسنده مطالبی را که به نظرشان نامناسب بوده، از آنها حذف کردهاند. بعضی از خاطرات ممکن است بی اهمیت جلوه کنند، چون به ظاهر در آنها به شرح شکار و تفریح و دید و بازدیدهای روزمره اکتفا شده است، مانند خاطرات معیرالممالک و عزالدوله، بهمن میرزا، عمادالسلطنه و بصیرالملک. اعتمادالسلطنه نیز قسمت اعظم خاطرات روزانه اش را به این نوع اطلاعات تخصیص داده است. اما شرح اینگونه معاشرتها و رویدادها به روشن کردن نحوه برقراری ارتباطها، مبادله اخبار و تصمیمگیریها کمک میکند.
چهار نفر از رجالی که تاکنون نامبردهایم، یعنی محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، میرزاعلی خان امین الدوله، میرزامحمدعلی غفاری8 و حسین قلی خان نظام السلطنه بیش ازسایرین هم به زدوبندهای درباریان به عنوان علل ومعلول وقایع پرداختهاند، وهم به توصیف ساختار قدرت دست زدهاند. اینان همگی از مستخدمان دولت بودند و در نتیجه برای حفظ مقام خود هم نسبت به زدوبندهای رجال و زیروبمهای امور آگاهی مییافتند و هم به نوبه خود در چنین زد و بندها و داد و ستدهایی شرکت می کردند. اینان رفتاری حساب شده و محتاطانه داشتند،9 و به رفتار و حرکات دیگران نیز همواره آگاه بودند. درباریان در فضای خاص خود، به سعایت و بدگویی یا تملق و چاپلوسی میپرداختند و گرچه گاه میانشان کار به تعرض و دشنام گویی میکشید، ولی غالبا حفظ ظاهر میکردند و با یکدیگر رفتاری ملاحظه کارانه داشتند.
اعتقادات و آرا اعتمادالسلطنه، حسین قلیخان و امینالدوله از بسیاری جهات مشابه بود و ازسردلسوزی برای ایران به انتقاد از اوضاع میپرداختند.10 در واقع، میتوان گفت که این سه نفر مردمانی وطنخواه بودند و نگران آینده ایران و همین انگیزه آنان در نوشتن خاطرات بود. دراین مورد، حسین قلی خان می نویسد:«که حوادث از روی صحت بنویسم تا خوانندگان بتوانند از آن فایده تاریخی ببرند.»11 امینالدوله به این مساله روشنتر میپردازد: «مراد از این کتاب بیان اجمالی از احوال وطن عزیز و ماجرای عصر است... تا به دیده عبرت گنهکار از درست کردار بشناسیم و خطا از صواب جدا کنیم، درد را بدانیم و درمان به دست آریم.» خاطرات امینالدوله به تفصیل خاطرات آن دو نیست، و بیشتر شرحی اجمالی از زندگی شخصی اوست، با تاکیدی بر شرایط نابسامان زمانه و تقبیح اعمال اکثر وزرا و درباریان که خود تا حدی یادآور رساله مجدیه تالیف مجدالملک پدر اوست.12
محمدعلی غفاری، که در دربار ولیعهد چندان ترقی نکرد، بیشتر برای بدگویی از مخالفان خود و خوار کردن آنان دست به انتقاد از اوضاع زده است. وی این انتقادها را در رسالههایی که مستقیم از نوشتههای میرزاملک خان گرفته بود،13 بدون ذکر ماخذ برای ولیعهد و برخی از اطرافیان او میخواند. وی خاطراتش را نیز، که آکنده از انتقادهای آشکارا بود، در اختیار دیگران می گذاشت که خود به افزایش دشمنیها علیه وی میانجامید و پیشرفتش را مانع می شد.14
رابطه شاه و درباریان
دردوران قاجاریه حدود دربار و دیوان مشخص نبود؛ یعنی بین مشاغل دیوانی و درباری مرز معینی وجود نداشت، همه نوکران شاه محسوب میشدند و رابطه خصوصی با شاه داشتند و درنتیجه خدمت به شاه خدمتبه دولت دانسته میشد.15 مقصد شاه و رجال رسیدن به مقام و ثروت بود و هیچگونه برنامه اصولی یا سیاست مشخصی برای اداره امور کشور وجود نداشت.16 قدرت شاه وابسته به عواملی بودکه کاملا درحیطه اختیاراو قرارنمی گرفت.
بسیاری از تصمیمهای وی نیز براساس موازین از قبل تعیین شده، گرفته میشد. از همین رو، اگر شاه را عاملی کاملا آزاد و خود مختار بپنداریم، رفتار وتصمیمهایش مفهوم نخواهد بود. همین نکته در مورد سایر رجال و درباریان و شاهزادگان نیز صادق است. بنابراین در شناختن شاه و داوری درباره رفتار او و کارگزارانش باید کل نظام سیاسی و اجتماعی آن دوران را در نظرگرفت.
سیمایی که از شاه درخاطرات رجال ترسیم شده جالب توجه است. اعتمادالسلطنه که به شاه نزدیک بود، وی را، به طنز، گاه به شمع و خودش را به پروانه تشبیه میکند، و در عین حال او را مسوول عمده خرابی کشور میداند و به تقبیح پارهای از اعمال او و نکوهش اطرافیانش میپردازد. امینالدوله نیز که به شاه نزدیک بود او را در اوایل سلطنت پادشاهی خوش فکر میدانست که رفته رفته زیرتاثیر تملق دیگران از راه منحرف شد و مأیوس از اصلاحات، کارها را به عهده امین السلطان واگذار کرد.17 در این میان، حسین قلی خان، چندانبه انتقاد از ناصرالدین شاه نمیپردازد. آشکارا، ناصرالدین شاه نقش اصلی را در دربار ایفا میکرد و درکانون همه رقابتها و زد و بندها قرار داشت، به آسانی تحت نفوذ قرار میگرفت و آزادی عملش محدود بود.18 اعتمادالسلطنه به حق مینویسد: «تا میل وزرا نباشد، فرمایش شاه مجرا نمیشود.»19 شاه باید اطرافیان متعددش را راضی نگه دارد، آنگونه که فایده و سهمی به هریک برسد، بیآنکه احدی یا زیاد قدرتمند گردد یا برنجد و دشمن شود. به نظر میرسد که شاه میکوشیده است حتی المقدور همه را به دور خود جمع کند، چنانچه درخاطراتش همواره از یکایک افرادی که در مواقع مختلف همراهش بودند، نام میبرد. از آنجا که بخشی عمده از وقت شاه و رجال درملاقات و معاشرت صرف میشد، مسائل مهم به طور اتفاقی، در اینجا و آنجا، درآبدارخانه شاه یا ولیعهد، در بینه حمام، درسواری و شکار، درحین ناهار و زیر چادر یا در حضور عدهای از درباریان و اطرافیان شاه، حل و فصل میشد. به عنوان نمونه، ناصرالدین شاه مینویسد:«دیوانخانه پر بود از همه جور آدم... رفتیم جنب گرمخانه آبدارخانه ناهار خوردیم»20 درجای دیگر، درباره نحوه رسیدگی به امور در لشکرک مینویسد:
«کاغذ زیادی بود، خواندیم. اول کاغذ زیادی از نایب السلطنه در شهر داده بود مشیر خلوت آورده بود، سپرده بودیم به آقادایی، که ما را خفه کرد، خواندیم. بعد کاغذ زیادی هم امین السلطان داشت، آنها را هم تمام کردیم. باز پاکت از نایب السلطنه و از امین السلطان هی دوباره آوردند، آنها را خواندیم....»21
امینالدوله در خاطرات خود چنین روالی را یکی از علل نابسامانی اوضاع میداند و مسوولیت آن را بر دوش امین السلطان میگذارد که: «از بام تا شام، هرطبقه و صنف در ضلعی از باغ و عمارت سلطنتی و مجاور دستگاه آبدارخانه اجتماع میکردند... امین السلطان در ورود به باغ در یک نقطه قرار میگرفت که ازدحام حضار او را رنجه نکند. در حرکت و گردش به ملاطفت یا پرخاش کار هرکس را میساخت. نامهها، براتها، احکام، تلگرافها در دست هرکه بود به سهولت نخوانده و ندیده مهر میکرد.»22
حسین قلی خان نظام السلطنه، یکی از رجال به نام این عهد درباره حضور خود در دربار چنین مینویسد: «برای من شرفیابی حضور شاه وقت معین نداشت، تمام روز از اول طلوع صبح تا وقتی که شاه اندرون نرفته بود، همه وقت من درباغ گلستان بودم. شاه هم در زمستان، قبل از طلوع آفتاب بیرون میآمد... من درگردش اول، در میان باغ بودم. اغلب در دو دور باغ گلستان را با من صحبت میداشت و میرفت اندرون»23 و اضافه میکند که: «رفته رفته این مساله را اجزاء امین السلطان و مرحوم امین الملک که با من عداوت مخصوصی داشت، اسباب خیال امین السلطان قرار دادند.» یکی دیگر از رجال، محمدعلی غفاری، که از درباریان ولیعهد بود نیز ادعا میکند که هنگام اقامت درتهران هرروز در دربار شاه حضور مییافت. سایر رجال و درباریان نیز به نوبه خود مشتاق نزدیکی به شاه بودند. به عنوان نمونه، میرزا قهرمان امین لشکر که مدتی مغضوب بود به سختی پولی وام گرفت تا بتواند به دعوت شاه او را در سفر خراسان همراهی کند. وی هربار که در طی این سفر شاه را میدید با اشتیاق یادداشت میکرد.24
شاه شخصا با رجال و درباریان و حکام و شاهزادگان مکاتبه میکرد و با آنها در ارتباط بود و اصرار داشت که از همه امور باخبر باشد25 و اگر کسی را معزول میکرد، با او قطع رابطه نمیکرد و آن شخص نیز میکوشید از طرق مختلف بار دیگر به شاه تقرب یابد.26 بنابراین، میتوان گفت که روابط شاه با درباریان رابطهای نوسان آمیز بود. وی به عمد رجال و شاهزادگان و حتی پسرانش را در برابر هم قرارمی داد تا توازن را بین آنان نگه دارد و قدرت و نفوذش را حفظ کند. با این همه، نیاز شاه به درباریان و اطرافیانش را ندیده نباید گرفت. وی در نامهای به امین لشکر که مغضوب و در تبعید بود نوشت که چندی صبر کند تا به تهران احضار شود، زیرا: «اصل خیال ما تربیت و ترقی دادن به نوکر است. با این کمی نوکر در ایران چه جای این است که ما بخواهیم نوکر تربیت شده چندین ساله را بیجهت تضییع کنیم.»27
از آنجا که منابع مالی محدود بود، هرکس که به مقام و ثروتی میرسید از سهم دیگری کسر میشد. بنابراین رقابت برای احراز قدرت و دستیابی به ثروت و حفظ و حراست از آن شدید بود و میان رجال دربار و خودشاه، که در رأس آنها قرار داشت، برای افزایش و نگهداری ثروت و درآمد، مسابقهای دائمی جریان داشت.
از آنجا که تعداد مشاغل درباری و دیوانی محدود بود، به مرور که پسران و نوههای متعدد شاه به سن بلوغ میرسیدند رقابت بر سر مقام و پست شدت مییافت. در واقع، برای رجال به غیر از مشاغل دیوانی و مالکیت ممر درآمد دیگری وجود نداشت و در نتیجه همه درگیرودار رقابتهای شغلی و درنهایت مالی بودند. حسین قلیخان نظام السلطنه درخاطرات خود به جنبههای پیچیده محاسباتش در خدمت حسام السلطنه -که سالها ادامه داشت و حتی به ماجرای تحصن خود و برادرش انجامید- اشاره میکند که خود نشان تزلزل موقعیت رجال این دوره است.28 این تزلزل مقام و موقعیت درمورد همه ردههای درباریان صادق بود و حتی شامل حال شاهزادگان نیز میشد، هرچند که اینان از برخی مزایای دائمی برخوردار بودند. حسینقلیخان در این باره مینویسد: «شاهزادگان در عزل و منصب هردو محترم و محفوظاند، برخلاف ما که اگر خدای نخواسته امسال صدای عزل بلند شد، علاوه بر رسوایی و افتضاح، برای اغلب خطرجانی... هست.»29
درمورد صدارت نیز وضع کمابیش به همین منوال بود. ناصرالدین شاه رجالی را به صدارت بر میگزید که یکسره مدیون او باشند. اما همان گونه که پیشتر اشاره شد اختیارات شاه در تعیین صدراعظم یا عزل او یا تفویض قدرت و اختیارات به او نامحدود نبود. حسین قلیخان درباره عزل مستوفی الممالک توضیح میدهد که چگونه عدهای که هرکدام به دلیلی از او آزردگی داشتند، در سفرعتبات برای خلع او از کار، اتفاق کردند. معیرالممالک دعوای ملکی با مستوفی داشت. حسام السلطنه رنجیده بود چون مستوفی میخواست حشمتالدوله را به جای او مامور حکومت کند. مجدالدوله هم حکومت اصفهان را میخواست، درصورتی که مستوفی حامی صاحب دیوان بود. علاوه براین عدهای بیکار بودند و مستوفی نمیخواست به آنها کاری ارجاع کند. میرزا سعیدخان، وزیر امورخارجه هم اخلال میکرد و با آنها متفق بود. از سوی دیگر میرزا حسین خان مشیرالدوله هم، که از بغداد همراه شاه شده بود، «چون مکنون خاطرش ریاست کل دربار ایران بود، با این هیات متحد شد.»30
همین جریان درمورد میرزا حسین خان مشیرالدوله، صدراعظم تکرار شد. برخی از درباریان، مانند معیرالممالک، علاءالدوله و حسام السلطنه که از حکومت خراسان معزول شده بود، به قرآن قسمت خوردند که او را معزول کنند. معیرالممالک پیغام فرستاد که «... خرج سفر فرنگ شاه را پیشکش میکنم و در اعظم را معزول خواهم کرد.» علاءالدوله هم قول داده بود که با عضدالملک به شاه پیغام خواهند داد که بعد از آنچه با حسام السلطنه کرده بودند،«ما را از نوکری مأیوس کرده است، دیگر نوکری نمیکنیم.»31 در طی سفر شاه این توطئهها غلیظتر شد و در مراجعت وی به عزل میرزاحسین خان انجامید.32
پایگاه امین السلطان با پایگاه سایر صدراعظمهای شاه متفاوت بود زیرا تا اوایل سلطنت مظفرالدین شاه، با کمال اقتدار صدارت میکرد، بیآنکه درباریان و دشمنان بتوانند او را از آن منصب برانند. علت شاید پیری و خستگی، یا به گفته امین الدوله، یأس شاه بود یا زرنگی و هنر امین السلطان در استفاده از دسته بندی اطرافیان به سود خویش، چون ظاهرا هرکس را که لایق صدارت میدید از کنار شاه دور میکرد.33 اینکه امین السلطان و خانوادهاش بسیاری از پستهای درباری و دیوانی را قبضه کرده بودند نیز بر قدرتش میافزود و وی را در برابر توطئهها ایمن میکرد. امینالدوله مینویسد که امین السلطان از همه نزد شاه بد میگفت و «اسباب احتیاج شخصی ناصرالدین را به خود تکمیل مینمود.» و اضافه میکند که شاه از بیم آنکه «به راحت شخصی او خللی وارد آید» قبول داشت.34 امینالدوله به تفصیل به تجزیه و تحلیل نحوهای که امین السلطان نزد شاه نفوذ مییافت، میپردازد. اعتمادالسلطنه نیز که با علی اصغرخان امین السلطان میانه خوبی نداشت، از زمانی که میرزا ابراهیم پدرش (امین السلطان اول) در1301(ه ق) فوت کرد، متوجه تقرب وی نزد شاه بود و چگونگی افزایش مقام و منزلتش راتوصیف کرده است. جالب آنکه وی با وجود اکراه از این کار، بارها مینویسد که اجبارا به تملق امین السلطان پرداخته بود.35
امین السلطان دشمن کم نداشت اما دشمنانش از زد و بند علیه او مدتها طرفی نمیبستند. درسال 1311(ه ق) این دستهبندیها علیه صدراعظم شدت یافت. حسین قلیخان از دسته کاشیها سخن میگوید که علیه صدراعظم متحد شده توطئه میکردند.36 هرچند که دراین زمان رابطه امین السلطان با شاه نیز به هم خورده بود،37 ولی فعالیت مخالفان او همچنان به جایی نمیرسید. شاه در گفتوگویی با حسین قلی خان درد دل کرده بوده که اگر کسی میتوانست جای او را بگیرد صدراعظم را عزل میکرد. حسینقلیخان دراینباره با امینالدوله همعقیده بود که رجال سابق که استحقاق صدارت داشتند همه از بین رفته بودند.38 اینگونه اخبار، از راه جاسوسان به امین السلطان نیز میرسید و بر دشمنی و لجاجتش میافزود. به همین علت نیز حسینقلیخان را متهم میکند که میخواهد خودش صدراعظم شود.39
رابطه شاهزادگان با شاه
این اوضاع و احوال شامل حال شاهزادگان نیز میشد و تاثیر آن را در زندگانی سیاسی حسام السلطنه به خوبی میتوان دید. حسامالسلطنه عموی شاه، از شاهزادگان مقتدر و کارآمد به شمار میآمد و از همین رو اغلب به نواحی آشوب زده اعزام میشد. درسال 1275 (ه.ق) به همین دلیل او را به حکومت فارس گماشتند، و سه سال بعد، به دلیل آشوبهایی که درخراسان روی داد، او را به آن ایالت فرستادند. در سال1281(ه.ق) حکومت او درخراسان به پایان رسید زیرا، به ادعای حسینقلی خان، میرزا محمدخان سپهسالار اعظم با او عداوت داشت. درسال بعد، هنگامی که به سبب تحریکات ظلالسلطان فارس نا آرام شد، با وجود مخالفت صدراعظم، بار دیگر حسام السلطنه به آنجا فرستاده شد. درسال 1285(ه.ق) بار دیگر مامور خراسان شد اما سه سال بعد میرزا حسین خان مشیرالدوله او را معزول و به پرداخت جزای نقدی محکوم کرد.40 یکی دیگر از شاهزادگان مقتدر و پسر ارشد شاه، ظلالسلطان، که در جنوب ایران نفوذی فوق العاده داشت هنگامی که امین السلطان درسال 1305(ه.ق) به صدارت رسید مشاغلش را از دست داد. اما، پس از چندی صدر اعظم که از ولیعهد ناراضی شده بود، حکومت برخی از ایالات را به ظلالسلطان باز گرداند. محمدعلی غفاری دراین باره مینویسد: «این وزیر زیاده از 30 سال از عمرش نگذشته و یقین دارد بعد از اعلیحضرت خسرو صاحبقرانی حیات خواهد داشت. ناچار با ظل السلطان راهی میرود که حفظ او را بکند...» هم او از قول امینالسلطان مینویسد: «پس از آنکه من کار ظلالسلطان را مغشوش و درجاتش را گرفتم، هم خود را واجد نمودم که با حضرت ولیعهد عهدی ببندم که بریدن نداشته باشد... قدری مأیوس شدم... »41
پانوشتها:
1. علاوه بر خاطرات میرزا قهرمان امین لشکر که یک جلد سفرنامه خراسان وی اخیرا چاپ شده است، مکاتبات خصوصی او، شامل نامههای متعددی به رجال معاصر و شاه هنوز منتشر نشده است. میرزا قهرمان امین لشکر، روزنامه سفرخراسان به همراهی ناصرالدین شاه به کوشش ایرج افشار، محمد رسول دریاگشت، تهران 1374.
2. قسمتی از خاطرات ناصرالدین شاه که در اصل بسیار مفصل است، مربوط به سالهای 1306 و 1307 (ه. ق) اخیرا منتشر شده است. این سفرنامه دراصل در سه مجلد بوده که خود شاه هرکدام را «کتاب» ذکر کرده است: ناصرالدین شاه، روزنامه خاطرات در سفر سوم فرنگستان، به کوشش محمد اسماعیل رضوانی، 3 جلد، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، 1373. اطلاعاتی که از شخصیت ناصرالدین شاه و نگرش او نسبت به زندگانی از این خاطرات به دست میآید بسیار ارزنده و جالب است همچنان که توجه وی نسبت به درباریان که گاه به طنز درباره آنها اظهار نظر میکند. وی حتی به لباس درباریان توجه داشته چنانکه درباره ناصرالملک مینویسد: «جبه ترمه سفید پوشیده بود، و چند نشان روی جبه زده بود، کلاه کوتاهی سرش گذاشته، رنگ و روی پریده، خیلی وضع مضحکی داشت که آدم از خنده میمرد.» همان، ج 3، ص 399.
3. عباس میرزا ملک آرا، برادر کوچک ناصرالدین شاه بود که در طفولیت موجب سوءظن شاه قرار گرفت و در سال 1268(هق) به عراق تبعید شد، و مدت 27 سال خارج از ایران به سر برد. خاطرات ملک آرا حاوی انتقادات شدید از شاه و اطرافیان او است و بنابراین باید با نظر احتیاط به آن نگریست. مثلا مینویسد که میرزا حسین خان مشیرالدوله، چندین بار از شاه نزد او بد گفته بود که بعید به نظر میرسد. یا مینویسد که به او گفته بود: «تو نمیدانی که این چقدر حرامزاده است، یک صفت شاه مرحوم را ندارد... و یک کلمه حرف راست نمیگوید و با هیچ کس خوب نیست.» ن. ک. به: عباس میرزا ملک آرا، شرح حال به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران 1353، ص124.
4. خاطرات بهمن میرزا بهاءالدوله هنوز منتشر نشده است.
5. عزالدوله برادر ناصرالدین شاه صاحب سفرنامه ایست که در دست چاپ است. یک جلد از خاطرات پسرش عین السلطنه نیز تاکنون منتشر شده، ولی خاطرات پسر دیگرش عمادالسلطنه که به همان تفصیل است و مانند او از کودکی شروع شده، هنوز انتشار نیافته است. قهرمان میرزا عین السلطنه، روزنامه خاطرات، جلداول روزگار پادشاهی ناصرالدین شاه، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، 1374.
6. میرزا طاهر بصیرالملک شیبانی، روزنامه خاطرات، 1306-1301، در روزگار پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار، به کوشش ایرج افشار و محمد رسول دریاگشت، تهران 1374. بصیرالملک بوروکراتی حرفهای بود که در خاطراتش بیشتر به مشغله روزانه خود پرداخته تا به زد و بندهای درباریان.
7. خاطرات حسین قلی خان نظام السلطنه در 1275 (ه ق) آغاز و تاسال 1321(ه ق) ادامه دارد. این خاطرات از نظر شناخت روابط درباریان و نحوه تصمیمگیری و شبکههای قدرت، نسبت به سایر خاطرات، دارای مطالب بیشتری است. حسین قلیخان اکثرا ریشه وقایع را جستوجو میکند، و به علاوه دارای هوش و ذکاوت سرشار است، مضافا که بسیاری اوقات خودش دراین زد و بندها نیز دست داشته است. علاوه برخاطرات، مکاتبات حسین قلی خان نظام السلطنه، اکثرا با برادرزادهاش رضاقلی خان (نظام السلطنه بعدی)، همراه خاطرات منتشر شده است. این مکاتبات، از 1306(هق) آغاز و تا سال 1326(هق) ادامه دارد، و تاییدی بر درستی گفتههای اوست و نیز قسمتی از زندگانی اوراکه درخاطرات نیامده دربرمی گیرد. حسین قلیخان مافی (نظام السلطنه)، خاطرات و اسناد، 3 جلد، به کوشش معصومه مافی، منصوره اتحادیه (مافی)، سیروس سعدوندیان، حمید رام پیشه، تهران، چاپ دوم، 1361.
8. غفاری، محمدعلی، خاطرات و اسناد محمدعلی غفاری، نایب اول پیشخدمت باشی، (تاریخ غفاری)، به کوشش منصوره اتحادیه، سیروس سعدوندیان، تهران، 1361. جلد دوم این کتاب توسط آقای عباس زارعی در دست چاپ است.
9. اعتمادالسلطنه داستان جالب توجهی دارد به این مضمون که وقتی با ظل السلطان صحبت میکرده، ناگهان شاهزاده پشتش را به او میکند: «دیدم امین السلطان میآید و شاهزاده محض تملق به ایشان، چون بیاخلاصی مرا با او میداند قطع حرکت کردند... » هم چنین مینویسد که یک روز شاه با نایب السلطنه و سپس با امین السلطان خلوت میکند. سپس میافزاید: «نایب السلطنه خیلی بشاشت داشت. اما امین السلطان رنگ ورویی نداشت». روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، صص 611 و 487.
10. البته روابط این دو با همدیگر همیشه دوستانه نبود. مثلا امینالدوله از اعتماد السلطنه در خاطراتش بد مینویسد. گفتههاشان هم گاه ضد و نقیض است، چنانچه حسین قلی خان مینویسد امینالدوله دنبال صدارت بود در حالی که امینالدوله مینویسد شاه او را وادار کردصدارت را قبول کند.
11. خاطرات و اسناد حسین قلی خان نظام السلطنه، جلد1، ص 25.
12. میرزا علی خان امین الدوله، خاطرات سیاسی، به کوشش حافظ فرمانفرماییان، تهران، 1341. ص 6؛ مجدالملک سینکی، رساله مجدیه، تهران، 1287 ه.ق.
13. خاطرات و اسناد محمدعلی غفاری، ص 226،12.
14. همان، ص 305.
15. میرزاعلی خان امینالدوله زمانی که در دوره سلطنت مظفرالدین شاه به صدارت میرسد، شاه را از دخالت درباریان در امور دولت بر حذر میکند و میگوید که «درعهد شاه شهید کدام یک از اجزای دربارش قدرت داشتند تا درکار دولت دخالت کنند؟» اما این گفته او درست نیست و بیشتر امکان دارد امینالدوله به خاطر بدگویی از دشمنانش این مساله را پیش کشیده باشد. خاطرات امین الدوله، صص 226-225.
16. در واقع باید دوره صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر، سپس میرزاحسینخان مشیرالدوله را از این قاعده کلی مستثناء کرد، چون این دو شخص برنامههایی برای حکومت خود داشتند، که البته به جایی نرسید.
17. خاطرات سیاسی امین الدوله، صص 20 و 33.
18. شاه مایل نبود هیچ یک از صدراعظمهای وی زیاد مقتدر گردند و از همین رو چندبار کوشید شخصا امور را در دست گیرد ولی موفق نشد. درواقع، بهرغم میل شاه به مرور بر قدرت صدر اعظمهای او افزوده میشد. در این باره ن. ک. به:
Shaul Bakhash, Monarchy, Bureaucracy and Reform under the Qajars, Ithaca Press, 1974. Passim.
19. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 496.
20. روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه، کتاب 3، ص 332.
21. همان، ص 335.
22. خاطرات سیاسی امین الدوله، ص 127.
23. خاطرات و اسناد حسین قلی خان، جلد 1، ص 175.
24. امین لشکر، روزنامه سفر خراسان میرزا قهرمان صص 182،178،172.
25. منصوره اتحادیه (نظام مافی)، «ناصرالدین شاه و امور آذربایجان 1310-1278ه.ق» در مجموعه سخنرانیهای هفتمین کنگره تحقیقات ایرانی، تهران، 1353 جلد 3، به کوشش محمد رسول دریاگشت، صص 451-464 و خاطرات سیاسی امین الدوله، ص 27.
26. روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص 487.
27. منصوره اتحادیه، «ناصرالدین شاه و امور آذربایجان»، ص 459.
28. خاطرات و اسناد حسین قلی خان، جلد 1، ص 65.
29. همان، جلد 2، ص 49.
30. همان، جلد 1، صص 46-47.
31. همان جلد 1، ص 59.
32. ن. ک. به: Bakhash, op. cit., PP.611-511
همچنین ن. ک. به: فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون، تهران، 1351.
33. خاطرات سیاسی امین الدوله، صص 130 و 180؛ خاطرات و اسناد حسین قلی خان، جلد1، ص229.
34. خاطرات سیاسی امین الدوله، صص 117-118.
35. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، صص 467، 462، 543، 572، 516.
36. خاطرات و اسناد حسین قلی خان، صص 119،176.
37. همان، ص 205.
38. همان، ص 228، خاطرات سیاسی امین الدوله، صص 119،176.
39. خاطرات و اسناد حسین قلی خان، جلد1، ص 205.
40. همان، جلد 1، صص 32، 41، 42، 47، 58.
41. خاطرات و اسناد محمدعلی غفاری، ص 311.
از آنجا که منابع مالی محدود بود، هرکس که به مقام و ثروتی میرسید از سهم دیگری کسر میشد. بنابراین رقابت برای احراز قدرت و دستیابی به ثروت و حفظ و حراست از آن شدید بود و میان رجال دربار و خودشاه، که در رأس آنها قرار داشت، برای افزایش و نگهداری ثروت و درآمد، مسابقهای دائمی جریان داشت.
منبع: / روزنامه / اعتماد ملی ۱۳۸۸/۰۵/۱۹
نویسنده : منصوره اتحادیه
نظر شما