موضوع : پژوهش | مقاله

توماس هابز؛ دفاعیه نویس قدرت مطلق

توماس هابز "‏Thomas hobbes‏" از جمله فیلسوفانی است که در راه سازگار کردن فلسفه با نظام علوم جدید تلاش های زیادی نموده است.
وی در دوران زوال قدرت و سلطه کلیسا و پیدایش علوم تجربی ( 1674 - 1588) به دنیا آمده است. در دوره جنگ داخلی و ایجاد کشورهای مشترک المنافع بریتانیا می زیست و در آخرین سال های سلطنت چارلز دوم در 91 سالگی درگذشت.‏
هابز اندیشه های سیاسی علمی اش را بیشتر از تفکرات گالیله گرفته است. اندیشه های سیاسی هابز متاثر از اوضاع آشفته انگلستان در دهه های چهارم و پنجم قرن هفدهم است. کتاب اصلی وی که بیانگر نظریات و دیدگاه اوست، لویاتان نام دارد. این کتاب در سال هایی که هابز به عنوان پناهنده سیاسی در فرانسه به سر می برد، نوشته شده است و از حق مطلق فرمانروا در قدرت دفاع می نماید، از این رو این کتاب هابز مورد حمایت فرمانروای وقت بوده است.‏
هابز بر این باور بود که توانسته است بر پایه علم حرکت، درباره رفتار انسان توضیحی فلسفی به دست دهد.
وی اعتقاد داشت که اعمال انسان نمونه اجسام در حرکت است و می توان با قانون های مکانیکی، اعمال او را تعیین کرد.
به نظر او، همه انگیزه های انسانی یا میل انجام دادن به چیزی است یا دوری گزیدن از چیزی.
حالت اول، میل و علاقه است و حالت دوم، بیزاری. سیاست در اصل با این دو شکل حرکت به پیش رانده می شود.
به عقیده هابز، دولت هنگامی بر پا می شود که مردم قدرت خود را به فرمانروایی تسلیم کنند. انگیزه تسلیم قدرت، ترس از مرگ در وضعیت طبیعی است. تنها وظیفه حکومت، آوردن صلح و امنیت برای مردم است.
بنابراین، فرمانروا باید مطلق العنان باشد، زیرا او هنگامی می تواند مردمی را که بر آنها حکومت می کند در کنف حمایت بگیرد که قدرت داشته باشد.
حق فرمانروا برای حکومت، ناشی از ضرورت وجود حکومت مقتدر است و از اراده خداوند منبعث نیست. تمامی پادشاهان به یک اندازه حق اعمال قدرت مطلق را دارند.
قانون، قانون فرمانرواست
قانون همان چیزی است که فرمانروا می گوید قانونی است. ممکن است فرمانروا قانون بدی را وضع کند، ولی این قانون بد، به مراتب از بی قانونی بهتر است.
بی قانونی هرج و مرج و آشفتگی را به وجود می آورد، اوضاع و احوال آشفته بدترین وضعی است که یک جامعه می تواند داشته باشد چرا که به دنبال خود مرگ و گرفتاری انسان را دارد.‏
علاوه بر آن هابز مدعی بود مسئله کلیات، مسئله ای کاذب است، واژه کلی نامی است برای رده ای از نام ها، نه نامی برای رده ای از اجسام. به طور کلی نمی توان برچسب یکی از مکتب های فلسفی را بر اندیشه های هابز زد.
او هم به راه خرد گرایان رفته و هم د رمسیر تجربه گرایان گام برداشته است.
عیب بزرگ فلسفه هابز این است که حد وسطی میان قدرت مطلق و هرج و مرج یا نبودن قدرت ندیده است و ظاهراً متوجه این مطلب نبوده که ترس از مرگ ناشی از قدرت مطلق تجاوزگر و ناروا همان اندازه شدید است که ترس مرگ ناشی از بی قانونی.
به عقیده هابز، همه دنبال قدرتند و اگر با قدرت بزرگ تری، مهار شوند، حتی به قیمت زندگی دیگران هم که شده برای ارضای میل به قدرت، پیوسته تکاپو می کنند.
تا آنجا که فرد مقیاس است، گفته هابز به هیچ روی درست نیست، زیرا تمدن انسان تا اندازه زیادی تاریخ فروکوفتن آگاهانه غریزه ها یا سائقه های پرخاشجویانه است؛ چندان که این گونه غریزه ها یا نابود شده اند و انسان مطیع و رام و تا اندازه ای از خود گسسته است یا اینکه والایش و تلطیف یافته اند و به شکلی سازگار و آمیزگار با جامعه در آمده اند.
اما اگر جهان مقیاس باشد، مطمئناً کشورها همان کاری را می کنند که به قول هابز افراد در غیبت فرمانروای مطلق‌العنان می کنند، از این رو این بخش از فلسفه سیاسی هابز رد می شود.‏


منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۹۰/۹/۱
نویسنده : حجت الله رضویان

نظر شما