موضوع : پژوهش | مقاله

چگونه می‌فهمیم دکارت دوآلیست است

 

دکارت ابراز می‌کند که اذهان و ابدان جوهرهای متمایزی به شمار می‌آیند که در زندگی موجودات انسانی کاملا نزدیک با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. این دوآلیسم جوهرها (که بعدها دوآلیسم دکارتی نام گرفت) این روزها بیشتر فیلسوفان و دانشمندانی را که به موضوع ذهن علاقه‌مند شده‌اند به صورت دلسردکننده‌ای گمراه کرده است. تا همین زمان اخیر به صورت گسترده‌ای اینگونه فرض شده بود که منشأ مسئله مشهور ذهن – بدن از پذیرش تصویر دکارتی ناشی می‌شود؛ و این راه‌حل بدی برای فرار از این دوآلیسم به شمار می‌رفت. باید بدانیم که این تشخیص موفقیت‌آمیز نبوده است: با وجود این، ما می‌توانیم با بسط فهمی از مسئله ذهن – بدن با بررسی رویکرد دکارتی به ذهن بیاغازیم. به عنوان یک مقدمه اجازه بدهید اشاره داشته باشیم که پاره‌ای تفاوت‌های اولیه میان متعلقات و حالات ذهنی و مادی وجود دارند. ابتدا اینکه متعلقات مادی، مکانمند هستند، جایگاهی را در مکان اشغال می‌کنند و جهات مادی را نشان می‌دهند. متعلقات مادی – به طور مثال اندیشه‌ها و احساسات – آشکارا غیرمکانی‌اند. تصور شما از اندازه و شکل یک هیولا چیست؟ تفکرتان در باب مثلث وینی چیست؟ این پرسش‌ها به نظر معنای محصلی ندارند.
شما ممکن است به احساسات که حداقل پاره‌ای از آنها موقعیت‌های مکانی را دارا هستند نظر کنید. دردی در انگشت بزرگ پای شما بالاخره در آنجا قرار دارد. آیا این بدان معناست که درد به شکل انگشت بزرگ پای شماست؟ به پدیده درد شبح توجه کنید؛ پدیده‌ای که برای دکارت و هم‌عصرانش مشهور بود. قطع عضوان به نظر تجربه دردهایی را در اندام‌های قطع عضو شده داشته‌اند. انگشت بزرگ پای شما می‌توانست قطع شود و شما هنوز ممکن است در این حالت تجربه‌ای مشابه «درد گز گز کردن» که قبل از قطع آن عضو تجربه کرده‌اید داشته باشید و این دردی است که به نظر شما در موقعیت انتهای پای شما جایی که قبلا انگشت بزرگ پایتان در آن قرار داشت جای گرفته است.
هرچند که ما دردها و احساسات دیگری را در موقعیت‌های گوناگون بدن‌مان تجربه می‌کنیم این نکته اذعان دارد که نیازی نیست تجربیات دردی را که در آن موقعیت‌ها رخ می‌دهند پی‌جویی کنیم. با پیروی از دکارت ما ممکن است بگوییم که تجربه دردی در انگشت بزرگ پای چپ‌تان از تجربه درد در انگشت بزرگ پای راست‌تان از جهت کیفیت متفاوت است. دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم – در واقع دلیل خوبی وجود ندارد – چنین تجربیاتی باید جایی باشند که احساس می‌شوند آنجا قرار دارند. بنابراین حالات ذهنی، برخلاف حالات مادی، به صورت متمایزی غیرمکانی‌اند. این در هر صورت نتیجه‌ای دکارتی به حساب می‌آید. تفاوت مهم دوم میان [حالات] ذهنی و مادی از جهت کیفی است. به کیفیات تجربه‌تان از رنج در انگشت بزرگ‌ پایتان بیندیشید. شما ممکن است سخن گفتن از کیفیات را دشوار بیابید اما نیازی نیست که این امر آگاهی شما از آنها را متأثر کند. خب الان از خودتان بپرسید که آیا همیشه می‌توانستید توقع مواجهه با این کیفیات را در یک شیء مادی داشته باشید. عصب‌شناسی که نظام عصبی شما را در هنگام تجربه رنج و درد مشاهده می‌کند هیچ‌چیز را که از جهت کیفی شبیه درد شما باشد مشاهده نمی‌کند. در واقع این احتمال به نظر بی‌معناست.
این نکته می‌تواند به گونه ذیل خلاصه شود. کیفیات تجربیات آگاهانه ما به هیچ عنوان شبیه کیفیات اشیای مادی ظاهر نمی‌شوند، در واقع آنها به نظر با کیفیات هر شیء مادی قابل‌درکی متفاوتند. نتیجه طبیعی این است که کیفیات ذهنی، کیفیات شیء مادی نیستند و کیفیات ذهنی از جهت نوع با کیفیات مادی متفاوت هستند.
تمایز سوم میان حالات ذهنی و مادی در بخش معرفت‌شناسانه به حساب می‌آید؛ بدین معنی که این تمایز به مشخصه معرفت ما از چنین اموری عطف‌توجه نشان می‌دهد. دانشی که از حالات ذهنی خودتان دارید چنان مستقیم و غیرقابل‌مناقشه است که قابل مقایسه با معرفت‌تان از اشیای مادی نیست. فیلسوفان گاهی این نکته را بدین‌گونه ابراز می‌کنند که ما «دسترسی متمایزی» به حالات ذهنی‌مان واجدیم. خود دکارت باور داشت که این معرفت اشتباه‌ناپذیر است: اندیشه‌های شما در باب حالات کنونی ذهنی‌تان نمی‌توانند اشتباه باشند. وی همچنین اعتقاد داشت که محتویات اذهان ما بر ما آشکارند. در نتیجه اگر شما در حالت مشخص ذهنی باشید می‌دانید در آن حالت هستید و اگر باور داشته باشید که در حالت ذهنی مشخصی هستید در آن حالت قرار دارید.


منبع: / روزنامه / کارگزاران ۱۳۸۷/۱۰/۰۲

نظر شما