به بهانه نمایشگاه عکس مهرداد افسرى، دیروز…اما امروز
شمیم مستقیمى
روزنامه شرق، یکشنبه ۱۱ دى ۱۳۸۴ - - ۱ ژانویه ۲۰۰۶
مقاله زیر نقد یا به واقع تحلیلى است از عکس هاى مهرداد افسرى که در گالرى اثر به نمایش گذاشته شده است. این نمایشگاه تا تاریخ ۱۲ دى ماه جارى برپاست.
۱- از آثار باستانى، از آنچه که از گذشته به جا مانده است... از گذشته هاى دور... هنوز مى توان عکاسى کرد و هنوز هم مى توان عکس هاى دیدنى گرفت.
۲- مى شود عکسى گرفت و روشى از بیان را پیدا کرد که حضور همچنان قدرتمند و پرغرور و ساکت گذشته را عیان کند و بیرون بکشد.
۳- سیل عکس هاى کارت پستالى و برنامه هاى جاذب توریست سعى مى کنند گذشته را چیز از بین رفته، کلى و رنگ ورو رفته اى معرفى کنند که فقط باید به آن افتخار کنیم و کنارش عکس بگیریم و یا کارت پستالش را بخریم. این نگاه اگرچه به خیال خودش دارد به گذشته خدمت مى کند و جلوى فراموش شدن آن را مى گیرد، اما به کلى خادم آقاى دیگرى است. این نگاه اتفاقاً بیش از هر نگاه دیگرى با کنار گذاشتن مجموعه گذشته ( و آنچه از گذشته به جامانده است) از زندگى جارى و سعى در چسباندن یک برچسب استعلایى یا رمانتیک به آن فى الواقع مى خواهد شر آن گذشته عزیز! را از سر امروز باز کند. خریدن کارت پستال هاى تخت جمشید یا کنار ستون هایش ایستادن و عکس گرفتن، مى تواند این معنى را هم افاده کند که تخت جمشید خیلى از ما دور است. آنقدر دور که از نزدیک با آن سند تهیه مى کنیم و آن را به همه هم نشان مى دهیم: «ببینید... من آنجا بوده ام و با آن عکس گرفته ام...» و لابد مى شود این طور هم ادامه داد: «آن را همانجا گذاشتم و برگشتم!»
۴- نمى شود تنها بازگشت. هیچ وقت تنها نبوده ایم. گذشته همیشه بوده است. چیزهاى اساسى به این راحتى نمى گذرند... به این راحتى گذشته نمى شوند.
۵- نگاه پیشنهادى: گذشته حضور پررنگ و قوى و پرنفوذى دارد که شوخى بردار نیست...اما براى پرده بردارى از آن، نیاز به چشم هاى تیزترى است. نگاهى که بداند از کجا باید ببیند و چگونه باید آن نگاه نخست را بازتاب کند.
۶- نمونه این نگاه را مثلاً مى توان در تازه ترین مجموعه عکس مهرداد افسرى دید. بگذارید بگویم چرا این عکس ها از آن نگاه بیمزه اولى فاصله دارند و به آن نگاه بامزه دومى نزدیک ترند:
الف- عکس هاى این مجموعه طورى گرفته شده اند که انگار همه چیز را دارى از سوراخ کلید نگاه مى کنى. گویى روزنه اى بسیار باریک به سوى سوژه باز شده است. طورى که البته راهى هم به آن سوى عکس ندارى. سوژه از تو دور است.
ب- روش چاپ عکس ها هم روش ویژه اى است. توضیح اینکه صفحه کاغذ را با صمغ عربى و بى کرومات پتاسیم آغشته کرده اند و سپس آن را در مقابل نور خورشید دو تا سه ساعت نور داده اند. همانطور که اولین عکس ها در تاریخ عکاسى چاپ مى شده است. حاصلش این است که وضع خاصى در نمایش عکس ها ایجاد شده است: جاى قلم مویى که با آن صفحه کاغذ را آغشته مى کرده اند جا و بیجا دیده مى شود، آن یکدستى ماشینى در پخش رنگ وجود ندارد. تونالیته رنگ غالب قهوه اى است که کم رنگى و پررنگى اش در همه عکس ها و حتى همه جاى یک عکس یکنواخت نیست.
ج- از هر عکسى فقط یک نمونه وجود دارد. یعنى منحصر به فرد هستند تمام آنها.
د- سوژه عکس ها، بناها و آثار مانده از گذشته هستند. اما تقریباً در هیچکدام آنها یک اثر به طور کامل در قاب قرار نگرفته است. در همه عکس ها، قسمتى از یک بنا یا اثر انتخاب شده است. بنا براین نگاه عکاس یک نگاه دربرگیرنده و کلى نگر نیست. نگاهى جزیى است.
۷- اکنون با توجه به گرامر عکس هاى مهرداد افسرى (که در نگارخانه اثر به نمایش درآمده است) ایده اصلى این نوشته را دوباره سامان مى دهم:
نگاه پیشنهادى: گذشته جارى است. در امروز جارى است. باید درست خوانده شود. و این یک حکم تنها نیست. لااقل این خواندن در مجموعه عکس هاى مذکور رخ داده است.
حضور گذشته پیوسته است. اما پیوستگى را باید گسست تا دیده شود. پس باید لحظاتى به درستى انتخاب شوند تا این حضور نامحسوس شکار شود. لذاست که در نگاه عکاس، جزئیات هستند که این غرور و سخت سرى را باز مى تابند. نگاه کردن به کلیت مجموعه ویرانه تخت جمشید، به عنوان مثال، دیگر نمى تواند دربردارنده حقیقتى باشد. اما اگر در گذشته قدم بزنى و با تکه تکه آنچه از آن به جا مانده است ارتباط بگیرى، و خوب به آنها «نگاه» کنى (یعنى تلاش کنى دیوارهاى ذهنى و پوشش هاى ایدئولوژیک را از بین بردارى) خواهى توانست به حضور قدرتمند گذشته پى ببرى. از خلال شناسایى گسستگى ها، این حضور پیوسته شفاف تر خواهد شد.
ما با جزئیات زندگى خود کمابیش آشناییم. اما درباره گذشته بیشتر کلیاتى را مى شناسیم. سر ناآشنایى و بیگانگى همین جا است. باید در جزئیات گذشته سیر کنیم. باید گذشته را نمونه گیرى کنیم و زیر ذره بین بگذاریم. آنگاه است که رایحه آشنایى خواهد پیچید و بیگانگى خود به خود زدوده خواهد شد. چنانکه در مجموعه عکس هاى افسرى اینچنین است: عکس ها از آثار باستانى هستند. نوع چاپ و رنگ حاصل از آن (که از میراث ترک شده و فراموش شده عکاسى است) و کیفیت به وجود آمده، مطلقاً نتوانسته است درون عکس ها را کهنه کند. برعکس به نظر مى رسد اعمال این تکنیک ها، راه به جایى برده است. زیرا چیز گرمى درون عکس ها است. میراث وهم آلودى که نفس مى کشد و گرماى حیرت انگیز نفسش به خوبى حس مى شود.با اینکه همه چیز این مجموعه از گذشته مى آید، اما به عکس هایى که گذشتگان گرفته اند هیچ شباهتى ندارد. نیاز امروزینى به خواندن دوباره دیروز، محرک گرفته شدن این عکس ها بوده است. اگرچه نتیجه این خواندن حکم بر حضور راز آلود، قدرتمند و جارى گذشته است.
نظر شما