توانا سازى زنان
روزنامه شرق، پنجشنبه 13 آذر 1382
ماندانا سلحشور: واژه تواناسازی زنان در برگیرنده ارتقای توانایی ها و استعدادهای آنان در ابعاد گوناگون آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است. زنان باید در پی یافتن شیوه هایی برای رشد و تعالی ارزش های فکری _ معنوی خود باشند. آنها می توانند از طریق شرکت فعالانه در عرصه های مختلف، صلاحیت ها و شایستگی های شان را پرورش دهند و موجب تثبیت هویت خود در جامعه شوند. استفاده از فرصت ها، موقعیت ها و شرایط عادلانه و مساوی برای زنان و دختران عاملی برای ارتقای جایگاه آنان در اجتماع است.یکی از مهم ترین عواملی که موجب فقر و فرودستی زنان می شود بی سوادی و ناآگاهی آنان از شرایط اجتماعی، اقتصادی و حتی بهداشتی روز (به ویژه در مورد خودشان) است. در واقع 70 درصد فقیران جهان و 23 درصد بی سوادان جهان را زنان تشکیل می دهند.
داشتن سواد و استفاده از امکانات آموزشی فرصتی برای زنان پیش می آورد تا بتوانند با شناخت شرایط زیستی، اجتماعی خود گام های موثری در پیشرفت خانواده و اجتماع بردارند. آمار نشان می دهد هر چه زنان از تحصیلات آموزشگاهی بالاتری برخوردار باشند میزان سلامت افراد جامعه بیشتر خواهد بود. برای مثال در کشور کنیا 11 درصد کودکانی که مادران شان بی سواد هستند تا 5 سالگی می میرند. این در حالی است که این رقم در مورد مادرانی که تا مقطع ابتدایی درس خوانده اند به 2/7 درصد و مادرانی که تا سطح راهنمایی درس خوانده اند به 4/6 می رسد. افزایش میزان تحصیلات زنان و دختران منجر به کاهش باروری، بالارفتن کیفیت کار زنان، تاخیر در ازدواج، کاهش زایمان ها و بالا رفتن سطح زندگی خانواده می شود. به همین دلیل تواناسازی زنان در زمینه تحصیل در دو سطح باید شکل بگیرد؛ ابتدا رشد و ارتقای آموزش، سلامت، دانش و مهارت های آنان؛ و دوم به کارگیری این اطلاعات و دانسته ها در راه مقاصد سازنده برای کسب آرامش، آسایش و فعالیت های فرهنگی _ اجتماعی. در واقع قدرت سازندگی و خلاقیت زنان باید از طریق پرورش توانایی ها و استعدادهای آنان به گونه ای افزایش یابد که آنان را قادر به اثر بخشی برای ایجاد تحولاتی در سطح جامعه کند.
یکی دیگر از ابعاد زندگی زنان، مشارکت دادن آنها در فعالیت های گوناگون اجتماع است. با وجود آن که زنان نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می دهند، اما از آنها به طور مساوی در اداره امور اجتماعی استفاده نمی شود. بر طبق آمار جهانی زنان تنها 14 درصد پست های مدیریت اجرایی، 10 درصد کرسی های پارلمانی و 6 درصد اعضای کابینه ها را در اختیار دارند. لازم به ذکر است که اگر چه تعداد زنان در مجامع و محافل اجتماعی گوناگون رو به افزایش است اما به نسبت مشارکت شان امکان احراز پست های بالا را ندارند. زنان در محیط کار با پیشداوری هایی روبه رو هستند که ناشی از برداشت ها، سوء تفاهمات و نگرش های فرهنگی جامعه است. طبق سرشماری اداره آمار ایران، نرخ مشارکت زنان در جامعه در سال1365 ، 2 /8 درصد و در سال 1375 به 1/9 درصد رسیده است. تعداد مدیران زن در سال 1370 ، 1533 نفر و در سال 1375، به 41420 نفر رسیده است. هر چند این رقم رشد تعداد زنان را در سطح مدیران نشان می دهد، اما هنوز نسبت به درصد زنان شاغل بسیار ناچیز است.
بسیاری از برداشت ها و دیدگاه های اجتماعی مردم، مانع از حرکت زنان به سوی سطوح بالای جامعه می شوند. از جمله معتقدند؛
• زنان توان کافی برای کار ندارند.
• زنان جدیت مردها را در اداره امور سازمان ها ندارند و خانواده شان برای آنها در اولویت قرار دارد.
• هیچ سازمانی تحمل شکست خوردن به دلیل داشتن یک مدیر زن را نمی پذیرد.
• زنان تجربه کافی در حوزه های مدیریتی را ندارند.
• زنان از تحرک کمتری برخوردارند.
مسائل مربوط به وضعیت اشتغال و وابستگی های اقتصادی زنان از دیگر مسائل عمده زندگی آنان است. اگر چه پول انگیزه مهمی برای کار کردن به شمار می آید، ولی به ندرت وسیله ای برای رضایت از شغل است. هم برای زنان و هم برای مردان عامل رضایت از شغل بیشتر به علت دریافت پاداش هایی مثل حمایت های اجتماعی و فرصت رشد و پیشرفت بوده است. به همین دلیل زنان با وجود دریافت دستمزدهای پایین تر از مردان از کار کردن لذت می برند.برآوردن نیازهای مالی زنان، افزایش ارتباطات اجتماعی، داشتن حق تصمیم گیری مالی، ایجاد خودباوری زنان برای کسب مشاغل مناسب، داشتن درآمد مستقل، از جمله مسائل اقتصادی زنان است. عدم برخورداری از حداقل امکانات زندگی موجب تسلیم شدن و وابستگی شدید آنان به مردان خانواده، اعم از پدر، شوهر، برادر، عمو و... است. توسعه اقتصادی هر جامعه ای بدون توجه به نقش موثر زنان در تولید و بازپروری امکانات امری دشوار است؛ زیرا زنان با ایفای نقش مدیریت مالی خانه، تأثیر بسزایی در اقتصاد خانواده و در سطوح بالاتر در اقتصاد جامعه دارند.
به طور معمول خانواده کمتر تحمل جاه طلبی زنان را دارد، زیرا شغل و موقعیت اقتصادی زن، او را از محیط خانه دور می کند و وقت و انرژی او در جهتی صرف می شود که برای افراد خانواده ناخوشایند است. در اغلب موارد، درصد همکاری لازم بین زنان و مردان شاغل در انجام امور خانه و خانواده وجود ندارد. طبق آمار به دست آمده، مردان تنها 10 تا 15 درصد از کارهای خانه را انجام می دهند و همین امر موجب می شود که بار مسئولیت اداره خانه و بچه ها بر دوش زنان بیفتد و آنان نتوانند از عهده مسئولیت های کاری خود برآیند. از طرف دیگر، گروهی دیگر از زنان شاغل متأهل هم تمایل دارند همه وظایف و مسئولیت های خانه را شخصا به عهده بگیرند، برای آن که افراد خانواده را از بار کارهای خانگی رها سازند، چه این کارها را جزو وظایف زن خانه می دانند و بر این اندیشه اند که اگر هدف شان کسب موفقیت در عرصه های اقتصادی و مالی است، باید تلاشی دو چندان کنند. آنان ناگزیرند برای تأیید و اثبات فردیت خود مجدانه زحمت بکشند و تلاش کنند.
نظر شما