موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

ضرورت داشتن قدرت

روزنامه شرق، دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۲ - ۱۴ شوال ۱۴۲۴ - ۸ دسامبر ۲۰۰۳

دکتر حسین دهشیار: انسان از این ظرفیت برخوردار است که تبدیل به شیطان شود. سرزمینی که درک انتقادی از حیات اقتصادی بشر را ماهیتی علمی داد، آشویتس را ممکن ساخت. قلمروی که دغدغه توده ها، انقلاب را در آن میسر ساخت، گولاگ را هستی بخشید. قدرت اقتصادی و یا وسعت سرزمین نیستند که طبیعت شیطانی را امکان پذیر ساختند چرا که حیطه های جغرافیایی کوچک و واحدهای سیاسی کم اهمیت هم آن را متجلی ساخته اند. از اتیوپی منگیستوهایله ماریام تا اوگاند ای ایدی امین و از خمرهای سرخ کامبوج تا بعثی های عراقی، شراره های وحشتناک شرارت انسانی را خوانده و دیده ایم. درک شدنی بودن چنین واقعیاتی بود که «لوییتان» را حیات داد. آنچه این واقعیت انسانی را دردآور می سازد تک بعدی نبودن چنین درکی است. تجارب تاریخی تماماً حکایت از این دارند که انسان از چه ظرفیت وسیعی برای حرکت به سوی خباثت برخوردار است. به لحاظ مقید بودن تجارب تاریخی به زمان و مکان، ضرورت دارد که برای اعتبار دادن به برداشت های تاریخی، نگاه عقلانی هم به موازات آن قرار گیرد. عقل این امکان را می دهد که واقعیات جهان خارج را ورای زبان و مکان و با استناد به حیات اندیشه ورزانه به درک بنشینیم. این تصور غیرتاریخی و عقل ستیز به دنبال سقوط کمونیسم به شدت در بین بسیاری از تحلیلگران رونق گرفت و به دنبال محو تعارضات ایدئولوژیک دنیایی خالی از ضرورت برای جنگ و نزاع را شاهد خواهیم بود. بحران یوگسلاوی و نسل کشی برخاسته از این بحران به وضوح نشان داد که ایدئولوژی در هر شکل آن، تنها مستمسکی است برای اینکه شیطان صفتی ها توجیه شود. همانگونه که پاپ در قرون وسطی ایدئولوژی مسیحی را برای توجیه به قتلگاه فرستادن دگراندیشان دینی به کار گرفت، استالین هم در عصر معاصر از ایدئولوژی کمونیستی برای برائت کشتار دگراندیشان سیاسی استفاده کرد. عصر ایدئولوژی یقیناً وسیع ترین میزان کشتار را در هیبت سیستماتیک آن امکان پذیر ساخت چرا که اعمال شیطانی در قالب استدلال های ایدئولوژیک تطهیر شدند.
البته همانگونه که انسان می تواند تجسم شیطان باشد از این ظرفیت هم برخوردار است که خیر باشد. مردی که به خاطر غیرانسانی یافتن جدایی نژادی آن را به چالش گرفته بود بعد از بیست و هفت سال حبس، انتقام را نکوهیده نامید. او با وجود اینکه در مقام ریاست دولت از ابزار اعمال زور و مشروعیت برای پیاده سازی آن برخوردار بود به الهی ترین خصلت یعنی انسانیت متوسل شد و خشونت را نفی کرد. چنین درکی از حیات انسانی است که مفهوم «لوح سفید» را در سده های پیش شکل داد. البته به نظر می رسد که انسان با دو مسیر مواجه است که یکی هیبت شیطانی را تبلور می دهد و دیگر زیبایی الهی را وعده می دهد. این برداشت از صحت هنجاری و اصالت عقلانی تهی و بری است، چرا که براساس نفی واقعیات بنا شده است. ماهیت حیات بین الملل هرج و مرج گرا است و بدین روی مصادف با زیرسلطه قدرتمندان قرار گرفتن است. طبیعت انسان به گونه ای است که در صورت عدم وجود مکانیسم های کنترل کننده و تعدیل کننده رفتارها و امیال، حرکت به سوی شرارت اجتناب ناپذیر می شود. ماهیت حیات داخلی هر چند که درچارچوب قوانین شکل گرفته است اما به لحاظ اتحاد نامقدس صاحبان ثروت و مکنت با ساختار حکومت، ضرورتاً و الزاماً قدرت نواز و ظلم گستر است. بدین جهت است که امثال استالین و هیتلر به فراوانی به چشم می آیند و افرادی از قبیل گاندی و ماندلا کمتر فرصت خودنمایی می یابند. محیط امن تنها در سایه قدرت حادث می شود. داشتن قدرت در درجه اول این امکان را برای بازیگر در صحنه بین الملل فراهم می آورد که دیگران را قبل از تجاوز به تفکر وادارد و بدین ترتیب محیط هرج ومرج حاکم بر جهان را تعدیل  سازد. طبیعت انسان به گونه ای است که در صورت وجود شرایط تعدی، محققاً تجاوز شکل می گیرد. بدین روی اگر قدرت وجود داشته باشد شرایط تعدی را محو می سازد و در نتیجه تجاوز به وسیله بازیگران دیگر انجام نمی گیرد. این بدان معنا است که قدرت فی نفسه بد نیست، بلکه انسان ها در صورتی که مانعی در برابر آنها نباشد متجاوز و تجاوز کار می  شوند.
پس از کسب قدرت و ایمن ساختن بقا، حال بازیگر از این فرصت برخوردار می شود که فضای انسانی را برای حیات شکل دهد. پس برای جلوگیری از اینکه افرادی مثل صدام حسین وهیتلر به حقوق و امنیت دیگران تجاوز کنند، ضروری است که قدرت کسب شود. در بستر داشتن قدرت است که امکان مصلح بودن حیات می یابد. تنها افراد و بازیگرانی که دارای قدرت هستند از این توانایی برخوردارند که به سوی نیکی گرایش داشته باشند. صلح تنها هنگامی میسر است که بازیگران قدرتمندی وجود داشته باشند تا حضور آن را مشروعیت بدهند. برای ایجاد صلح و امنیت می بایستی از قدرت در ابعاد لطیف و خشن آن بهره مند بود. تنها در بطن قدرت است که فرصت برای تجلی انسانیت و عدالت بین المللی امکان پذیر است.  باید هزینه نقض صلح و جنگ طلبی را آنچنان افزایش داد که توجه به سوی آن معطوف نگردد و این نیز از طریق موعظه و یا اخلاق گرایی محققاً حیات نمی یابد. داشتن قدرت همانگونه که تجاوز به وسیله دیگران را برای آنان پرهزینه و در نتیجه غیر عقلایی می سازد به همان نسبت هم امنیت و صلح را به ارمغان می آورد، چرا که هزینه تجلی آنان را به شدت تقلیل می دهد.

نظر شما