رقص جنگ و خونریزی در سرزمین های اشغالی
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

رقص جنگ و خونریزی در سرزمین های اشغالی

روزنامه شرق، سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۲ - ۱۵ شوال ۱۴۲۴ - ۹ دسامبر ۲۰۰۳


ترجمه امیر هاشمی: ابراهام بورگ، رئیس پیشین پارلمان اسرائیل از جمله افرادی است که بارها بر صلح با فلسطینی ها و دست برداشتن از رویای آن «اسرائیل بزرگ» سخن گفته است. او در این مقاله نیز یک بار دیگر خواسته های خود را تکرار کرده و مصرانه از بوش می خواهد تا برای برقراری یک صلح پایدار در منطقه میانجیگری کند. انتشار این مقاله در (شرق) به جای آنکه به معنای تایید دیدگاه های او باشد صرفاً در جهت اطلاع رسانی نسبت به دیدگاه بخشی از جامعه اسرائیل است که امثال ابراهام بورگ آن را رهبری می کنند.
جنازه ها همچنان در خاورمیانه بر روی هم انباشته می شود. فریاد قربانیان و ناله و شیون عزاداران، سمفونی خاورمیانه را به رقص جنگی نومیدانه و هراسناک مبدل ساخته و بدین ترتیب یک بار دیگر یأس بر امید غلبه می یابد. باز هم پرداختن به مسائل حاشیه ای و کم اهمیت، رسیدن به آن رویای بزرگ [صلح] را با شکست مواجه می کند.اینجا کمی آن طرف تر در آخر تصویری که به سمت تلاشی می رود رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا ایستاده است، در کوله پشتی اش «نقشه راه»ی را به همراه دارد که می رفت تا ما را از ظلمات جهنمی که با دستان خود ساخته ایم به سوی نور صلح هدایت کند. من اما او را سرزنش نمی کنم.انتظار من فقط این است که او به سوی ما بازگردد. به همین دلیل احساس می کنم که برخی حقایق نیاز به توضیح دارد، تا چنانچه وی [بوش] به سوی ما بازگشت، اوضاع کمی فرق کرده باشد.
بی تردید ما در سرزمین های اشغالی با اشتباهی زشت در عین حال شایع و فراگیر به عنوان یک واقعیت مواجه ایم که آن چیزی نیست جز درگیری های موجود بین اسرائیل و فلسطین، یعنی بین ما و آنها. جنگ خروس ها با هدایت گرانی ملول و خسته. این جنگی است که بین دو امت آواره در گرفته، امت های آواره ای که همچنان رویای بازگشت به سرزمین بزرگ را در سر می پرورانند و معتقدند این سرزمین تنها به آنها تعلق دارد نه دیگری. اما این دو قوم آنگاه که از خواب غفلت بیدار شدند، دیدند که دیگری سرزمین موعودشان را اشغال کرده و بدینسان این رویا در آماج حوادث روزگار به کابوسی مبدل شد.
این چنین شد که هر کدام از این دو _ فلسطین و اسرائیل _ سنگ نمایندگی تمدنی بزرگ را به سینه زد و هر یک خود را وارث قومی معرفی کرد که برای بقای خود و اثبات مالکیت بر سرزمین خود به آن استناد کرده و از آن الهام می گرفت و نتیجه آن شد که نیمی از کره زمین یعنی جهان اسلام در مقابل نیمه دیگر آن قرار گرفت که همان جهان یهود و مسیحیت باشد.
تصویر اما فقط این گونه نیست که از این زاویه بدین صورت می نماید: سال هاست که ما را بی هیچ رحمی می کشند، کمااینکه ما نیز در طول همین مدت پیوسته بدون هیچ ملاحظه ای خوار و تحقیرشان کردیم. آنگاه که آنان ما را می کشند، رفتارشان ما را به یاد تجربه تلخ کوره های آدم سوزی هیتلر می اندازد، چه کنیم که ما ناتوان تر از آن هستیم که خود را از چنین برداشت و طرز تلقی از رفتار  آنان برهانیم. چرا که در اعماق ذهن اکثر قریب به اتفاق اسرائیلی ها، یاسر عرفات همان هیتلر است اما با ریشی نتراشیده. انتحاری ها نیز هیچ فرقی با نازی های آلمان ندارند و البته حامیان آنها نیز در نظر ما چونان قوم بربرند.
اما آنگاه که ما نیز در واکنش به این رفتارشان آنان را می کشیم، این بار ما خاطرات تلخ اهانت و ذلت های دوران استعمار و نیز اشتباهات جنگ جهانی اول و خاطره تجاوزات مغرورانه استعمارگران به جهان سوم را در ذهن آنان تداعی می کنیم و بدین ترتیب یک بار دیگر درد کهنه حاصل از تبعیض بین سیاه و سفید، فقیر و غنی و تکنولوژی  و عقب ماندگی  را برایشان تکرار می کنیم.در این گفتمان خونین و در هیاهوی رقص شمشیرهای خون آلود، مشکل بتوان به تفاهم و بنای پلی از عطوفت و بخشش بین این دو قوم امیدوار بود. تا آنجا که پس از گذشت سال ها تحمل زیان و خسارت های مداوم، سخن راندن از پیروزی محض کمی دور از ذهن و غیرممکن می نماید.
ما مدام تلاش می کنیم و هر بار با شکست مواجه می شویم. چرا که ما با دو زبان عبری و عربی به دنبال تحقق صلح هستیم اما سرانجام دریافته ایم که به تنهایی از پس این امر بزرگ برنمی آییم چه این دو زبان قدیمی قادر به انجام این مهم نیستند. از این روی از تو _ ای بوش _ می خواهیم که پیاپی و با زبان غرب میانجی ما شوی. شمایی که متعلق به جهانی هستید که می داند چگونه اختلافات و درگیری ها را بدون توسل به جنگ حل کند (اگر چه شما هم برخی مواقع این قاعده را زیر پا می گذارید) جهانی که شاید کلید صلح نزد آن باشد. تو باید از هیچ فرصتی برای توسعه و رشد درخت دموکراسی در این سرزمین دریغ نورزی.باید نهایت تلاش خود را به کارگیری تا این درخت در این سرزمین ریشه دوانیده و شاخه هایش به آسمان برکشد. البته این مسئله _ ایجاد دموکراسی در سرزمین فلسطین _ نه تنها امری عملی است که حتی این روند خیلی سریع تر و راحت تر از جایگزینی دموکراسی در کشوری مانند عراق خواهد بود، کشوری که برعکس فلسطین پس از تحمل چند دهه دیکتاتوری و ظلم، آمادگی پذیرش دموکراسی را ندارد.
انتظار ما این است که تو صدای طبل هایی را که با احیای رویای جنگ جدید صلیبی، جنگ طلبان را به شوق می آورد، خاموش سازی. آقای بوش تو اگر گفتی با تروریسم مبارزه کنید، گفتیم چشم! اگر ما را به سوی دموکراسی و تسامح فراخواندی، با تو همنوا شدیم. اما بدان که اگر از یک جنگ دینی جدید یا جنگ صلیبی دیگر سخن بگویی، پاسخ ما قطعاً منفی خواهد بود. چون فضای خاورمیانه خود به اندازه کافی مملو از باورهای مذهبی و دینی افراطی هست و البته دیگر بیشتر به این گونه مسائل دامن زدن نیازی نیست.
اما اگر زمانی خواستی که به سوی ما بازگردی باید که تنها باشی، فارغ از تلقین های روحانیان بنیادگرا و میانجی های بین انسان و خدا و بشارت دهندگان مسیحی که با ارشادات خود ما را به سمت روز قیامت سوق می دهند. تو باید با همان رویکردی به سوی ما بیایی که معروف و شناخته شده است. کما اینکه چندی است که در سخنرانی هایت ما را خطاب قرار می دهی و می گویی: غرور را کنار گذاشته، کمی از آرمان های خود عقب نشینی کنید و برای حل مشکل خود با فلسطینی ها به دنبال یافتن راهی میانه و حدوسط باشید و به همین اندازه نیز فلسطینی ها را تحت فشار قرار می دهی که از آرمان های خود عقب نشسته و به دنبال یافتن راهکاری میانه برای حل مشکل خود با اسرائیلی ها باشند.
اکنون وقت آن رسیده که تو نیز غرور را به کناری نهی و با اتحادیه اروپا به گفت وگو نشینی و تمامی کشورهای اروپایی را به مشارکت در این امر بزرگ فراخوانی. زیرا بدون اعمال یک دیپلماسی هماهنگ جهانی و پشتکاری این چنینی، هرگز صلح، تحقق پیدا نخواهد کرد.
منبع: الشرق الاوسط
 

نظر شما