راوی شبح های رنگی
روزنامه شرق، چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۲ - ۱۵ شوال ۱۴۲۴ - ۱۰ دسامبر ۲۰۰۳
رضا جلالی : اوایل آذرماه سال جاری گالری باران میزبان نمایشگاهی با عنوان «کهن الگوهای خاک» شامل مجموعه ای از نقاشی های امید بامداد بود.
این نمایشگاه با بیش از ۳۰ اثر اولین شاخصه بارزی را که در نظر مخاطب جلوه گر می کرد، حس تجربه گری عیانی بود که در آثار به چشم می خورد.
مجموعه نقاشی های این نمایشگاه تقریباً یک سوژه و حتی فرم را دنبال می کردند. اما این امر به هیچ وجه دال بر همگونی و همسانی آثار این نمایشگاه برای تشکیل یک روند مناسب نیست این به مانند آن است که به دلیل رنگ سبز، خیار و هندوانه را یکی فرض کنیم و دقیقاً تفاوت آثار این نمایشگاه با یکدیگر دقیقاً به مثابه همین مثال است، آثار یک سری موتیف های یکسان و گاه سوژه های یک شکل داشتند که در فضاهای مختلفی قرار گرفته بودند.از جمله موتیف های تکرار شونده که در مجموع آثار این نمایشگاه به چشم می خورد می توان به کادر قاب مانند رنگی اشاره کرد که سوژه یا سوژه ها را دربر گرفته است، عناصر نقاشی پریمیتیو آفریقایی و دیوار نگاره های کهن و همچنین برجسته کاری از خصایص مشترک این آثار بودند. اما روند فوق به هیچ وجه موجب نشده بود که مخاطب در یک کلیت با ذهنیتی یکپارچه مواجه شود، هر اثر به تنهایی برای خود زبانی داشت و هیچ گاه دیدن تابلوی اول در زبان خوانش اثر بعد کمک چندانی به مخاطب نمی کند که این امر خود به دلیل تجربه گری اغواگرانه ای بود که در این مجموعه به چشم می خورد. همانگونه که اشاره شد بامداد در آثار خود با به کارگیری سوژه هایی فیگورمانند که اکثراً شمایلی زن گونه دارند هیچ گاه اسیر حیطه های آبستره مدرن ایرانی نشده است و برای خود دنیای دیگری ترسیم کرده. اما در کنار گریز از این رفتن به راه هزار بار رفته دیگر نقاشان به اصطلاح هنرمند او به تجربه گری صرف روی آورده. آثار او مجموعه ای از ذهنیت ها، موتیف های حاضر آماده، و اتفاق هایی است که بعضاً همخوانی صحیحی را دنبال نمی کنند. به طور مثال در یکی از آثار این نمایشگاه ما با فیگوری مواجه هستیم که از نیمه به بالا و بدون در نظر گرفتن موتیف های آزارنده کناری خود اثری کامل است، اما هنرمند با ادامه شکلی این فیگور با اجرایی متفاوت و ضعیف تر از قسمت فوقانی و اضافه کردن موتیف های تکرار شونده خود این اثر را تبدیل به یک پوستر گرافیکی برجسته حجمی کرده است. در لحظه ورود به نمایشگاه آنقدر این حس تجربه گری فضای آثار را بر مخاطب تحمیل می کند که او تنها فرصت می کند اغوا شده و مشعوف به گوشه ای پناه برد تا درکی از آثار داشته باشد، اما در بازگشتی مجدد به نمایشگاه اغلب آثار را بی ارزش تشخیص داده و از آنها گذر می کند. البته این امر را به نوعی می شود یک پروسه مثبت هنری دانست اما از آنجا که تجربه های ناخواسته در این نمایشگاه حرف اول را می زند نمی شود پس از قدری تامل آن را منطقی و قابل پیگیری دانست. از سویی می شود این نمایشگاه را یک اتفاق، توجه کنید تنها یک اتفاق،در عرصه بصری و به خصوص نقاشی ایران دانست، اتفاقی که ندیده انگاشتن آن بی انصافی محض است. چرا که هنرمند با رجوع به اصل تجربه گری صرف و فراهم آوردن امکانی برای بروز ذهنیت بدوی خود، فضایی نو و قابل توجه برای مخاطب خلق کرده و از سویی دیگر با تبدیل کردن روند موتیف ها به یک قاعده اصلی و بدون دلیل این شائبه را در ذهن مخاطب به وجود می آورد که هنرمند قصد داشته با ترسیم اشکالی برانگیزاننده تنها ذهن مخاطب خود را همچون یک شی یا کالا مصرفی به بازی گیرد، پدیده ای که بیشتر در گرافیک اتفاق می افتد. مطالب فوق دال بر این نیست که این نمایشگاه به کلی فاقد ارزش است، چرا که این حس تجربه گری هرچند اغواگرانه اما در یک برخورد جالب توجه است، اما اگر این روند قرار باشد که به شکلی تکراری در آثار دیگر نیز به کار گرفته شود مطمئناً نتیجه قابل توجهی را درپی نخواهد داشت. همانگونه که می شد بسیاری از آثار این نمایشگاه را به راحتی کنار گذاشت حداقل ۱۰ اثر در این نمایشگاه بر دیوار قرار گرفته بود که هیچ ارزشی نداشتند جز مشوش کردن هر چه بیشتر ذهن مخاطب. امید بامداد همچنین در استفاده از رنگ ها نیز با پیروی از روندی که بر سر کمپوزیسیون موتیف های مختلف خود اعمال کرده، وارد حیطه تجربه صرف شده به نظر نمی آید که هیچ منطق رنگی خاصی جز خوشامد لحظه ای و بصری هنرمند باعث پیدایش این همه رنگ های نامربوط به یکدیگر با هم شده است. جالب آنکه تنها نکته ای که در چند اثر این نمایشگاه وجود دارد و باعث می شود که مخاطب فکر کند صاحب اثر یک ایرانی است و یا حداقل با این فرهنگ آشنایی دارد، ترکیب بندی رنگ های شلیته وار و فامی است که او در خلق آنها موفق عمل کرده است. چرا که به هیچ وجه فضاهای به کار رفته در دیگر آثار امید بامداد رنگ و بوی اینجایی را دنبال نمی کنند و شاید همین امر است که در کنار اجرای نامناسب بعضی از آثار باعث می شود مخاطب با فضایی اغواگرانه و شبح گون مواجه شود. او راوی شبح های رنگی است که گاه برجسته حجمی در تابلوهایش خودنمایی می کنند و گاه آنچنان با عناصر دیگر مورد تحدید و تهدید واقع می شوند که می شود از خیر دیدن آنها به راحتی گذشت. او هر چند از فیگور در آثارش استفاده مؤثری دارد که در جهان معنی و تأثیرگذاری معنایی بر ذهن مخاطب به هیچ وجه موفق نیست. چرا که گستره مفهوم و معانی بستری فراتر از یک اتفاق ساده نیاز دارد. یکی از دیگر نکات جالب در این نمایشگاه مهجور ماندن اثری است که به اعتقاد من بهترین تابلوی ارائه شده در مجموعه فوق بود. این تابلو در سایز تقریبی ۸۰ * ۱۰۰ سانتی متر با یک فضای غالب سفید و تلفیق آن با نقش برجسته هایی اخرایی رنگ، تبلور عینی کل تجربه گری امید بامداد است. هر آنچه که او قصد دارد با شیوه ای بس الکن در دیگر آثارش بیان کند در این تابلو به تمامی بیان شده است. اثری جذاب و قابل توجه که تقریباً در روند نقاشی معاصر کمتر نقاشی مشابه آن را می توان یافت. اما هنوز هم بر من روشن نشده که این اثر چرا باید در جایی قرار گیرد که توسط یک اثر ۵/۱ متری پوشانده شده و کمتر چشمی می تواند آن را ببیند. ظاهراً اولویت در آثار با ابعاد بزرگتر بوده تا نقاشی هایی که جذاب هستند. در نهایت آن گونه که اشاره شده نمایشگاه فوق یک اتفاق است و ذات وجودی یک اتفاق پدیده ای است که نمی شود به راحتی آن را مورد چالش قرار داد. در تداوم است که می شود با در دست داشتن مترهای مختلف یک اتفاق تبدیل به روند شده را نقد کرد. هر چند با توجه به فضای مسموم و غیرحرفه ای که بر نقاشی ایران حاکم است، امکان دارد که هر اتفاقی هر چند قابل توجه _ همچون نمایشگاه فوق _ در منظر چالش ها و تاویل های غیرحرفه ای تبدیل به روندی بی تلاطم و مشابه دیگر اتفاق های نافرجام شود، که همه بیشتر استعدادکش بودند تا مجالی برای تبلور اندیشه های نوین.
نظر شما