فیلسوف آزمایشگاه
روزنامه شرق پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۲ - ۱۶ شوال ۱۴۲۴ - ۱۱ دسامبر ۲۰۰۳
انوشیروان گنجی پور: از جریان فلسفه علم در فرانسه تقریباً هیچ خبری نداریم، به جز باشلار، آن هم به همت بلند کسی به نام جلال ستاری. برونو لاتور که به نسل پس از باشلار تعلق دارد ، فیلسوف و جامعه شناس علم است . او در سال۱۹۴۷ در فرانسه به دنیا آمده و تحصیلات خود را در رشته فلسفه تا مرحله استادی ادامه داده است . پس از آن به انسان شناسی علاقه مند می شود و در پی یک مأموریت پژوهشی به ساحل عاج می رود در آنجا و پس از آن در آمریکاست که تجربه های فراوانی در زمینه مردم شناسی کسب می کند و همین تجربه ها بعدها مرکز ثقل آرا و اندیشه های او را درباره مقولات مختلف تشکیل می دهند . او خود در گفت وگویی در جواب مصاحبه گر که گفته بود : «شما که از یک سو تحصیلات فلسفی دارید و از سوی دیگر به علم علاقه مندید ، چرا به معنای دقیق کلمه به سراغ فلسفه علم نرفتید؟» ، پاسخ می دهد: « .. . علوم از همان ابتدا به عنوان یک معمای انسان شناسانه توجه مرا به خود جلب کرده بود . فلسفه علمی که آن زمان ، یعنی در سال های دهه ۶۰ ، تدریس می شد هیچ وقت به نظرم خیلی جدی نیامد . وقتی «تربیت روح علمی» باشلار را می خواندم ، به طرز مبهمی احساس می کردم در آن کتاب همه چیز غلط است ، غلط از نظر انسان شناسی و از این نظر که ناعقلی(deraison) ، چنان که در آن کتاب آمده ، بر عقل مقدم نیست . به همین خاطر به محض این که به ساحل عاج رسیدم از فرصت استفاده کردم و شروع کردم به مطالعه درباره مسئله ، به اصطلاح ، عقل و ناعقلی در عمل و بلافاصله احساس کردم آنچه که در مورد «ذهنیت آفریقایی» ، «عقلانیت غربی» و «سرمایه داری مستعمراتی» نوشته و گفته اند ، برعکس ، مستلزم تعریفی از فعالیت علمی بوده که این تعریف هرگز به راستی به کار بسته نشده ، تعریفی که می بایست در واقع با استفاده از روش های مردم شناسی واحدی به آن می رسیدند که این روش ها هم در مورد موضوعاتی که به عنوان «عقلانی» از آنها یاد می شد و هم در مورد به اصطلاح «ناعقلانی»ها یکسان می بود.»
لاتور از بیست سال پیش به این سو در مدارس عالی مهندسی فرانسه تدریس می کند . او همچنین استاد پاره وقت مدرسه اقتصاد لندن و عضو گروه تاریخ علم دانشگاه هاروارد است . اگر به سیاهه کتاب ها و مقالات او نظری بیندازیم به طیف گوناگونی برمی خوریم که در نگاه نخست چندان با هم همخوانی ندارند ، اما به زودی در خواهیم یافت که علم و فن هسته مشترک تمام این آثار را تشکیل می دهند ، گیریم در هر کدام شکل پرداختن به آنها متفاوت باشد . اما آنچه که مهم است ، نگاه بدیع و تازه او به این مقوله ها و به پرسش گرفتن بسیاری از پیش فرض های دنیای مدرن ، با رویکردی انسان شناسانه بدان هاست.نخستین کتاب لاتور «زندگی آزمایشگاه» نام دارد و تاریخ انتشار آن به سال ۱۹۷۹ برمی گردد . در این کتاب کارکردهای روزمره یک آزمایشگاه آمریکایی که در آن از روش های قوم نگارانه استفاده می شود ، ترسیم شده است . در واقع این کتاب حاصل دو سال تحقیقات مردم شناسی لاتور در کالیفرنیاست . او در این اثر مراحل مختلف شکل گیری واقعیت های (فاکت) علمی را مورد بررسی قرار می دهد و نتایج مختلف ده مطالعه علمی انجام گرفته در آنجا را تنظیم و تدوین می کند .
پس از آن لاتور در مورد ارتباط انقلاب علمی پاستور و جامعه فرانسه قرن نوزدهم مطالعاتی را انجام می دهد که حاصل آن کتابی است به نام «جنگ میکروب ها و صلح»، که در سال ۱۹۸۴ منتشر می شود.
او که بیش از پیش به ارتباطات گسترده و چندگانه میان جامعه شناسی ، تاریخ و اقتصاد فنون علاقه مند شده ، افزون بر نگارش چندین مقاله در مورد ابداع و نوآوری فنی ، در سال۱۹۸۷ کتاب «علم در عمل» را در این باره می نویسد . لاتور این کتاب را برای طیف وسیعی از خوانندگان نوشته که علاقه مندند تلقی و فهم تازه ای از کار علمی و رابطه آن با بخش های دیگر جامعه به دست آورند . برای نیل به این مقصود ، کتاب از حکایت ها ، مطالعات موردی و مثال هایی از مقاطع زمانی و رشته های گوناگون علمی استفاده می کند تا قواعد روش شناسانه ای را که می توانند به کار دانشمندان آینده بیایند ، تعریف و مشخص کند و البته در این راه نقش کلیدی به عناصر غیرانسانی داده می شود . این کتاب می تواند به عنوان مقدمه ای عمومی بر مطالعات علمی تلقی شود.شاید غریب ترین اثر لاتور «آرامیس یا عشق به فنون» باشد. بد نیست چند خط سرآغاز کتاب را با هم بخوانیم: «این کتاب یک رمان واقعی ست ، داستان آرامیس....»، «نه ، فقط یک رمان است ، بلکه یک گزارش . یک رمان، گزارش.»، «چی؟ یک رمان عشقی قلابی؟»، «نه ، این یک رمان فنی واقعی است .» کتاب (رمان؟) درباره یک مترو کاملاً خودکار است که به وسیله یک روبات هدایت می شود .
این اثر به لاتور اجازه می دهد تا پژوهش هایی را که طی سال ها در مورد پویایی ابداعات و اختراعات فنی و فلسفه فن انجام داده ، جمع بندی کند . در بخشی از پیشگفتار کتاب آمده : «آیا می توانیم علوم انسانی را قادر به فهم ماشین هایی بگردانیم که این علوم آنها را غیرانسانی می دانند و آیا می توانیم قشر فرهیخته را با این پیکرهایی که به نظرشان با افراد جامعه بیگانه اند ، آشتی دهیم؟ و سرانجام این که آیا می توانیم یک جسم فنی و تکنیکی را به شخصیت محوری یک روایت بدل کنیم و قلمروهای بی کرانی را در اختیار ادبیات بگذاریم که هیچ گاه قرار نبوده پایش به آنجاها برسد؟...» آرامیس در سال ۱۹۹۲جایزه روبروال را از آن خود می کند.
اما بدون شک مهمترین کتابی که لاتور تا به حال نوشته ، اثری است به نام «هیچگاه مدرن نبوده ایم» که در سال۱۹۹۱ به طبع رسیده و تا به حال به بیش از شانزده زبان ترجمه شده است . مسئله مدرنیته یکی از دلمشغولی های همیشگی لاتور به شمار می رود که در بیشتر کتاب ها و مقاله هایش می توان نشانی از آن را یافت . پیوندی (hybride)بودن مفاهیم و چیزهای مدرن هسته اصلی تأملات وی در این باب را تشکیل می دهد . به گمان لاتور عصر مدرن به واسطه تولید چیزهای فنی ای متمایز می شود که طبیعت شان نه فقط منحصراً علمی و یا فنی ، بلکه همچنین سیاسی ، فرهنگی و یا اقتصادی است . به همین دلیل به زعم او امروز دیگر دانشمندان ، صاحبان قدرت و صنعتگران همگی درگیر یک ماجرا هستند . از لحاظ لاتور گفتار انتقادی در باب مدرنیته چیزی ورای ماهیت پیوندی پدیده های مدرن نیست . بنابراین از جهتی این گفتار نمی تواند حقیقتاً مدرن باشد ، چرا که با جدا کردن آن چیزهایی که غیرقابل تفکیک هستند ، فن را در مقابل طبیعت ، غیرانسانی بودن علم را در برابر ماهیت انسانی جوامع و جماعت عالمان را در مقابل سیاست مداران قرار می دهد . فهم دنیای مدرن و مسائلی که مطرح می کند ، ایجاب می کند که به ماهیت پیوندی آن توجه کنیم . بنابراین گفتار انسانشناسانه که تا به حال تنها مختص جوامع پیش-مدرن بوده ، قابلیت تحلیل جامعه مدرن غربی را می یابد ، جامعه ای که در هم تنیدگی امور طبیعی و فرهنگی ، فنی و سیاسی و اسطوره ای و اجتماعی ، درست به مانند جوامع پیش- مدرن ، مهمترین مشخصه آن به شمار می رود . موضع نویسنده در قبال دوگانگی(dichotomie) جوامع سنتی و فعلی چنین خلاصه می شود : «تفاوت های این دو جامعه در ابعاد و اندازه های آنهاست . این تفاوت ها مهم اند و اشتباه نسبیت گرایی (پس - مدرن) آن است که این تفاوت ها را نادیده می گیرد . اما از طرفی این تفاوت ها تنها در ابعاد و اندازه ها هستند و اشتباه کلیت گرایی (مدرن) از همین جا ناشی می شود که در این تفاوت ها اغراق می کند .»
دانش های مدرن از این نظر که از استبداد و جباریت جامعه می گریزند با دانش های سنتی فرقی ندارند ، بلکه تفاوت شان در این است که پیوندهای پیچیده و در هم تنیده بسیاری را به پیوندهای اجتماعی قبلی می افزایند و مقایسه شان را باز هم افزایش می دهند و دلیل این که تا به حال هیچگاه مدرن نبوده ایم همین است : زیرا نه تنها ما هیچگاه واقعاً از برنامه مدرن که در آن عدم وابستگی دانش به جامعه و سیاست در نظر گرفته شده بود ، تبعیت نکرده ایم بلکه پیوسته در خلاف جهت این مسیر گام برداشته ایم.
این تصویر جدیدی که لاتور از مدرنیته ارائه می کند، کمک می کند تا بفهمیم چگونه ابداعات در جامعه های غربی جایی برای خود باز می کنند و معنا می یابند . ابداع تنها تصور یک کالای جدید و واقعیت بخشیدن بدان نیست ، بلکه به همان اندازه هستی بخشیدن به عوامل جدید انسانی و غیرانسانی و نیز تقاضاهای تازه ای است که تا پیش از این سابقه نداشته اند...خلاصه آن که آفرینش علمی- فنی از آفرینش اجتماعی جدایی ناپذیر است و از این رو پژوهش محصول مشترک فن و جامعه است . این امر ما را به سمت تعریف دوباره فرایند ابداع هدایت می کند : ابداع در عوض این که قابل تقسیم به بخش هایی که بعضی شان فنی و مابقی تجاری هستند ، باشد ، از همان لحظه نخست ملاحظات و بررسی های پیرامون فناوری و فرضیه های مربوط به عوامل مختلف را در هم می آمیزد . در بخشی از یادداشتی که ناشر فرانسوی کتاب نوشته ، آمده است : «آلودگی آب ها ، ویروس ایدز ، سوراخ لایه ازن و... : این موضوعات بغرنج که به دنیای مان هجوم آورده اند به طبیعت مربوط می شوند یا به فرهنگ ؟ در حالی که پایه نظری مدرنیته بر اساس تقابل طبیعت / جامعه استوار است ، مدرنیته خود مدام در حال ساختن چیزهای پیوندی است که از تفکر درباره آنها سر باز می زند . بنابراین باید مفهوم مدرنیته را از نو به پرسش بگیریم.» در هر حال به نظر می رسد لاتور چنان که خود در برخی نوشته هایش اشاره کرده به نوعی به «پروژه ناتمام مدرنیته» معتقد باشد با این تفاوت که به گمان او نه تنها مدرنیته ناتمام است بلکه تازه شروع شده ، آن هم به لطف دستاوردهای پس- مدرنیته . او خود در مقاله ای به نام «مدرنیته پایان یافته» ، که سال۱۹۹۶ در روزنامه لوموند منتشر کرده می گوید : «ما در «پایان پیشرفت» به سر نمی بریم ، بلکه تنها شاهد پایان ایده پیشرفت به مثابه تنها تحلیل از تاریخ غرب هستیم.»
کتاب دیگر لاتور که شاید از لحاظی می تواند در زمره آثار نظری و فلسفی او قرار بگیرد ، «درس هایی کوچک درباره جامعه شناسی علم» نام دارد که به بحث پیرامون فرهنگ علمی می پردازد.با «پاریس شهر نامریی» لاتور باز غافلگیرمان می کند . کتاب عبارت است از کندوکاوی درباره نظریه های جامعه شناسانه در مورد شهر پاریس ، اما این بار از طریق عکس . عکس ها انگار جنبه های مغفول مانده دنیای مدرن را با تمام زیر و زبرش ، بر لاتور مکشوف می سازند : «افسانه دیگر از تصاویر فاصله گرفته . پاریس خیالی از مدت ها پیش خود را از پاریس واقعی جدا کرده . اینک وقت آن است که مناظر و چشم اندازهای مان را آشکار کنیم .»
شکل و موضوع کتاب خواننده را بی درنگ به یاد پاساژهای والتر بنیامین می اندازد . لاتور خود در نقد گزنده ای که بر مقاله معروف بنیامین ، «اثر هنری در عصر بازتولیدپذیری مکانیکی آن» ، نوشته به تأثیرپذیری اش از او اشاره می کند و عجبا که این دو کتاب اثر دو نویسنده است که درست در نقطه مقابل یکدیگر قرار می گیرند : یکی از هر چیزی دستمایه ای می سازد برای فلسفیدن ، فلسفیدنی که اگر تارش شعور است پودش بی گمان از جنس شعر است و دیگری که همه چیز در چشم او ماده ای است برای تجزیه و تحلیل در آزمایشگاه. اما گویی کتاب نیای دیگری هم دارد ، هرچند نسب شان دور باشد : اتاق روشن اثر رولان بارت . در جایی دیگر از کتاب می خوانیم : «وظیفه ما این است که نظاره کنیم و زنجیره تصویرها را دنبال کنیم.»
یک دیگر از آثار فلسفی لاتور «سودای پاندورا» ست . کتاب شامل جستارهایی است درباره واقعیت در مطالعات علمی و در واقع تأثیراتی را که «مطالعات علمی» بر فلسفه علم می گذارند ، مورد بررسی قرار می دهد . می توان گفت کل کتاب عبارت است از پاسخی فلسفی به مباحث رایج علمی ، با تأکید بر گونه جدیدی از واقعیت گرایی که از مطالعات علمی اخذ شده ، هرچند که تا به حال عکس این موضوع ادعا می شده است.با نوشتن کتاب «سیاست طبیعت» می توان گفت لاتور به عرصه فلسفه سیاست پا گذاشته ، فلسفه سیاستی که حدود و ثغور محیط زیست سیاسی را بررسی می کند . اگر طبیعت نه بخشی از واقعیت بلکه نظم و نسق اساسی ای است که حیات سیاسی را ناممکن می گرداند ، پس سیاست بدون طبیعت به کجا منتهی خواهد شد؟ پس از طرح این پرسش است که روشن می شود جنبش های گوناگون سبزها در کار تعدیل پروژه مدرنیستی نیستند بلکه ، برعکس ، جان تازه ای بدان می دهند . برای رهایی از این تنگنا ، مؤسسه های جدید ناگزیراند با دنبال کردن آنچه که بحران های زیست محیطی پیش از این در عمل نشان داده اند ، تدبیری بیندیشند تا واقعیت (فاکت)های علمی بتوانند از خلال فرایندهای لازم ، شکل بگیرند . شاید بتوان گفت بحث اصلی کتاب پیرامون این دور می زند که چگونه می توان علوم را به دموکراسی تزریق کرد و درواقع کتاب ترکیبی است از کارهایی که در زمینه فلسفه محیط زیست انجام گرفته . لاتور جای دیگر در این باره می گوید : «مسئله ای که ده سالی است از طرح آن می گذرد ، این است که بدانیم آیا جنبش های زیست محیطی درواقع معادل نوع جدیدی از سیاست هستند یا شاخه ای از آن و یا بخش ویژه ای از امور دولتی را تشکیل می دهند .» این کتاب دقیقاً مباحث مطرح شده در سودای پاندورا و هیچگاه مدرن نبوده ایم را دنبال می کند. از دیگر کتاب های لاتور می توان به «ژوبیله یا عذاب های کلام مذهبی و تدوین قانون» که در سال ۲۰۰۲ منتشر شده ، اشاره کرد.
نظر شما