موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

بیا درباره اش حرف بزنیم

روزنامه شرق پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۲ - ۱۶ شوال ۱۴۲۴ - ۱۱ دسامبر ۲۰۰۳
 

ترجمه مریم سپهری _ شهاب میرزایی: «آدم های ساده» به تعقیب دو برادر می پردازد (یکی از آنها جنایتکار است و دیگری دانشجو) این دو در پی یافتن پدرشان  هستند، پدری که به واسطه شرکت در فعالیت رادیکال یک بمب گذاری در دهه شصت به زندان افتاده و از آن گریخته است. بیل و دنیس در جستجوشان در لانگ آیلند به طور تصادفی با دو زن روبه رو می شوند. یکی از آنها در یک آن و کاملا به صورتی ادیپ وار و تصادفی دوست پدر گمشده بیل و دنیس از کار در می  آید. زن دیگر هم در ترس دایمی از بازگشت شوهرش به سر می برد که از زندان آزاد شده است. بیشترین بخش مورد بررسی زمینه و ایجاد علاقه در فیلم به شیوه اظهار و رفتارهای زنانه بر می گردد. قدرت و صلابت بی چون و چرای کیت، سبب می شود تا بیل هنگام رویارویی با پلیس (که به خاطر اقدام جنایت کارانه او که به انگیزه ای مالی صورت گرفته) او را غافلگیر کرده تسلیم پلیس شود. الینا، زن اول و دوست دختر پدر برادران داستان هم در بحث و مجادله ای جدی در باب فمینیسم اظهار می  کند که «مدونا» را به خاطر تصمیم و انتخاب کاملا شخصی اش می  ستاید چون به هر تقدیر این یک موفقیت است که خودش، امور خود را در دست دارد. در این فیلم مثل «حقیقت باور نکردنی» سئوال هایی درباره توضیح جنایت مطرح می  شود. بنظر این که آیا فعالیت جنایتکارانه پدر آن دو ( بیل و دنیس ) با مطرح کردن انگیزه محرک او در این کار، خود عمل را توجیه می  کند؟ آیا این به دلیل این او پس از گذشت سال ها و رسیدن به پختگی هنوز به باورهای خود اعتقاد دارد، از او رفع اتهام می شود؟ در ابتدای فیلم یک پرستار به دو برادر می  گوید: پدرتان مرد بزرگی است، اگر می  دانست در آن ساختمان مردم عادی وجود دارند هرگز آن ساختمان را منفجر نمی  کرد. آیا جنایت و خلاف بیل در ذات خود به دلیل این که با مقوله دزدی سروکار دارد و نه با مرگ، کمتر جدی است؟ یا حتی به لحاظ انگیزه ای بدتر از کار پدرش چون به انگیزه ای کاملا مادی صورت گرفته؟ تریلر غیر ژانری هارتلی، آماتور با دو موضوع جنایت و رستگاری در ارتباط است. توماس که پیش از این آلوده به جنایت است و با استثمار زنان از راه ساختن فیلم های هرزه نگارانه، گذران عمر می  کرده، به خاطر پرت شدن از پنجره ای به خیابان دچار بیماری فراموشی شده است. ایزابل راهبه پیشین که بر این باور است که رسالتی بسیار با اهمیت در دنیای خارج از دیر به او محول شده، توماس را که حالا آدم خوبی است، زیر چتر حمایت خود می گیرد و او را با یک برخورد غیرمنتظره و کاملا تصادفی به سوفیا رهنمون می شود. سوفیا همسر سابق توماس است که توسط توماس استثمار شده و هنوز هم از توماس وحشت دارد. آماتور نخستین تجربه سینمایی هارتلی است که در آن از یک ستاره سینما بهره جسته، گرچه این ستاره نه آمریکایی که یک فرانسوی است. آماتور به شکل گسترده ای به ارتباط میان توماس (مارتین داناوان، چهره همیشگی هارتلی ) و ایزابل (ایزابل هوپر که در ۱۹۸۳ در اشتیاق ساخته گدار حضور داشت) می پردازد. توجه منتقدین عمدتا روی جنبه های احساسی غافلگیر کننده این فیلم متمرکز بوده است. ایزابل اشتیاق رمانتیکی را در خود کشف می  کند و کشف این اشتیاق تنها به خاطر آن است که او دریابد دلبندش گذشته وحشتناک سیاهی را در کارنامه خود دارد.با این همه ایزابل هنوز قادر است به این مرد اعتماد کند.باور ایزابل که انگار قرار است سوفیا را از توماس نجات دهند، مشابه این حقیقت که توماس قبل از زمینی شدن عشقش به سوفیا کشته خواهد شد، هر دو به گونه ای کنجکاوی برانگیز، عاطفی و احساسی اند. با این وجود از همان خصیصه همیشگی هارتلی یعنی پرداخت کم و بی توجهی بی نصیب نمانده اند. آماتور درباره تغییر شکل و گونه به گونه شدن است. این تغییر شکل و وضعیت که به واسطه جنبه های بصری رخ می دهد، البته به موجز ترین و ظریف ترین شکلی درباره نقش ایزابل ایفا می شود. او راهبه ای است که اشتیاق را در خود کشف می کند، باکره ای است که باور دارد تمایلات زیاده خواهانه دارد و این را از خلال تغییر در پوشش او آشکارا می بینیم. در ابتدای فیلم او را با پیراهن آبی ملایم و محجوبی می بینیم که در پایان به لباس قرمز و مشکی تبدیل شده است. آرایش موهایش نیز ابتدا به شکل کودکانه ای ساده و کوتاه است که در نهایت تبدیل به موی بلند و باز شده است. این تغییر در نحوه  آرایش مو نیز دلیل فرم کنجکاوی برانگیز تعمدی دوگانه  موهایش را آشکار می کند. تغییر شکل در توماس از طریق رستگاری است که به قیمت عشق و اعتماد ایزابل به او هدیه داده می شود این روشن است، توماس پیش از مرگش از جانب ایزابل بخشوده شده است.فیلم مشخص نمی کند که آیا رستگاری توماس کامل شده یا هنوز دور از دسترس است. چون نمایش بازگشت حافظه توماس از بیننده دریغ شده و انکار می شود.گرچه این فراموشی به او کمک می کند تا هویت مخدوش خود را به یاد نیاورد و آدم خوبی بشود، اما فیلم هرگز فرصت این کشف و دریافت را به تماشاگر نمی دهد تا دریابد که آیا رهایی توماس از فراموشی موقتی است یا همیشگی.

در داستان دیگری در باب تغییر شکل و رستگاری به پروتاگونیست فرصت تکرار اعمال اغفال گرانه و فریب آمیز تعدی به دختر ۱۳ ساله ای داده می شود.این بار هنری پروتاگونیست فیلم هنری فول (که جایزه کن را به خاطر فیلمنامه از آن خود کرد) از تکرار کردار گناه آمیز خود که به سبب آن در زندان بوده، سرباز می زند. سایمن مامور تخلیه زباله است. هنری به او جسارت و شهامت نوشتن می دهد. قدرت تکلم و سخنوری را که برای بیان درونیاتش لازم دارد به او می بخشد. همچنان که از شخصیت های فیلم های هارتلی بر می آید این درون سرشار، مایه اش از همان حاشیه نشین بودن و مطرود شدگی سایمون می گیرد. سایمون به وسیله اطرافیانش استهزا می شود، او تماشاگر و ناظر روابط عاطفی بین آدم های دور و برخود است.

نگاهش مثل نگاه مردم شناسی کنجکاو است که در عین دقت، از سوژه هایش فاصله لازم را حفظ می کند. نوشته های سایمون که به شدت و سریعا به دید آثار هرزه نگارانه نگریسته شده و جدا مورد تردید قرار گرفته، به همان سرعت با گرمی و شور و اشتیاق فراوان به عنوان آثار با ارزش مطرح می شود و برای او جایزه نوبل را به همراه دارد.درست عکس این قضیه برای هنری رخ می دهد. او پله پله جایش را با سایمون عوض می کند.با خواهر سایمون ازدواج می کند و در خانه او اقامت می کند و سرانجام شغل او را به عنوان زباله جمع کن می پذیرد. نقش (فول ) دیدگاهی کاملا منتقدانه را به جامعه نسبت می دهد و موفق از آب درآمدن این نقادی دقیقا به خود هارتلی فیلمساز برمی گردد. فیلم سازی که سبک و سیاق ویژه اش اتفاقا حاصل همین در حاشیه زیستن و دور از هیاهو بودن است.

شیوه بازپرسی و تفحص گونه ای که در باب موضوع رستگاری در هنری فول به صورت تلویحی منجر به کشف اعتقادات و باورهای دگماتیک می شود، در آخرین ساخته کوتاه هارتلی «کتاب زندگی» آشکارا به این باورها می پردازد.در این فیلم یکی از شاخص ترین و پرطمطراق ترین و تفکر برانگیز ترین مفاهیم کلیدی انجیل یعنی مسیح (که مارتین داناوان نقش آن را بازی می کند) مدرنیزه شده است. او تقدیر بشریت را با تمرکز و کلیک کردن روی موش واره کامپیوتر و با برداشتن (مهر پنجم) از کتاب زندگی رقم می زند و تدبیر می کند. این فیلم از طرفی به دلایل زیر واپس گرا و بدون حرفی تازه است. اول اینکه همان اعتقاد و نگاه غیر احترام آمیز (هجو آمیز) را نسبت به اعتقاد تکرار می کند، دوم این که از همان آرشیو همیشگی هارتلی بازیگرانش را برگزیده است، دیگر اینکه تمایل سابق خود را به کاربرد دیالوگ های ضرب المثل وار و طنز کلمات قصار حرف زدن از دست نداده است و سرانجام با همان شخصیت های حاشیه نشین دست و پنجه نرم می کند.از سویی دیگر از آن جا که سبک بصری آزادتر و رهاتری را نسبت به همیشگی های هارتلی تجربه می کند پیشرو و جدید به حساب می آید و با دقت و تعهد حس و حال امیدوار کننده تری را نوید می دهد.
 

نظر شما