بازار داغ جریمه
روزنامه شرق، شنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۲ - ۱۸ شوال ۱۴۲۴ - ۱۳ دسامبر ۲۰۰۳
فرورتیش رضوانیه _ تورج سالکی:افزایش ۱۰ برابری جریمه های راهنمایی و رانندگی احتمال بگو مگوی شهروندان با پلیس را ۱۰ برابر بیشتر کرده است. مسافرکشی که تمام درآمد یک روز خود را باید برای جریمه بپردازد و مسلماً در آن لحظه حال رومئو به هنگام ملاقات ژولیت را ندارد. راننده به هنگام جریمه شدن، چهره تک تک اعضای هیات دولت را در ذهن خود مرور نمی کند، بلکه فقط افسر را می بیند که در حال پر کردن برگه جریمه است. چندین سال پیش وقتی راننده یک تاکسی برای چهارمین بار متوالی از سوی یک افسر جریمه می شد، او را زیر گرفت، نمونه های دیگری را هم می توان به عنوان مشاهده ذکر کرد. اگر یک افسر جوان و ناکارآمد تشخیص نابجا و غیر کارشناسانه بدهد، ممکن است با یکی از سه واکنش مواجه شود.
۱ _ راننده پیگیر نشود و برود.
۲ _ راننده با افسر دست به یقه بشود.
۳ _ راننده با افسر گفت وگوی تمدن ها بکند.
واکنش اول خطری ندارد و خیلی هم خوب است. واکنش دوم چیزی است که مسببان تعرفه ها و مقررات جدید به فکر آن نبوده اند. واکنش سوم هم که شکر خدا قبح فراوان دارد.
فرهنگ ترافیک
اگر از یک راننده بپرسید که خط سفید روی آسفالت چه معنایی دارد، جواب می دهد: «... حتماً مقدار زیادی رنگ سفید روی دست آقایان باد کرده بوده آن را آورده اند روی زمین ریخته اند که در شب خیابان را ببینیم.» اگر یک شهروند آلمانی از چراغ قرمز عبور کند، باید حقوق ۴ روز خود را برای جریمه بپردازد. در یک کشور عربی این جریمه معادل ۱۴۰ هزار تومان ماست.عده ای می گویند که فرهنگ رانندگی ایرانی ها غلط است. این حرف درست نیست ما چیزی به نام فرهنگ ترافیک نداریم . هیچ وقت به ما یاد نداده اند که چطور رانندگی کنیم یا عابر پیاده خوبی باشیم. عبور از چراغ قرمز و ورود به خیابان یک طرفه کار بدی است ولی رانندگان ما به آن عادت کرده اند و مبلغ جریمه ناچیز آن برایشان بی اهمیت بوده است. مردم ما با تخلف زندگی می کنند و با آن خو گرفته اند. طراحی شهری غلط و غیر کارشناسانه، رانندگان را مجبور به تخلف می کند. هر روز قیمت یک کالا یا خدمات بالا می رود. پس گران کردن، کار سختی نیست. این که چرا قبلاً جریمه ها افزایش نیافته، لابد حکمتی داشته است. با لجبازی و افزایش ناگهانی جریمه ها و وضع مقررات جدید نمی توان شهروندان را به رعایت قوانین وادار کرد. هر کجا زور بوده، رانندگان فرار کرده اند. اگر برای مردم جا بیفتد که کمربند ایمنی چیست، آنها به زور پلیس کمربند را نمی بندند که چند لحظه بعد آن را باز کنند. بر فرض اگر فرهنگ کمربند جا بیفتد، کمربندهای نصب شده روی بیشتر اتومبیل ها کیفیت مناسب ندارند. در این جا این نتیجه حاصل می شود که همه چیز به همه چیز ربط دارد. وضع مقررات جدید و تحمیل آن بر رانندگان مانند پرت کردن جوجه کلاغی از طبقه آخر یک برج برای یاد دادن پرواز به اوست.
امروز یکی از افتخارات راهنمایی و رانندگی، ساخت و پخش انیمیشن های مثلاً آموزشی از تلویزیون است. در صورتی که پر بیننده بودن این مجموعه انیمیشن ها دلیلی بر موثر بودن آن روی مخاطبان نیست. بیشترین مخاطب آن بچه ها هستند. بزرگ تر ها هم که از کارتون بدشان نمی آید. پیام آموزشی در میان شخصیت ها، داستان و دیالوگ های خنده آور گم شده است و تاثیری که برای آن پیش بینی شده بود را روی مخاطب ندارد. سال ها کوچکترین آموزشی به مردم داده نشده و حالا انتظار می رود که با سه چهار قسمت انیمیشن بامزه، فرهنگ ترافیک جا بیفتد. البته اقدامات مثبتی هم در زمینه آموزش به مردم صورت گرفته. مثلاً این که چند سال پیش یک جایی! اعلام کرد به آن دسته از فیلم های شرکت کننده در جشنواره فیلم فجر که در آن نکاتی مانند بستن کمربند ایمنی رعایت شده باشد، جایزه می دهد!
قوانین معقول و غیرمعقول
یک مجموعه از قوانین معقول هستند. مثل عبور از چراغ قرمز و تردد موتورسیکلت در پیاده رو. البته مورد دومی کمی غیرمعقول است. چون اگر موتورسواری کاسکت به سر داشته باشد و با سرعت مجاز در خیابان تردد کند، باز هم ممکن است تصادف کند و زیر لاستیک های اتومبیل له بشود. پس از داخل پیاده رو می رود. اما این که مسافر کش در ابتدای چهارراه توقف نکند، تا حدودی غیرمعقول است. مسافرکش برای مسافر می ایستد. افسر اگر می تواند برود و به مسافری که بعد از ۱۰ ساعت کار می خواهد به خانه برود و سرش را روی بالش بگذارد بگوید که دویست متر جلوتر بایستد، اگر مسافرها جلوتر رفتند و مسافرکش باز هم الکی سر چهارراه ایستاد، اصلاً ماشینش را بخواباند، یک افسر می گوید: «به ما گفته اند خودروهای مسافرکش شخصی را جریمه کنید. ولی وقتی من می بینم که مسافران منتظر، دو لاین از خیابان را بند آورده اند، نمی توانم چنین کاری را بکنم...» برخورد با خودروهای مسافرکش زمانی معقول است که حضور آنها درفعالیت تاکسی ها اخلال ایجاد کند. بیشتر تاکسی ها فقط مسافر دربستی سوار می کنند یا این که سرویس مدارس هستند. حرکت اتوبوس ها بی برنامه و بی نظم است. ایستگاه های مترو در نقاط متروک و صعب العبور و جنگل و کوه و دشت و صحرا و بیابان است و تا اولین خیابان اصلی فرسخ ها راه است. شب ها از ساعت ۲۱ به بعد شهر کم کم پذیرای ارواح می شود. با بارش اولین قطره باران، اتوبان ها و خیابان ها تبدیل به پارکینگ می شوند. از تاکسی و مسافرکش و اتوبوس خبری نیست. واگن های مترو هم در حال ترکیدن است.
یک قانون دیگر با مسئله ریاضی
یک مرکز معاینه فنی ۱۰ لاین دارد. معاینه هر خودرو حدود ۳۰ دقیقه طول می کشد. این مرکز در ۱۰ ساعت کاری توانایی معاینه ۲۰۰ خودرو در روز را دارد. اگر مثلاً ۲ میلیون خودرو داشته باشیم، معاینه آنها ۱۰۰۰۰ روز (برابر با ۳۰ سال) طول می کشد. این در صورتی است که فقط ۲ میلیون خودرو داشته باشیم و پلا ک جدیدها را حساب نکنیم.
دو حکایت
اولی: شما ۵ هزار تومان می دهید و وارد مرکز معاینه فنی می شوید، عیوب خودروتان مشخص می شود. از همین الان به مدت یک ماه فرصت دارید که نسبت به رفع عیوب مورد نظر اقدام کنید. قطعات دست دوم قلابی با کیفیت پایین را تهیه کرده و به یکی از تعمیرگاه های غیرمجاز و پراکنده در شهر مراجعه کنید. یکی از دوستانم اتومبیل آمریکایی مدل ۷۹ داشت. در معاینه فنی به او گفتند که چون گوشه شیشه جلو ترک دارد و دید راننده را می گیرد به او برچسب معاینه فنی نمی دهند. دوستم هنوز موفق نشده که شیشه اتومبیلش را پیدا کند.
حکایت دوم: آقایی برای فروختن اتومبیل خود به یک بنگاه معاملاتی مراجعه کرده بود. خریدار پرسید: «معاینه داری؟!» فروشنده گفت: «نه! چون اگر بروم، ۷۰۰ تومان برای تعمیرات پیاده می شوم!» آقای خریدار که بنگاه اتومبیل داشت لبخندی زد و گفت: «با ۱۰ تومان ردیفش می کنم!» سپس سند خودرو را برداشت و کمی بعد با برچسب معاینه فنی برگشت. معاینه فنی چه سودی دارد؟! آیا در راستای پاکیزگی محیط زیست و کمک به ترمیم لایه ازون است؟ تجربه ثابت کرده که ما هر وقت در برابر سازمان های بین المللی مجبور به پاسخگویی بوده ایم، کار انجام شده است. مانند تخریب آن برج در اصفهان که جواز شهرداری داشت.
یک فاجعه
وقتی برگه خلافی اتومبیل خود را نگاه می کنیم، با انواع و اقسام تخلفاتی روبه رو می شویم که بی اساس است.مثلاً این که اتومبیل مان یک سال قبل از تولید، در میدان تجریش دوبله پارک کرده بود. نکته قابل توجه این جاست که با توجه به افزایش تخلفات رانندگی و جریمه ها، تکلیف چیست؟ پیش بینی می شود که شهرک آزمایش در آینده ای نه چندان دور خوراک خوبی برای خبرنگاران حوادث مطبوعات باشد.
پول
پول جریمه ها توی جیب افسر نمی رود. این که واقعاً کجا می رود مهم نیست ولی در عین حال مهم است. بهتر است که تعاونی راهنمایی و رانندگی با پول جریمه ها روانکاو استخدام کند یا مقادیر زیادی قرص آرام بخش خریداری کرده و میان افسرها تقسیم کند. تا تحمل اعتراض مردم را داشته باشند.
نتیجه
چندی پیش یکی از شهرداران تهران گفت برای این که تهران ترافیک روان داشته باشد، باید همه ساختمان ها را خراب کنیم و شهر را از نو بسازیم، شهری جدید با رعایت معیارهای شهرسازی. نتیجه این که این وسط مقصر اصلی مصوبان افزایش جریمه ها، راهنمایی و رانندگی و مردم هستند. در عین حال هم حق با مصوبان افزایش جریمه ها، راهنمایی و رانندگی و هم با مردم است. (این نتیجه ای بود که حاصل شد!)
نظر شما