ضرورت روش های بین رشته ای
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

ضرورت روش های بین رشته ای

روزنامه شرق، پنجشنبه ۴ دی ۱۳۸۲ - ۲ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۲۵ دسامبر ۲۰۰۳

حامد یوسفی:حسین پاینده در سال ۱۳۴۱ در تهران متولد شد. دوره دبیرستان را در انگلستان گذراند و یک سال پس از انقلاب به کشور بازگشت. در سال ۱۳۶۸ از دانشگاه علامه  طباطبایی لیسانس ادبیات انگلیسی گرفت و در سال ۱۳۷۰ موفق به اخذ فوق لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران شد. او از همان سال به عنوان عضو هیأت علمی به استخدام دانشگاه علامه طباطبایی درآمد و چندی بعد در سال ۱۳۷۵ برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت. پاینده در سال ۱۳۸۰ پس از اخذ دکترای ادبیات انگلیسی به کشور بازگشت و در حال حاضر به تدریس در دانشگاه علامه  طباطبایی اشتغال دارد. از وی تاکنون ۵۷ مقاله در نشریات ادبی به چاپ رسیده است. وی همچنین سه کتاب با «عنوان درآمدی بر ادبیات (۱)» و «درآمدی بر ادبیات (۲)» و «گفتمان نقد» تألیف کرده و چهار کتاب نیز ترجمه کرده است که عبارت اند از: «زبانشناسی و نقد ادبی» (که ترجمه ای مشترک با زنده یاد مریم خوزان است)، «نظریه رمان» ، «بکت و تئاتر معناباختگی» و «روانکاویِ فرهنگ عامّه». وی در حال حاضر مشغول تألیف کتابی درباره  آثار سیمین دانشور است و به زودی کتاب دیگری را با عنوان «نظریه های رمان: از مدرنیسم تا پسامدرنیسم» که ترجمه کرده است، منتشر خواهدکرد. گفت و گوی امروز صفحه کتاب اندیشه به کتاب «روانکاوی فرهنگ عامه» می پردازد که در چند ماه اخیر با استقبال قابل توجهی روبه رو شده است.

- از آنجا که در کتاب بری ریچاردز با عنوان روانکاوی فرهنگ عامّه که شما آن را ترجمه کرده اید، به زندگی روزمره پرداخته می شود، مایلم ابتدا این پرسش را مطرح کنم که اساساً پژوهش درباره زندگی روزمره از کجا و کی وارد مباحث کانونی علوم اجتماعی شد و سیر تحول آن چگونه بوده است؟

آثار ریموند ویلیامز و ریچارد هاگرت در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ را باید زمینه ساز عطف توجه به فرهنگ عامّه در پژوهش های جامعه شناسانه دانست. متعاقباً تشکیل مرکز تحقیقات دانشگاه برمینگام انگلستان- موسوم به «مرکز مطالعات فرهنگی معاصر» -در سال ۱۹۶۴ نقطه عطفی در این زمینه بود، زیرا تحقیقات این مرکز در خصوص جلوه های گوناگون زندگی روزمره که تا آن زمان پیش پا افتاده و موضوعی نامناسب برای پژوهش تلقی می شد، منجر به شکل گیری رهیافتی میان رشته ای در مطالعات فرهنگی گردید.

- درباره این رهیافت میان رشته ای لطفاً بیشتر توضیح دهید.

از زمان تشکیل این مرکز پژوهشی تحت مدیریت ریچارد هاگرت و به ویژه از زمانی که استوارت هال مدیریت این مرکز را به عهده گرفت، تحقیقات کمّی و مبتنی بر روش های آماری جای خود را به پژوهش های میدانی و نیز پژوهش هایی دادند که در آن ها بیش از پیش به مصاحبه و قوم نگاری تکیه می شد. در مطالعاتی که محققان «مرکز مطالعات فرهنگی معاصر» انجام دادند، مجموعه ای از رهیافت های مختلف مانند مارکسیسم و فمینیسم برای مطالعه فرهنگ استفاده شد که البته امری بی سابقه بود. این روش باعث مطرح گردیدن پرسش های جدیدی شد که تقسیم بندی سنتی و اکید علوم اجتماعی و انسانی به حوزه هایی کاملاً متمایز در گذشته چندان مجالی برای مطرح شدن شان فراهم نمی آورد. اتخاذ رهیافتی میان رشته ای به این معنا بود که محصولات فرهنگی در پیوند با سلسله مراتب اجتماعی مانند طبقه و جنسیت مورد بررسی قرار گیرند. نتیجتاً موضوعاتی هم که در این پژوهش ها مورد توجه قرار می گرفت، دیگر برخلاف گذشته به حوزه علائق بلافصل نخبگان محدود نمی شد بلکه طیف گسترده تری از شکل ها و رفتارهای فرهنگی (و به ویژه جلوه های معمولی زندگی روزمره و فرهنگ عامّه مانند خرید و آشپزی و نحوه گذراندن اوقات فراغت) را نیز در بر گرفت.

- چه شاخه هایی از علوم انسانی در کار تأمل در زندگی روزمره بیشتر دخیل بوده اند؟ نشانه شناسی؟ روانکاوی؟ جامعه شناسی؟

دست کم از دهه ۱۹۶۰ به این سو، انواع رهیافت های نظریِ برآمده از علوم مختلف انسانی برای مطالعه درباره زندگی روزمره به کار رفته اند. چنان که پیشتر اشاره کردم، تأسیس «مرکز مطالعات فرهنگی معاصر» در دانشگاه برمینگام انگلستان از جمله رویدادهایی بود که به رواج یافتن این نوع نگرش و روش شناسی میان رشته ای در تحقیقات فرهنگی کمک شایانی کرد. البته از منظری کلی تر می توان گفت پیدایش نظریه هایی که به شکل های مختلف همگی توجه پژوهش گران فرهنگ را به امکانات بالقوه رهیافت های میان رشته ای جلب کردند، منجر به این شده است که امروزه نه فقط روانکاوی و جامعه شناسی که شما ذکر کردید، بلکه همچنین نقد ادبی و فلسفه و غیره نیز برای تأمل در خصوص سازوکارهای زندگی روزمره به کار روند؛ به گونه ای که امروزه به دشواری می توان گفت که برای مثال آیا متفکری مانند رولان بارت را باید یک نظریه پرداز اجتماعی دانست یا فیلسوف یا نظریه پرداز مفاهیم نقد ادبی.

- جایگاه مطالعات فرهنگی در شناخت مسائل روزمره کجاست و آیا امروزه پس از تعطیل شدن مرکز مطالعات فرهنگی برمینگام همچنان این جایگاه همان است که بود؟

مرکز یادشده البته دیگر وجود ندارد، اما سنتی که محققان آن مرکز در مطالعات فرهنگی پایه گذاری کردند، همچنان دنبال می شود. در حال حاضر نهاد دیگری با عنوان «مرکز تحقیقات برمینگام برای مطالعات فرهنگی و جامعه شناسی» در دانشگاه برمینگام وجود دارد که همان سنت میان رشته ای و معطوف به فرهنگ عامّه را در پژوهش های اجتماعی و فرهنگی ادامه می دهد.

- از چه طریقی؟

از طریق آموزش دوره های تحصیلات تکمیلی، انتشار نشریه ای با عنوان «مطالعات فرهنگی از برمینگام» و نیز برگزاری همایش های مختلف.

- بدین ترتیب آیا مطالعات فرهنگی یک رشته دانشگاهی است یا یک روش پژوهشی یا یک مکتب فکری؟

شاید بتوان گفت همه این ها. مطالعات فرهنگی یک رشته دانشگاهی است چون به ویژه در مقاطع فوق لیسانس و دکتری به صورت یک حوزه مطالعه تدریس می شود. البته ما در ایران مطالعات فرهنگی را بیشتر به عنوان حوزه ای از پژوهش های جامعه شناسانه می شناسیم و نه چندان به عنوان یک رشته تحصیلی، هرچند که البته در دانشگاه علامه طباطبایی مطالعات فرهنگی به صورت یک رشته تحصیلی تدریس می شود. همچنین می توان گفت که مطالعات فرهنگی یک روش پژوهش نیز هست، زیرا با دو ویژگی بنیانی (اتخاذ رهیافتی میان رشته ای و عطف توجه به زندگی روزمره) از روش های سنتی تر در مطالعات اجتماعی متمایز می شود. اما مشکل بتوان مطالعات فرهنگی را یک «مکتب فکری» به مفهوم اخص کلمه دانست.

- اجازه بدهید که برگردیم به کتاب روانکاوی فرهنگ عامّه. لطفاً کمی درباره محتوای این کتاب توضیح بدهید.

بری ریچاردز در نخستین فصل این کتاب، ابتدا درباره ضرورت توجه به فرهنگ عامّه و زندگی روزمره در پژوهش های فرهنگی و نیز لذت ناشی از مشارکت در این فرهنگ صحبت می کند. در فصل دوم، نحوه به کارگیری نظریه روانکاوی برای انجام دادن این پژوهش ها را توضیح می دهد. به عبارت دیگر، فصل دوم کتاب بیشتر حکم نوعی راهنمای نظری درباره روش تحقیقات میان رشته ای (با کاربرد روانکاوی) برای مطالعه درباره  فرهنگ را دارد. در بخش بعدی، نویسنده همین رهیافت را در بررسی موضوعاتی مانند علت پرطرفدار بودن فوتبال، جایگاه اتومبیل در جامعه مدرن، ولع خرید و موسیقی عامه پسند اعمال می کند. در دو فصل آخر کتاب، نویسنده به بحث های مربوط به انحطاط فرهنگی و اخلاقی در جامعه  پسامدرن می پردازد.

- به نظر شما رئوس نظرات ریچاردز در این کتاب چیست؟

به اعتقاد بری ریچاردز، رابطه ما با پدیده های فرهنگ توده ای مانند موسیقی، ورزش و کالاهای مصرفی، هم در زندگیِ روزمره ما واجد اهمیت است و هم برای فهم جامعه معاصر. نظریه او درباره فرهنگ عامّه بر سه اصل بنیادین مبتنی است. نخست اینکه، انسان ها اصولاً به صورت کنشگرانی مختار در فرهنگ عامّه سهیم می شوند. به بیان دیگر، برخلاف استدلال آدورنو و هورکهایمر و سایر نظریه پردازان «مکتب فرانکفورت»، ما بازی خوردگان درمانده یک «صنعت فرهنگ سازی» مقتدر نیستیم. انسان ها از توانایی های با اهمیتی برای تمایزگذاری و انتخاب برخوردارند و لذا مشارکت شان در شکل های عامه پسند فرهنگ، عملی دلالت دار و درخور بررسی است. دومین اصل بنیادین نظریه ریچاردز در خصوص فرهنگ عامّه این است که ما به این سبب در شکل های فرهنگی عامّه پسند شرکت می کنیم که این مشارکت به ما لذت می بخشد. اگر چنین نبود، در آن فرهنگ مشارکت نمی کردیم و آن فرهنگ را هم دیگر نمی شد مردم پسند نامید. اصل سوم این است که لذت ما از سهیم شدن در شکل های فرهنگی عامّه پسندانه، از دو منبع سرچشمه می گیرند. نخستین منبع این لذت ها عبارت است از ارضاهای شهوانی و لذت جویانه (لذت جسمانی ورزش، نشاط واپسروانه موسیقی، و از این قبیل). منبع دوم، آن قوت قلب و لذتی است که از ماهیت لزوماً اجتماعی فعالیت های فرهنگی عامّه پسندانه برمی آید، ولو اینکه برخی از این فعالیت ها مستلزم عزلت گزینی باشند. به قول ریچاردز: «سهیم شدن در فرهنگ عامّه مجدداً بر آن چارچوب اجتماعی بازدارنده ای صحّه می گذارد که ما خود بخشی از آن هستیم، به آن تعلق داریم و آن چارچوب نیز به ما تعلق دارد.»

- به خواننده ای که هنوز این کتاب را نخوانده، توصیه می کنید چه نکاتی را پیش از شروع مطالعه کتاب مورد توجه قرار دهد؟

از آنجا که کتاب حاضر دائماً به نظریه روانکاوی اشاره و استناد می کند،  آشنایی مقدماتی با این نظریه به فهم بهتر بحث های نویسنده کمک می کند. البته خود ریچاردز در مقدمه می گوید که این کتاب را با فرض ناآشنایی خواننده با اصطلاحات تخصصی روانکاوی نوشته و کوشیده است تا هر کجا از این اصطلاحات استفاده کرده آن ها را توضیح دهد. با این حال، او خواننده  سنخی انگلیسی را در نظر دارد که با تحصیلات معمول متوسطه و دانشگاهی با این نظریه بسیار بیشتر از خواننده ایرانی آشناست. من هم در مقام مترجم کتاب با افزودن زیرنوشت های متعدد، بسیاری از جنبه های نظری بحث و اصطلاحاتی را که فکر می کردم شاید برای خواننده ایرانی ناآشنا باشد، توضیح داده ام. با این همه، از آنجا که نظریه روانکاوی در کشور ما اغلب به صورتی تحریف شده و نادرست معرفی شده است، به خواننده علاقه مندی که به پیروی از فرمایش خداوند در قرآن (سوره زمر، آیه ۱۸) که «بشارت» می دهد به «آن کسانی که به سخن گوش می دهند و از بهترین آن پیروی می کنند»، توصیه می کنم که ابتدا قدری در باره نظریه روانکاوی مطالعه کند تا مطالب این کتاب را بهتر بفهمد. به اعتقاد من بهترین راه شروع مطالعه درباره این نظریه، خواندن شماره ۲۱ و ۲۲ فصلنامه ارغنون است. تمام مقالات شماره ۲۱ ارغنون نوشته خود فروید است و در آن ها برخی از مهمترین جوانب نظریه روانکاوی را تبیین می کند. ایضاً کلیه مقالات شماره ۲۲ این فصلنامه نیز درباره همین نظریه و بسط و گسترش بعدی آن توسط سایر نظریه پردازان است.

 

نظر شما