رواج مجدد دین در جنگ و دیپلماسی
روزنامه شرق، پنجشنبه ۴ دی ۱۳۸۲ - ۲ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۲۵ دسامبر ۲۰۰۳
ترجمه مهرداد میردامادی: اخیراً در بیانیه ای از جانب وزارت خارجه بریتانیا ادعایی کم سابقه مطرح شده دال بر اینکه جنگ های ایدئولوژیک گذشته مانند جنگ سرد احتمالاً جای خود را به رویارویی هایی خواهد داد که «ریشه در دین و فرهنگ دارد». در این بیانیه استدلال می شود که اعتقادات دینی باز هم به صورت عامل محرک روابط بین الملل در خواهد آمد. به اعتقاد وزارت امور خارجه «مسئله به طور روشن در روابط بین دموکراسی های غربی و برخی کشورها و گروه های اسلامی دیده خواهد شد».با این همه ادعای اینکه غرب بیشتر مسائل مربوط به دین و فرهنگ را حل کرده و بدین ترتیب «برخورد تمدن ها» با جهان اسلام به صورت امری اجتناب ناپذیر درآمده، بسیار خودپسندانه و خودخواهانه است. در نگاه غرب به امور مربوط به خود، با پذیرش معاهدات وستفالن برای خاتمه یافتن جنگ های سی ساله، جنگ های رایج دینی در اروپا به پایان رسید و باعث ظهور دولت های ملی شد. از آن پس به موجب معیارها و ملاک های پذیرفته شده جنگ و دیپلماسی نه به دین که به منافع ملی یا ایدئولوژی مر بوط می شود و بدین ترتیب به تدریج بین نهاد دین و حکومت جدایی پدید آمد. با این وجود دین به ندرت به طور کامل از صحنه منازعات بعدی که در غرب یا در هر جای دیگر روی داد، غایب بود.به طور مثال در طول قرن گذشته کسانی که درگیر جنگ سرد بودند حداقل به طور زبانی به کرات از هویت دینی در جنگ با «کمونیسم بی دین» استفاده می کردند. دموکراسی مسیحی بعد از جنگ جهانی دوم بر بخش اعظمی از اروپای غربی و آمریکای لاتین مستولی شد تا به عمد نیروی مخالف دین محوری در رویارویی با کمونیسم شکل بگیرد. فاشیست ها هم خدا را در طرف خود می دیدند، ژنرال فرانکو قیام پیروزمندانه خود علیه جمهوریخواهان اسپانیا را نبردی صلیبی می خواند.
منازعات ملی و سرزمینی در دوران مدرن هم اغلب دارای مضمون قوی دینی است. به طور مثال تجزیه هند در ۱۹۴۷ منازعه بین هندوها و مسلمانان شبه جزیره بود. منازعه جاری بین هند و پاکستان بر سر کشمیر بسیار قهرآمیزتر و آشتی ناپذیرتر شده است نه به این خاطر که هر دو طرف اکنون نیروی هسته ای در اختیار دارند بلکه به دلیل آنکه نیروهای دست راستی اسلام گرا در پاکستان و طرفداران احیاگری هندو در هند وارد این منازعه شده اند.منازعه اسرائیل فلسطین نیز ملی و سرزمینی است اما در عین حال جنگ بین مسلمانان و یهودیان بر سر سرزمین مقدس که بیت المقدس در قلب آن قرار دارد نیز هست.اروپا هم از این پدیده مصون نبوده است. با پایان گرفتن جنگ سرد نه تنها یخ اتحاد شوروی و کشورهای اقماری آن آب شد بلکه سبب شد تا جان تازه ای به منازعات قدیمی در بوسنی، کوزوو و چچن بخشیده شود که بعضاً مایه های دینی قوی هم داشته است. این منازعات بیش از آنکه نتیجه جسارت و جرأت یافتن احیا گران مسلمان باشد، حاصل از سرگرفته شدن مناقشات تاریخی است.اروپایی ها هم اکنون آن گونه که فکر می کنند چندان در سنت سکولار خود جای نگرفته و آرام و قرار ندارند. لهستانی ها، اتریشی ها و دیگران مایل هستند که در قانون اساسی آینده اروپا بر وجود خداوند تاکید شود. فرانسوی ها هم نگران دختران مسلمانی هستند که در مدارس روسری به سر می کنند.
در همین حال در آمریکا هم افراطی گری مذهبی رجعتی دوباره داشته است. در ماه اکتبر ژنرال ویلیام بویکین جانشین وزیر دفاع و مسئول تعقیب اسامه بن لادن اظهار داشت که «جنگ علیه ترور» جنگ با شیطان است و «ما چون مؤمن هستیم . . . چون کشوری مسیحی هستیم مورد تنفریم». خود جورج بوش با اصرار بر تقسیم جهان به «کسانی که با ما یا بر علیه ما » هستند این تصویر را از خود می دهد که گویی غرب را در یک نبرد صلیبی جدید راهبری می کند.
البته این همان چیزی است که اسامه بن لادن و طرفدارانش می خواهند. تمام تلاش آنها این است که برای مقابله با صلیبی ها به جهاد برخیزند. در واقع امر هم تصویر افراد جهادی تصویری آینه ای از صلیبیون قرون وسطی است. جنگ های صلیبی به یک معنا تلاشی جمعی بود برای بیرون کشیدن اروپا از عصر جهل و تاریکی با تاکید بر هویت دینی، گو این که این امر با قتل عام جمعی یهودیان و مسلمانان همراه بود. این شباهت زیادی با تلاش آنها که خود را جهادی می نامند و می خواهند جهان را با قتل عام یهودیان و مسیحیان از جاهلیت بیرون بکشند دارد. اما در این مقایسه باید چیزی را در مورد بن لادن و آنهایی که خود را جهادی می خوانند به یاد داشت. کار آنها نوعی واکنش به حس شکست و بحران در جهان اسلام است که در حسرت و تاسف دوران شکوه و بزرگی خود به سر می برد. در واقع بسیاری از مسلمانان نسبت به هرج و مرج در هویت دینی در تمام نقاط جهان احساسی توأم با شک و تردید دارند. وظیفه سیاست در قرن حاضر اطمینان از این امر است که «غرب» مسلمانان را به جانب آنهایی که خود را جهادی می خوانند سوق ندهد. اما چگونه؟اول ادغام نیروهای نظامی تحت لوای نیروی بی طرفی مانند سازمان ملل تا بدین ترتیب عراقی ها مطمئن شوند که آزاد هستند تا خود در مورد آینده خود تصمیم بگیرند. دوم استفاده از همین نیروها برای اعمال راه حلی عادلانه برای مسئله اسرائیل و فلسطین، و سوم عدم حمایت از دیکتاتورها در کشورهای عربی و اسلامی که آزادی مردمان خود را سلب کرده اند.شاید هر سه این فرایندها پردردسر و سخت باشد. به طور مثال اگر دموکراسی در جهان عرب برقرار شود اسلام گرایان متنفع خواهند شد اما اگر فلسطینی ها به حق خود برسند اینان جذابیت خود را از دست خواهند داد.در هر حال غربی ها باید دست از نسیان و فراموشی گزینشی در مورد گذشته و تاریخ تحول خود بردارند. تاریخ غرب پردردسر و توأم با حوادث بد بوده و هنوز هم گاه و بیگاه این چنین است.
سرمقاله فایننشال تایمز
نظر شما