تروریسم یا نفت مسئله این است
روزنامه شرق، دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۲ - ۱۲ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۵ ژانویه ۲۰۰۴
ترجمه: علی عبدالمحمدی
در واقع، حوادث ۱۱ سپتامبر، زمینه بسیار مناسبی بود تا طرح PNAC از سوی طراحان آن به مرحله اجرا در بیاید. شواهد دیگری کاملاً نشان می دهند که اصولاً طرح هایی برای حمله نظامی به افغانستان و عراق پیش از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در دست بررسی و اجرا بوده است. طبق گزارش مستندی که «انستیتو سیاست عمومی Baker» در آوریل ۲۰۰۱ در اختیار دولت آمریکا قرار داد: «ایالات متحده همچنان تحت تأثیر معضل انرژی اش به سر می برد. عراق نیز همچنان در مسیر انتقال نفت به بازارهای بین المللی از طریق خاورمیانه اخلال می کند.» در این گزارش که در آن زمان برای بررسی های بیشتر در اختیار یک گروه کاری انرژی به سرکردگی «چنی» معاون رئیس جمهور قرار داده شد توصیه شده بود که برای حل این معضل [معضل تأمین انرژی آمریکا] حتی نباید از «مداخله نظامی» اجتناب کرد. (ساندی هرالد، ۶ اکتبر ۲۰۰۲) اسناد مشابهی نیز در این زمینه در مورد کشور افغانستان وجود دارد. «بی بی سی» در تاریخ ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۱ گزارش داد که مقامات بلندپایه آمریکایی در اواسط جولای ۲۰۰۱ در نشستی که در برلین با «نیاز نیاک» وزیر امور خارجه پیشین پاکستان برگزار کرده بودند صراحتاً به او متذکر شده بودند که «حمله نظامی آمریکا به افغانستان تا اواسط اکتبر به مورد اجرا گذاشته خواهد شد.» تا جولای ۲۰۰۱، دولت آمریکا رژیم طالبان را به چشم یک منبع ثبات و پایداری در منطقه آسیای مرکزی می نگریست که ساخت خطوط لوله انتقال منابع هیدروکربنی از حوزه های نفتی و گازی ترکمنستان، ازبکستان و قزاقستان را از طریق خاک افغانستان و پاکستان به سواحل اقیانوس هند میسر خواهد ساخت. اما، فرستادگان ایالات متحده که با رد پیشنهاد عالی خود از سوی طالبان مواجه شده بودند صراحتاً به آنها یادآور شدند که «یا پیشکشی فرش طلای ما را می پذیرید یا خود را زیر فرشی از بمب های ما مدفون خواهید دید.» (اینترپرس سرویس، ۱۵ نوامبر ۲۰۰۱)با چنین پیش زمینه ای، هرگز تعجب آور نخواهد بود که برخی، قصور مقامات کاخ سفید در پیشگیری از حملات ۱۱ سپتامبر را به عنوان تدارک برای ایجاد زمینه مناسبی برای حمله به افغانستان دیده اند که پیشتر، طرح های فوق العاده خوبی برای انجام آن تدارک دیده بودند. پیشینه تاریخی بسیار خوبی نیز برای این حمله وجود دارد. آرشیو ملی ایالات متحده به خوبی نشان می دهد که «روزولت» رئیس جمهور اسبق آمریکا دقیقاً از همین شیوه در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ در نبرد معروف «پرل هاربر» استفاده کرد. در آن زمان، برخی هشدارهای جدی در مورد امکان انجام حملات انتحاری از سوی ژاپنی ها علیه مواضع نیروهای آمریکایی دریافت شده بود اما این اطلاعات هرگز در اختیار ناوگان دریایی ایالات متحده قرار داده نشد. حمله به این بندرگاه باعث شد تا مردم آمریکا که رغبت چندانی برای حضور در جبهه های جنگ جهانی دوم نداشتند مشتاقانه برای پاسخگویی به حمله دشمن به میدان های نبرد گسیل شوند. طرح PNAC که در سپتامبر ۲۰۰۰ تهیه شد حاوی این نکته اساسی نیز هست که فرایند تبدیل ایالات متحده به «نیروی یکه تاز فردا» در صورت ممانعت از وقوع «برخی شبه حوادث مصیبت بار» یقیناً فرایندی طولانی خواهد بود. حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به ایالات متحده این اجازه را داد که دکمه «استارت» را برای به اجرا گذاشتن استراتژی بلندمدت خود (طبق صورت جلسه PNAC) فشار دهد.تا سال ۲۰۱۰، جهان اسلام بیش از ۶۰ درصد تولید نفت جهان و حتی مهم تر از آن بیش از ۹۵ درصد صادرات نفت جهان را در دست خود خواهد داشت. نسبت عرضه به تقاضا در بازارهای جهانی نفت همچون چهار دهه گذشته همچنان رو به کاهش است. این واقعیت باعث شده است تا وابستگی ایالات متحده و انگلیس به منابع خارجی نفت بیش از پیش افزایش یابد. با وجود اینکه ایالات متحده در سال ۱۹۹۰ بیش از ۵۷ درصد کل نیاز انرژی داخلی اش را در داخل کشور تولید کرده بود اما هم اینک پیش بینی می شود که فقط ۳۹ درصد آن را بتواند تا سال ۲۰۱۰ در داخل کشور تولید کند. به گفته یکی از مقامات دولت انگلیس، این کشور تا سال ۲۰۰۵ احتمالاً با مشکل کمبود شدید گاز مواجه خواهد شد. دولت انگلیس همچنین رسماً اعلام کرده است که ۷۰ درصد تولید برق این کشور تا سال ۲۰۲۰ از گاز حاصل خواهد شد و این در حالی خواهد بود که ۹۰ درصد منابع مصرفی گاز این کشور از خارج تأمین خواهد شد.گزارش یک کمیسیون دولتی آمریکا در جولای ۲۰۰۰ به سادگی بیان می دارد که خوش آتیه ترین منبع جدید انرژی در جهان، منطقه زرخیز خزر است و از همین رو دستیابی به منابع نفت و گاز این منطقه می تواند وابستگی ایالات متحده به منابع نفتی عربستان سعودی را به پایین ترین حد خود کاهش دهد. در راستای همین سیاست و برای تنوع بخشیدن به مسیرهای انشعابی از خزر، هم اینک یک خط لوله بسیار طولانی از طریق آذربایجان و گرجستان به بندر جیهان ترکیه برای انتقال نفت تولیدی منطقه به غرب در حال احداث است. خط لوله دیگری نیز از طریق افغانستان و پاکستان به سمت شرق کشیده خواهد شد و در نزدیکی مرز هند به انتها خواهد رسید. این خط لوله باعث اطمینان بخشیدن به تغذیه سوختی نیروگاه بسیار بزرگ Enron در ایالت زابل پاکستان در خلیج غربی هند خواهد شد که مسئولین این شرکت آمریکایی تاکنون ۳ میلیارد دلار در آن سرمایه گذاری کرده و بقای اقتصادی آن به دسترسی به منابع گاز ارزان وابسته است. دولت انگلیس نیز نگرانی های زیادی را در زمینه تأمین منابع هیدروکربن مورد نیاز خود حس می کند و همین موضوع تا حد زیادی می تواند مشارکت انگلیس در عملیات نظامی ایالات متحده در نقاط مختلف جهان (از جمله افغانستان و عراق) را توجیه کند. «لُرد براون» مدیر اجرایی شرکت نفتی انگلیسی بریتیش پترولیوم (BP) پیش از آغاز جنگ در عراق به واشنگتن هشدار داده بود که در فردای جنگ، کار حفاری منابع نفتی عراق را به کمپانی های نفتی آمریکایی اختصاص ندهد و دیگران را نیز در این امر شریک سازد (گاردین، ۳۰ اکتبر ۲۰۰۲) همچنین زمانی که وزیر امور خارجه انگلیس در آگوست ۲۰۰۲ در یک خیمه صحرایی با «قذافی» (رهبر لیبی) ملاقات می کرد صراحتاً به او گفت: «انگلیس به هیچ وجه مایل نیست که صحنه قراردادهای نفتی پرسود با لیبی را به سود سایر کشورهای اروپایی رقیب خالی کند.» (سایت اینترنتی بی بی سی، ۱۰ آگوست ۲۰۰۲)نتیجه مناسبی که از این تحلیل واقع گرایانه عاید ما می شود این است که موضوع ادعایی «جنگ جهانی با تروریسم»، تمامی نشانه های یک افسانه پردازی سیاسی که راه را برای یک نتیجه گیری کاملاً متفاوت و سودانگارانه برای طراحان آن هموار می سازد را در خود پنهان دارد. اما آیا مشارکت دولت انگلیس در اجرای طرح های ابداعی مقامات کاخ سفید که تماماً با هدف تضمین هژمونی آمریکا در جهان پایه ریزی می شوند می تواند منافع بلندمدت انگلیس را به قیمت هتک آبرو و حیثیت این کشور نزد افکار عمومی جهانیان تأمین کند؟
پایان
منبع: گاردین
نظر شما