جنايتي در ستايش عشق و زندگي
روزنامه شرق، چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۲ - ۱۴ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۷ ژانویه ۲۰۰۴
جنايت به نوعي در توضيح خشونت است. در جنايت اين نكته خيلي بارز است كه ما در ستايش عشق و زندگي حركت مي كنيم. مسيري كه داستان با سياوش طي مي كند و آشنايي اش با مهتاج سبب مي شود لايه اي ديگر از اين كاراكتر بيرون بزند كه در فيلم هم به كرات درباره اش مي شنويم. همان شعر «من كودكم... بادبادكم... كو باد و كو آسمان...». سياوش همان كودك است. كودكي كه اگر شرايطي خوب را برايش مهيا كني مهرورزي را آغاز مي كند و اگر نه، شروع به جنگ و ستيز مي كند. مسئله به همين سادگي است. يعني بحث تطهير خشونت نيست. جنايت سعي مي كند در توضيح و تفهيم شرايطي باشد كه سبب پديد آمدن خشونت مي شود. فيلم از آن فضاي تب دار آغازين به پاياني مي رسد. آن عشق پاياني نمي تواند در ترويج خشونت باشد. البته ابتداي داستان كاملاً خشونت را نشان مي دهد. آن قصابي آغازين را هم براي همين نشان مي دهم. اما يادت باشد كه طرح يك واقعيت، لزوماً قبول آن واقعيت نيست.
ما مي دانيم كه در پايان جنايت براي اين آدم ها چه اتفاقي خواهد افتاد. سرنوشت سياوش و مهتاج هم مشخص است اما مهم تر اين است كه هر دوي آنها و بازپرس ابراهيمي به نتيجه رسيده اند. يعني مثلث آدم هاي فيلم به نوعي توجيه شده اند و تماشاگري هم كه با اين ها حركت مي كند به اين نتيجه رسيده كه بهتر است شرايط زندگي بهتر امثال سياوش فراهم شود. فكر مي كنم اتفاق هولناكي مثل همين زلزله بم كاملاً در توضيح اين مسئله باشد. مردمي كه شايد تا همين دو روز پيش ممكن بود حتي در خيابان با هم درگير شوند، حالا به يك اتحاد عملي رسيده اند و دست به دست هم داده اند تا مشكل پيش آمده را حل كنند. اين جزيي از خاصيت بشر است و جنايت دقيقاً همين را مي خواهد تفهيم كند؛ همانطور كه شيفته اين را تفهيم مي كرد.
نظر شما