مرگ مدرن
«برژینسکى روشنفکر آمریکایى مىگوید: بررسىهایى که تا کنون انجام پذیرفته است، حاکى از آن است که انسانهاى دنیاى پیشرفته، ظرف چند دههاى که در پیش است، جهشى عظیم را تجربه خواهند کرد جهشى که بالقوه معادل استبا تمامى تحول متدرج بشر از مرحله حیوانى به مرحله انسانى. فقط تفاوت جهش آینده در این است که چرخ آن سریعتر حرکت مىکند و زمان را پشتسر مىگذارد و به این ترتیب، اثر سرسامآور تغییر، عمیقتر احساس خواهد شد. انسان به تدریج و به طرز فزاینده، توانایى آن را خواهد یافت که در مورد جنسیت فرزندانش، خود تصمیم بگیرد، به برکت داورها، میدان برد هوشى انسانها را وسعت دهد و شخصیت آنها را دگرگون سازد یا مهار کند. مغز انسان از نیروهاى بىحسابى برخوردار خواهد شد و به همانگونه که اتومبیل تحرک و جنبش بشر را افزون و آسان ساخت، شمارگر، تعقل او را بسط خواهد داد. قدرت بدنى بشر، عمق و گسترش خواهد یافت و پایدارى و دوام آن، به اختیار او در خواهد آمد. برخى از آیندهنگران برآورد مىکنند که طى قرن آینده، متوسط عمر انسان به تقریب به 120 سال خواهد رسید. سیبرنتیک (1) و خودکارى (اتوماسیون)، آداب کار کردن را زیر و رو خواهد کرد، فراغتبه صورت کار روزمره درخواهد آمد و کار عملى، در عداد مستثنیات قرار خواهد گرفت و آنگاه جامعه کار، جاى خود را به جامعه تفریح و تفنن خواهد بخشید». (2)
«علم - به معناى امروزى آن - وسیله مطلق نجات از مرگ و بیمارى و ترس است و این توهم در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به قدرى غلبه داشت که وقتى با یک هنرپیشه سىساله سخن از پیر شدن به میان آمد، جواب داد: هرگز پیر نخواهم شد زیرا علم در آینده نزدیک و قبل از آنکه من به پیرى برسم مساله پیرى را حل خواهد کرد. از آن روز که علم، مرگ را نوعى بیمارى مىدانست که بر اعضا عارض مىشود و معتقد بود که مىتواند در آینده بر آن فایق آید، این توهم بسیار به ضعف گراییده و از اعتبار و اطلاق افتاده است. (3) به همین علت است که تنها کنترل مرگ و میر کودکان زیر یک سال به عنوان شاخص توسعهیافتگى قرار گرفته است (4) نه کنترل همه مرگ و میرها.
کنترل مرگ و میر کودکان زیر یک سال، از مهمترین دفاعیاتى است که از مدرنیته صورت گرفته است. طرفداران مدرنیته معتقدند که قبل از تمدن صنعتى جدید، شمار زیادى از کودکان زیر یک سال به علتبیمارىهاى عدیدهاى که امروزه بسیارى از آنها کنترل شدهاند، مىمردند. آمار و ارقام نشان مىدهد که این فاجعه انسانى در کشورهاى توسعهیافته تا حد بسیار زیاد و قابل توجهى تنزل و تقلیل یافته است. امروزه کنترل مرگ و میر کودکان زیر یک سال، یکى از شاخصهاى توسعهیافتگى شمرده مىشود. و بر این اساس، بسیارى از کشورهاى آسیایى، آفریقایى و آمریکاى لاتینى را کشورهاى توسعهنیافته، جهان سوم، عقبمانده و... قلمداد مىکنند. تلقى فوق از توسعهنیافتگى مخدوش و غیرمنصفانه است; زیرا;
اولا به فرایند مرگ و میر تنها از زاویه بیمارىها و دردها نگریسته و از بسیارى از دیگر علل و اسباب تشدید کننده مرگ و میر - که در ادامه مقاله بدانها خواهیم پرداخت - غفلت کرده است.
ثانیا مرگ را به حذف فیزیک تفسیر نموده است و بدین لحاظ، نسبتبه مرگهاى روحى و روانى (مثلا معتادى که اگرچه روح دارد و بدنش هم حرکت مىکند، اما نه تنها براى خود و اجتماع هیچ کارى نمىتواند انجام بدهد، بلکه وبال جامعه گشته است) سکوت اختیار کرده است.
ثالثا دامنه مرگ و میرهاى مسبب از بیمارى و درد را هم به مرز یک سال محدود کرده است و نسبتبه مرگ و میرهاى پس از این سن، هیچ تحلیلى ارایه نمىدهد.
کنترل مرگ و میر در صورتى مىتواند به عنوان امتیازى براى دنیاى مدرنیته تلقى شود که همه شاخصهاى فوق را داشته باشد; یعنى علاوه بر اینکه مرگهاى فیزیکى و روحى را در تمام سنین کنترل کرده و میزان آن را تقلیل داده باشد، عوامل مرگزاى جدیدى تولید نکرده باشد، در حالى که دنیاى مدرنیته فاقد این شاخصها مىباشد.
در خصوص کنترل مرگ و میر در مدرنیته، استدلال قوىترى نیز ارایه شده است; برخى معتقدند:
در تمامى طول تاریخ تا همین اواخر، میزان مرگ و میر بالا بوده است، طول عمر کوتاه و تعداد آنانى که فراتر از 40 یا 50 سال عمر کردهاند، قلیل بودهاند. با این حال، از قرن نوزدهم میلادى ما شاهد نزول مداوم مرگ و میر و پیامد آن - افزایش چشمگیر طول عمر - بودهایم. این تحول به کاهش مرگ و میرهاى ناشى از بیمارىهاى عفونى مربوط است. طبق معمول تصور بر این است که کاهش بیمارىهاى عفونى، به مقیاس وسیعى، به ارتقاى پزشکى و بخصوص شیوههاى ایمنىسازى و درمان بستگى دارد. (5)
ضمن تردید در صحت نقل میانگین عمر انسانهاى گذشته و تقلیل آن تا سنین 40 الى 50 سالگى، جواب دیگرى از جانب مک کئون به این ادعا داده شده است; وى معتقد است که «در واقع کاهش مذکور [کاهش مرگ و میر] در قرن 18 و 19 میلادى نتیجه بهبود تغذیه و ارتقاى سطح سلامتى و اقدامات بهداشتى بوده است. از نیمه دوم قرن 19 میلادى به بعد، این اصول به ویژه شامل تصفیه آب، تخلیه درست فاضلاب، تهیه شیر سالم و بهبود بهداشت غذا و حفظ سلامتى شخص مىشود. این امر نشان مىدهد که کاهش مرگ و میر ناشى از بیمارىهاى عفونى، آنگونه که پیشتر فکر مىشد، ارتباط نزدیکى به توسعه پزشکى و به ویژه توسعه معالجات پزشکى شخصى ندارد، اما نشانگر این هم نیست که این کاهش مرگ و میر به توسعه علمى ربطى نداشته است». (6) ضمن اینکه اگرچه «از اواسط قرن 20 میلادى به بعد تا هماکنون، مرگ و میر رو به کاهش مىرود، [اما] طول عمر تنها به میزان جزیى رو به افزایش [بوده] است». (7)
پدیده مرگ و میر و نقش مدرنیته در آن را مىتوان از زاویه مباحث ذیل نیز پى گرفت:
1. تکنولوژى؛
مىتوان تکنولوژى مدرن را متهم به خشونت علیه بشریت کرد. چه، سیر تحول و تطور تکنولوژى نشان مىدهد که چگونه در خدمتخشونت و مرگآفرینى علیه بشریت قرار گرفته است: «تکنولوژى مدرن محصول مدرنیته مىباشد و خود، در سیر رشد و تطورش سبب بروز و گسترش بسیارى از جنگها شده است. اگر تکنولوژى را در معنایى عام، مجموعه روشها و ابزارهایى تعریف کنیم که براى انجام و رسیدن به هر هدف خاصى به کار مىآیند، مشاهده خواهیم کرد که تاریخ خشونتسیاسى به صورت تفکیکناپذیرى با تاریخ تحول تکنولوژیکى سلاحها پیوند خورده است. هر پیشرفت تکنولوژیکى به فاصله کوتاهى به دگرگونى کوچک یا بزرگى در شکل و محتواى خشونتسیاسى انجامیده است. 500 سال پیش همزمان با ساخت نخستین سلاحهاى فلزى بود که قدرت سیاسى شروع به انباشته شدن کرد و انسانها توانستند براى اولین بار سلسله مراتب قدرتى را در جوامع کوچک خود به وجود بیاورند و نسبتبه جوامع همسایه نیز با انگیزه دستیابى به منابع (غذا، آب، برده) حالت تهاجم به خود بگیرند. از این زمان قدرت سلاحهاى انسانى در طیفى تقریبا پیوسته افزایش یافت. دگرگونى تکنولوژیکى سلاحها داراى چندین بعد مختلف بود:
«نخستین دگرگونى در افزایش پیوسته قدرت، جابجایى فیزیکى سلاحها و سادهتر شدن هر چه بیشتر انتقال آنها بود. از زمان اختراع چرخ در تمدن سومرى در هزاره سوم پیش از میلاد مسیح تا امروز، از ورود اسب به میدان بخار گرفته تا اختراع و توسعه ماشینهاى پرنده، انسان همواره در پى آن بوده است که بتواند نه فقط بعد عملیات خشونتآمیز خود را گستردهتر سازد، بلکه مدت زمان لازم براى وارد آوردن ضربات خشونتخود را در نقاط مورد نظر خویش نیز به کوتاهترین حد ممکن برساند. بسیارى از اختراعاتى که در طول چندین هزار سال تاریخ بشرى انجام شدهاند تمایل به پراکنش جغرافیایى و افزایش سرعت و کاهش زمان میان لحظه تصمیمگیرى و لحظه اعمال خشونت را نشان مىدهند. وجود بعد جغرافیایى در مراحل آغازین تحول شونتسیاسى یکى از موانعى بود که مىتوانست این خشونت را کاهش داده یا آن را غیرکارآ کند. مرکزیتسیاسى داراى یک حوزه قدرت بود که شدت آن با فاصلهاش از مرکز نسبت معکوس داشت. قدرتهاى سیاسى حتى امپراطورىهاى بزرگ نظیر ایران و روم، معمولا بعد محدودى را زیر قدرت خشونتسیاسى خود داشتند و در مرزهاى دوردست آنها اثرى از اقتدار مستقیمشان به چشم نمىخورد و این اقتدار به قدرتهاى کوچک محلى یا منطقهاى واگذار مىشد که نقش حفاظى را براى دولتهاى بزرگ مرکزى داشتند. اما در دولتهاى جدید، افزایش امکان جابجایى فیزیکى، عملا بد جغرافیایى بالقوه، خشونتسیاسى را نامحدود ساخته است و قدرتهاى بزرگ نظامى مىتوانند در کوتاهترین زمان سختترین ضربات را بر هر هدفى در جهان وارد کنند.
دومین دگرگونى اساسى در قدرت کشندگى و تخریب سلاحها بوده است. منطق توسعه تکنولوژیک در ساختسلاحها به گونهاى بوده که از سلاحهاى کشتار فردى و تخریب محدود نظیر تیر و کمان، تبر، نیزه، تفنگ و... به تدریجبه سوى سلاحهاى کشتار جمعى و تخریب گسترده نظیر مسلسل، نارنجک، بمب، موشک و... حرکتشده است. منطق تخریب گسترده و عمومى تا به جایى پیش رفته که انسانیتبراى اولین بار در طول حیات خود توانسته استشرایط بالقوه نابودى همیشگى خود را در اثر واکنشهاى هستهاى ناشى از استفاده از سلاحهاى اتمى فراهم کند. نخستین بمب اتمى که آمریکا در هیروشیما و ناکازاکى فروانداخت، قدرت تخریبى معادل بیست هزار تن ماده منفجره تى. ان. تى را داشت، در حالى که امروزه کوچکترین بمب هیدروژنى قدرتى معادل یک میلیون تن تى. ان. تى. دارد. بنابر محاسباتى که در ابتداى دهه 70 میلادى انجام گرفته است، در این زمان به ازاى هر انسانى قدرت تخریب بالقوه اتمى، معادل 100 تن وجود داشت.
سومین تحول تکنولوژیکى در سلاحها آن بوده است که برخورد مستقیم و فیزیکى میان دو سوى یک مبارزه خشونتآمیز را به برخورد غیرمستقیم تبدیل کردهاند به گونهاى که این دو، رفته رفته از یکدیگر فاصله هرچه بیشترى گرفتهاند. جنگهاى باستانى و قرون وسطایى، جنگهایى تن به تن بودند که در آنها عمل کشتن به صورت یک حرکت فیزیکى محسوس در هر دو سو درک مىشد اما با نزدیک شدن به قرن حاضر، به وجود آمدن قدرت سلاحهاى آتشین، ایجاد نیروهاى سواره نظام، نیروى دریایى و هوایى و سرانجام تجهیزات پیشرفته الکترونیک، جنگهاى تن به تن را که در ابتداى قرن بیستم هنوز رایجبودند (براى مثال در جنگ جهانى اول) به تدریجحاشیهاى کردند و جنگ میان ابزارها را جانشین جنگ مستقیم میان انسانها نمودند. در این حالت، عمل کشتن هرچه بیشتر به عملى انتزاعى تبدیل شد که میان دو یا چند عامل که به لزوم با یکدیگر برخوردى ندارند، انجام مىگرفت. این تحول سبب شد که قدرت خشونتسیاسى باز هم بیشتر شود. سرباز قرون وسطایى در سالها نبرد ممکن بود تنها چند ده نفر را به دستخود بکشد در حالى که خلبان نظامى مدرن، با فروانداختن بمبى بر روى یک شهر، صدها هزار نفر را در چند لحظه به کشتن مىداد.
چهارمین تحول مهم تکنولوژیک در ابزارهاى خشونتسیاسى، تغییر اهداف آنها بود. سلاحهاى خشونتسیاسى، حتى سلاحهاى کشتار جمعى تا قرن بیستم بیشتر دشمنان نظامى را هدف قرار مىدادند. اما در این قرن، رفته رفته تکنولوژى تسلیحاتى به سویى رفت که کل جمعیت دشمن، اعم از نظامى و غیرنظامى را هدف قرار دهد. ساختسلاحهاى شیمیایى و بیولوژیکى دقیقا این هدف را دنبال مىکردند که یورش نظامى نه صرفا علیه یک ارتش، بلکه علیه کل یک جامعه صورت بگیرد. در طول جنگ ویتنام از سال 1961 تا 1970 ارتش آمریکا بیش از 19 میلیون گالن از مادهاى سمى به نام ببتآثتثتببآ را بر مزارع ویتنام فرو ریخت تا مخفىگاههاى ویتکنگها را نابود کنند این سم مهلک نه فقط گیاهان و منابع غذایى روستاییان را از میان مىبرد، بلکه اثر مسموم کننده دراز مدتى بر آبها و ماهىها باقى گذاشت. سلاحهاى شیمیایى نظیر «گاز خردل» (ثآباثآثثجت) که به محض برخورد با پوست و به ویژه استنشاق سبب سوختگىهاى عمیق مىشود، در جنگهایى نظیر ایتالیا علیه اتیوپى (1935 - 1936)، جنگ ژاپن علیه چین (1935 - 1942)، جنگ ایران - عراق (1980 - 1988) براى کشتن غیرنظامیان به کار گرفته شدند. بمبهاى آتشزاى ناپالم و بخصوص ناپالم - ب، به صورت گستردهاى به وسیله ارتش آمریکا در ویتنام، ارتش شوروى در افغانستان و ارتش صرب در کرواسى علیه مردم غیرنظامى به کار رفتند. و سرانجام باید اشارهاى نیز به سلاحهاى بیولوژیکى، آخرین ثمره تحولات تکنولوژیکى کرد. این سلاحها هولناکترین ابزارهاى کشتار جمعى هستند که به رغم ممنوعیتهاى متعدد آنها در کنوانسیونهاى جهانى از سوى قدرتهاى بزرگ به ویژه آمریکا و همچنین دیکتاتورىهاى کوچک نظامى در کشورهاى در حال توسعه (عراق) تولید و انبار مىشوند. در میان این سلاحها مىتوان بمبهاى میکروبى یا ویروسى (سیاهزخم، طاعون و..). و همچنین ویروسهاى مصنوعى را یافت که به کمک مهندسى ژنیتیک ساخته شدهاند و مبارزه با آنها جز براى سازندگانشان ممکن نیست.
و سرانجام پنجمین تحول تکنولوژیکى در ساختسلاحها، ورود گسترده تکنولوژى سیستمهاى رایانهاى و شبکههاى اطلاعاتى (انفورماتیک) در ساخت و کاربرد سلاحهاى جدید است. انواع موشکهاى هدایتشونده از راه دور و هدفیاب، هواپیماهاى با سیستم ردیابى اتوماتیک و بمباران اهداف با استفاده از دادههاى ماهوارهاى، و انواع روشهاى تخریب انفورماتیک از طریق وارد کردن ویروسهاى اطلاعاتى در سیستمهاى دفاعى کشورهاى مورد یورش از این جملهاند. در جنگ عراق با آمریکا و متحدینش در ابتداى دهه 90، همگان شاهد بودند که عراق حتى یک تیر ضد هوایى به سوى بمبافکنهاى آمریکایى و اروپایى شلیک نکرد. دلیل این امر فعال شدن ویروسهاى اطلاعاتى در سیستمهاى ضد هوایى این کشور بود، ویروسهایى که احتمالا از مدتها قبل وارد آن سیستم شده بودند. استراتژى کشورهاى صنعتى پیشرفته به ایجاد یک شبکه گسترده جهانى (اینترنت و شبکههاى مشابه) جهان را به مجموعهاى از خطوط الکترونیک متصل به هم تبدیل کرده است که در هر لحظه میلیاردها میلیارد دادههاى اطلاعاتى و از جمله ویروسهاى مخرب در آن جریان دارند. کنترل بر این سیستمهاى گسترده نیاز به یک تکنولوژى بسیار پیشرفته و بسیار پر هزینه دارد که تنها در اختیار کشورهاى توسعهیافته صنعتى است. و زمانى که به این نکته بیندیشیم که امروزه تمام سیستمهاى حیاتى در اکثر کشورهاى جهان از جمله سیستمهاى تولید و توزیع سوخت و برق، سیستم آبرسانى و فاضلاب شهرى، سیستمهاى حمل و نقل زمینى و هوایى، سیستمهاى رسانهاى و مخابراتى و سیستمهاى پولى و بانکى و... وابسته به تکنولوژى رایانه و متصل به شبکه جهانى هستند، آنگاه مىتوانیم متوجه خطرى بشویم که هر آن مىتواند به وسیله حرکت دادن ویروسها در این شبکه جهانى کشورهاى ضعیف را تهدید کند. از این گذشته، کشورهاى صنعتى پیشرفته، خشونتسیاسى را در سطح بینالمللى هرچه بیشتر به یک تکنولوژى بسیار پیشرفته الکترونیک و رایانهاى تبدیل کردهاند که در آن برد همواره با آنهاست. تجربه جنگ عراق با آمریکا و متحدانش که با 17 کشته در سوى آمریکا و بیش از صدهزار کشته در سوى عراق در کمتر از چند روز پایان یافت، در این باره درسآموز است». (8)
«بلکه اساسا میلیتاریسم (9) و توسعه تکنولوژى را نمىتوان از یکدیگر جدا کرد و حتى به عبارت بهتر، باید گفت که میلیتاریسم روح نظام توسعه تکنولوژى و حافظ قواعد و قوانین آن است». (10) و به قول کى. ورث دوم - مشاور علمى اسبق کاخ سفید - تحولات تکنولوژى و ساختار اقتصادى، در جنگ نیز بازتاب مىیابد. (11)
علاوه بر رابطه تکنولوژى و میلیتاریسم، به وجوه دیگرى از رابطه تکنولوژى و مرگ و میر نیز مىتوان اشاره کرد. به عنوان مثال; مىتوان از تاثیر اتومبیل در افزایش مرگ و میر سخن گفت: «اتومبیل که بزرگترین عشق شهروندان نوین است، سالانه 160 هزار تن را در اروپا و آمریکاى شمالى مىکشد و بیش از 3 تا 4 ملیون نفر را زمینگیر مىکند». (12) آیا این آمار تکان دهنده نیست؟
پس مىتوان به این نتیجه شوم رسید که هرچه تکنولوژى رشد بیشترى مىیابد، امکان کشته شدن انسانها نیز رشد و افزایش مىیابد. و اگر کنترل مرگ و میر کودکان زیر یک سال از لوازم و نتایج مدرنیته مىباشد، تکنولوژى مرگزاى مدرن نیز از نتایج همین مدرنیته مىباشد و باید همه ابعاد مدرنیته را ملاحظه کرد و در مورد آن به قضاوت نشست نه اینکه قضاوتمان را تنها به جزیى خاص از آن معطوف کنیم.
پىنوشت:
1) علم مرتبط با نظریه ارتباط و کنترل، به ویژه بررسى تطبیقى سیستمهاى کنترل خودکار.
2) حسین مهرى، صداى پاى دگرگونى، (تهران: امیرکبیر، چ 1، 1357)، صص 17 - 18، به نقل از: سید مرتضى آوینى، توسعه و مبانى تمدن غرب، (تهران: ساقى، چ 2، 1376)، صص 27 28.
3) توسعه و مبانى تمدن غرب، صص 26 - 27.
4) توسعه اقتصادى در جهان سوم، صص 52 - 53.
5) ایوا اتزیونى - هالوى، روشنفکران و شکست در پیامبرى، ترجمه حسین کچویان، (تهران: تبیان، چ 1، 1378)، ص 110.
6) روشنفکران و شکست در پیامبرى، ص 111.
7) روشنفکران و شکست در پیامبرى، ص 113.
8) ناصر فکوهى، خشونتسیاسى، (تهران: پیام امروز، چ 1، 1378)، صص 81 - 86.
9) بتپثآثپپپت: نظامىگرى.
10) سید مرتضى آوینى، آغازى بر یک پایان، (تهران: ساقى، چ 1، 1378)، ص 41.
11) الوین تافلر و هایدى تافلر، جنگ و ضد جنگ، ترجمه شهیندختخوارزمى، (تهران: سیمرغ، چ 3، 1377)، ص 120.
12) بحران سیاره و چشمانداز آینده، ص 155.
منبع: / هفته نامه / پگاه حوزه ۱۳۸۶/۰۹/۱۴
نویسنده : احمد راهدار
نظر شما