غم از دست دادن مادر به‌خودی خود غم بزرگی‌ست، اما وقتی این سوگ با سوالاتی بی‌پاسخ نیز همراه شود، بهت و اندوه مرا دوچندان می‌کند. ای کاش برای سوالاتم جوابی داشتم.
مادرم، سال‌ها درگیر یک بیماری قلبی و ریوی بود، اما این بیماری کنترل شده بود و مادر بدون مشکل زندگی می‌کرد. در طول سال‌های بیماری‌اش، با توجه به کنترل شدن آن، بیتا فرهی در چندین فیلم و سریال به ایفای نقش پرداخت و هیچ‌کس متوجه بیماری او نشد. حتی بسیاری از دوستان و همکاران مادرم از بیماری او مطلع نشدند، چرا که او در وضعیتی کاملاً عادی قرار داشت و به زندگی روزمره‌اش مشغول بود.
مادرم حدوداً یک سال پیش در پاریس اقامت داشت و تحت آزمایشات کامل پزشکی بود. اما تمایل زیادی داشت به خانه‌اش و ایران برگردد، بنابراین با تایید پزشک‌اش در فرانسه اجازه پرواز گرفت و ۶ آبان‌ماه به ایران برگشت. پیش از سفر حالش خوب بود و در شرایط جسمانی عادی به ایران سفر کرد و تمام آزمایشات شرایط پایدارش را تایید می‌کند.
مرگ ناگهانی
اما دو روز پس از رسیدن به ایران، مادرم دچار عفونت ریه شد و به اورژانس بیمارستان منتقل شد. سپس با اکسیژن پایین و دی‌اکسیدکربن بالا به بخش مراقبت‌های ویژه رفت. دو روز بعد، در اوج بیماری، برای یک نصفه روز از بخش مراقبت‌های ویژه به بخش منتقل شد و سپس به دلیل اصرار مادر برای ترخیص از بیمارستان، در کمال ناباوری از آنجا مرخص شد! همراهان مادر اعتراض کردند و پاسخ این بود که حق بیمار است که نظر بدهد!
مادرم در شرایط نامساعد با آمبولانس به منزل منتقل شد و سه روز بعد با حالی وخیم‌تر مجدداً به بیمارستان و بخش مراقبت‌های ویژه برگشت.
سوال‌های بی‌پاسخ
سوال من این است که بیمار با عفونت ریه کنترل نشده به چه علت باید به منزل منتقل شود؟ آیا این ضمانت وجود دارد که وضعیت او در منزل تهدید کننده نشود و حیاتش به خطر نیفتد؟
سوال من این است که این بیمار است که باید راجع به ترخیص تصمیم بگیرد یا پزشک؟ روند انتقال مکرر مادرم از بخشی به بخش دیگر در بیمارستان مدام تکرار می‌شد. چند روز بخش مراقبت‌های ویژه، بعد بخش مراقبت‌های نیمه‌شدید و در حالی که هنوز عفونت و مشکلات دیگر سرجایشان بود.
همزمان به تعدادی از دوستان پزشک مادرم که پزشک‌های معالجش نیز بودند، زنگ زدم و از آنها خواهش کردم که او را ویزیت کنند، آنها نپذیرفتند. درخواست کردیم یک گروه پزشکی برای هم‌فکری تشکیل شود تا روند درمان تغییر کند اما این اتفاق هم نیفتاد.
آنچه اندوه و افسوس من را بیشتر می‌کند این است که مادرم رفتنی نبود. او بیمار بود اما پیش از سفر به ایران توسط پزشکان در فرانسه مکرر چکاب می‌شد.
در روزهای پایانی وضعیت ریه مادرم رو به بهبود رفته بود که صبح روز ۴ آذرماه گفتند که او خونریزی داخلی کرده است! با این حال همچنان حرف می‌زد و هوشیار بود. بیتا فرهی وضعیت پایداری داشت. او با پای خودش به ایران آمد اما از دنیا رفت و پزشکان معالجه‌اش در فرانسه بهت زده هستند. او به این زودی رفتنی نبود.
پاسخ‌های بی‌پاسخ
نه تنها من بلکه تعدادی از همکاران، اعضای خانواده و دوستان نزدیک مادرم که در این مدت بی‌وقفه در کنارش بودند، همچنان نمی‌دانیم که دقیقاً چه اتفاقی برای مادر افتاده است. چرا با چنین سرعتی؟ آیا روند درمان مادر به درستی انجام شد؟
چرا عفونت ریه او در طول سه هفته کنترل نشد؟ چرا به ناگاه دچار خونریزی داخلی شد و با چنین سرعتی از پا درآمد؟ و من پاسخ این پرسش را از چه کسی بگیرم که چرا مادرم در یک وضعیت پایدار جسمانی، با پاهای خودش به این سفر آمد و بر اثر یک عفونت ریوی قابل کنترل در ۶۵ سالگی از دنیا رفت؟
در پایان
امیدوارم که یک روز بتوانم پاسخ این سوال‌ها را پیدا کنم.