موضوع : پژوهش | مقاله

هایدگر و آموزه های تائوئیسم


یکی از طرق تحقیق در باب تاثیر طریقت تائو بر افکار هایدگر، توجه به یکی از واژه های کلیدی وی یعنی «گفتن» است. به همین دلیل دو تا از نوشته های وی با عناوین «ماهیت زبان» و «راه به سوی زبان» را مدنظر قرار می دهیم. این دو اثر به دوران متاخر تفکر هایدگر مربوط می شوند. هایدگر در نوشتار اول، واژه تائو را پنج بار ذکر می کند و نیز در انتهای یک پاراگراف عبارت معنی دار «همه چیز راه است» را می آورد. نوشته دوم در واقع بسط مطالب مندرج در نوشتار نخست است. به عبارت دیگر این دو نوشتار که در واقع دو سخنرانی بوده اند، به صورت ضمنی به یکدیگر مرتبطند به طوری که هریک دیگری را ایضاح می بخشد. البته برای فهم بهتر موضوع، توجه به شیوه ظریف هایدگر در امر تفسیر لازم است، ضمن آنکه به اشارات پنهان وی در محتوای متن نیز می باید توجه شود. همان طور که ذکر شد هایدگر در این دو نوشتار به موضوع «گفتن» می پردازد. وی در «ماهیت زبان»، حقیقت زبان در تمامیتش را گفتن می نامد. اما وی تذکر می دهد که «این مولفه ممیز زبان، در این راه مستور شده است». هایدگر در این باره در چند صفحه بعد چنین می گوید؛ «در این راه که به ذات زبان تعلق دارد، عنصر ذاتی زبان، مستور شده است.” در اینجا عبارت «مستور شده است» که هایدگر آن را چندین بار تکرار می کند و مسلماً این کار از سر اتفاق نیست، قابل توجه است. وی بیان می دارد؛ «شاید در واژه «راه»، تائو، سر تمام رازهای گفت متفکرانه مستور باشد، اگر ما بگذاریم این واژگان به آنچه که در آنها ناگفته مانده است، بازگردند و البته اگر به چنین گذاردنی قادر باشیم.” سپس هایدگر یک بار دیگر و با تاکیدی دوباره سخن از سر الاسرار گفت متفکرانه می راند و پاراگراف را با عبارت «همه چیز راه است» به پایان می برد.
موضوع مهم دیگری که در این نوشتار هایدگر مطرح می شود، بحث «حدوث»( Ereignis) است که در ادامه بدان خواهیم پرداخت، اما در این مقام به ذکر این مطلب بسنده می کنیم که در طرز بیان هایدگر همواره نوعی تشبیه و مقایسه میان «راه» و «گفتن» وجود دارد. به عنوان مثال بنا به گفته وی «در زبان به مثابه گفتن، چیزی همانند یک راه غلبه دارد» یا «راه به مثابه گفتن همان زبان به مثابه گفتن است». به طور خلاصه و بنا به نظر هایدگر در عبارت «همه چیز راه است» می توان گفت که راه، گفتن است و بالعکس، گفتن، راه است.
هایدگر در آغاز سخنرانی «ماهیت زبان» نسبت تفکر با «راه» را بیان می دارد. سپس از واژگان «تفکر» و «شعرسرایی» که همواره نقش مهمی در اندیشه وی داشته اند به واژه «گفتن» گذر می کند. به زعم وی «گفتن، عنصر شعر گفتن و تفکر هر دو بوده» و البته به مساله زبان مرتبط است و سپس به واسطه قرب و نزدیکی شعرسرایی و تفکر موضوع «قرب» را مطرح می کند. «اما آن قربی که شعرسرایی و تفکر را به همسایگی یکدیگر می آورد، گفتن می نامیم.” سپس هایدگر با تمهید مقدماتی به توصیف «قرب» و «گفتن» می پردازد. «با دقت نظر همه جانبه می توان دریافت تا چه حد قرب و گفتن به مثابه عناصر ذاتی زبان، یکسان هستند.” هایدگر در این طریق گام به گام به این بیان می رسد؛ «راه یعنی گفتن یعنی قرب.” وی با این تفسیر، به وضوح شعرسرایی و تفکر را به مساله قرب تائو مرتبط می سازد. هایدگر با طرح بحث حدوث، موضوع «راه» و «گفتن» را به صورت دیگری نیز مطرح می کند. «راه، حدوث است» و «حدوث، گفتن است». در باب معنای واژه «حدوث» در ادامه توضیح خواهیم داد.
در اینجا باید متذکر شد که «راه» و «گفتن» یا نسبت این دو، امری که در منظر تفکر آسیای شرقی پیش پاافتاده و مورد استفاده روزمره باشد، نیست و نیز چیزی نیست که برای هرکسی قابل فهم باشد. بنابراین طرح این مساله موضوعی دلبخواهی نیست. واژه چینی تائو که هایدگر چندین بار آن را در آثار فوق الذکر تکرار می کند به لحاظ لغوی از واژه «گفتن» قابل استنتاج است.
بخش نخست لائوتسه، مثال خوبی برای این مطلب به دست می دهد، به ویژه آنکه هایدگر مطمئناً با این نوشته و تفسیری که در ترجمه ریچارد ویلهلم مندرج است، آشنا بود. در این تفسیر به نسبت های میان تائو و گفتن پرداخته می شود. به طور کلی واژه تائو به معنای راه است، اما از آنجا که به معنای سخن گفتن نیز هست گاهی با واژه لوگوس نیز تعبیر می شود.
البته تائو نزد لائوتسه و پیروانش به معنای اول بیشتر نزدیک است، اما به لحاظ زبان شناختی این واژه با لوگوس هراکلیتوسی مرتبط است. «تائو، نوعی تفسیر جهان نیست، بلکه معنای تام وجود که در یکپارچگی و وحدت زندگی حقیقی نهفته است، می باشد... و صرفاً این امر واحد است که به مثابه امری مطلق لحاظ می شود. اگر کسی بخواهد از این وحدانیت زندگی حقیقی عزل نظر کند و به بنیادهای آن بیندیشد، چیزی باقی نمی ماند مگر امری ناشناختنی و هیچ چیزی درباره آن نمی توان گفت جز همین ناشناختنی بودن آن.” در عبارتی از لائوتسه چنین می خوانیم؛ «... تائو همچون یکپارچگی آغازین و همچون روح یک دره است که هر چیزی را تحت حمایت خود دارد.” هایدگر بیانی دارد که به لحاظ معنایی به عبارت فوق نزدیک است. «تائو طریقی است که هر چیزی را به حرکت وامی دارد و چیزی است که ما از ناحیه آن برای اول بار قادر می شویم بیندیشیم که عقل، روح، معنا و لوگوس در اصل چه می خواهند بگویند. شاید در واژه «راه»، تائو، سرالاسرار گفت متفکرانه مستور است، اگر ما بگذاریم این واژگان به آنچه که در آنها ناگفته مانده است، بازگردند و البته اگر به چنین گذاردنی قادر باشیم... اینها نهرهای فرعی رودخانه یی بزرگ و زیرزمینی هستند، انشعابات راه و طریقی که هر چیزی را به جنبش وامی دارد و به راه خود می آورد. همه چیز، راه است.”
در ترجمه بوبر از zhuangzi مواردی وجود دارد که توجه به آنها در این مقام می تواند برای بحث ما مفید باشد. «ماهیت تائو به معنای اتم آن، عمیقاً پنهان است، بنابراین تائو کامل است و همچنین واژه یی اصیل است غهمچنین است گفتنف.”
این بیان قابل مقایسه است با جمله یی که هایدگر تقریباً در پایان سخنرانی راه به سوی زبان گفته است؛ واژه - گفتنی که اعلام می دارد. خواننده دقیق می تواند شباهت های زیادی را بین گفته های هایدگر و مطالبی که به خصوص در ترجمه بوبر وجود دارد پیدا کند، منتها با توجه به شیوه ترکیب کلمات و تغییری که هایدگر در آنها ایجاد می کند. چنین شباهت هایی بعضی مفسران را بر آن داشته است که ریشه تلقی هایدگر از «راه» و «گفتن» را در تفاسیر و ترجمه های آلمانی آموزه های تائو جست وجو کنند. با قبول چنین دیدگاهی، فهم بسیاری از آرای هایدگر در این باره آسان می شود و حداقل ماهیت رازگونه آن تا حدی برطرف می شود. باتوجه به دو موضوع مهم اندیشه تائو یعنی «هیچ»( wu)و تائو، شیوه مبهم و رازآلود نوشتن هایدگر در باب نسبت گفتن و راه آشکار می شود. هایدگر «گفتن» را که «وجودی» ندارد، با رهاسازی آشکارکننده و در عین حال پنهان کننده عالم یا بسط روشن کننده - مستورکننده عالم مرتبط می سازد. وی «راه» را همچون منطقه و ناحیه روشن و مفتوحی می داند که در آن هر آنچه آشکار شده است به همراه آنچه که خود را غوجودف مستور می سازد به ساحت فتوح (das Freies، Nothing) می رسد. بسیاری از واژگان کلیدی هایدگر از قبیل «گشوده»، «مفتوح» و «مستوری» و نیز غفلت از وجود بر مبنای الگوی تائو( راه، گفتن)، هیچ( wu)و وجود( yu)قابل فهم است. به عبارت دیگر با توجه به این موارد در آثار هایدگر به شرط آنکه سررشته معنایی نوشته های وی را از دست ندهیم، می توانیم به رمزگشایی واژگان مورد استفاده او بپردازیم. در اینجا به عبارتی رمزگونه از لائوتسه توجه می کنیم. در ترجمه فن اشتراوس چنین می خوانیم؛ «مقیاس انسان، زمین است، مقیاس زمین، آسمان است، معیار آسمان، تائو است و معیار تائو خودش است.” ویلهلم عبارت آخر را چنین ترجمه می کند؛ «معنا( تائو)خود را مخاطب خویش قرار می دهد و با خود هم نوا می شود.”
تفسیر هایدگر از واژه «حدوث»( Ereignis)که اهمیت فراوانی در تفکر وی دارد، به گونه یی است که به معنای تائو و به ویژه عبارت فوق الذکر که «معیار تائو خودش است» نزدیکی دارد.
به زعم هایدگر گفتن( تائو)نشان دادن است. می توانیم بپرسیم این نشان دادن چه شأنی دارد و از کجا ناشی می شود؟ هایدگر در کتاب «در راه زبان» در این باره می گوید؛ نیروی محرکی که در نمایش و نشان دادن گفتن وجود دارد، همانا حدوث و رویداد تخصیص به خود است. این نیروی حدوث است که تمام موجودات حاضر و غایب را به ساحت خودشان می آورد، از آن ساحتی که آنها خودشان را در چیستی شان نشان می دهند و ساحتی که آنها بر وفق نوع شان سکنی دارند. هایدگر این تعلق به خودکردنی که آن موجودات را به آنجا می آورد و گفتن را به مثابه نشان دادن در نشان دادنش به جنبش وامی دارد، حدوث یا رویداد تخصیص می نامد. این رویداد از طریق گفتن( تائو)است که منشاء آثاری می شود. به بیان هایدگر رویداد تخصیص یا حدوث منجر به «انفتاحی می شود که در آن حضور موجودات حاضر می تواند تداوم یابد و موجوداتی نیز که حضور ندارند، درحالی از تداوم حضورشان پس می کشند، این قلمرو انفتاح را ترک می گویند.”
هایدگر در اینجا تاکید می کند آنچه حدوث به واسطه گفتن آشکار می سازد به هیچ وجه معلول یک علت یا نتیجه مقدماتی پیشین نیست. «هیچ چیز دیگری وجود ندارد که از آن بتوان حدوث را اخذ کرد یا حتی بتوان برحسب آن این رویداد را تبیین کرد.” به عبارت دیگر رابطه میان «حدوث» و آشکارگی ناشی از آن را نمی توان برحسب مفاهیم علت و معلول بیان کرد. به طوری که رویداد تخصیص چیزی بیشتر از هر نوع تاثیر و تاثر علی است. هایدگر دیگربودگی حدوث را با این عبارت تاکید می کند؛ «حدوث آن گونه که به واسطه گفتن نشان داده شده است حتی به مثابه یک رویداد یا اتفاق صرف قابل تصور نیست. آن تنها می تواند به مثابه «هدیه یی جاودانی» که توسط گفتن اعطا شده است، تجربه شود.” به زعم هایدگر نمی توان چندان درباره این رویداد بحث کرد چرا که آن «ساحت تمام مکان هاست و ساحتی است برای تمام افق های زمانی - مکانی»، به طوری که تنها می توان آن را نامید. «حدوث، نامعلوم ترین پدیدار نامعلوم است، بسیط ترین بسائط است، نزدیک ترین نزدیک هاست و دور ترین دورهاست که در آن ما فانیان زندگی خود را سپری می سازیم. ما تنها می توانیم به این رویداد تخصیص که در گفتن انتشار می یابد، نامی دهیم.” حدوث به عنوان آنچه که در گفتن غتائوف نفوذ دارد، تنها به واسطه گفتن می تواند نامیده شود.
بر مبنای آموزه تائو به ویژه باتوجه به مطالب لائوتسه، حدوث برای هایدگر «قانون به معنای ارزش و هنجاری که بر فراز ما باشد و بر ما سایه افکند، نیست.” می توان مجموعه یی از تاثیرات آموزه های تائو را در این دو اثر مورد بحث یعنی ماهیت زبان و در راه زبان، تشخیص داد. از جمله در اینجا می توان به بیانی که هایدگر باتوجه به لائوتسه( 25)طرح می کند، اشاره کرد؛ زبان به مثابه گفتنی که( تائو)عالمی را به جنبش می آورد، ارتباط تمام ربط هاست. به زعم هایدگر حدوث، بر وفق خودش است، درست همان طورکه تائو، تائو است. در پرتو مطالبی که در فوق ذکر شد، فهم دعوی هایدگر مبنی بر اینکه ماهیت زبان چیزی جز زبان نیست، آسان تر خواهد بود.
این فرضیه که هایدگر از منابع تائویی سود برده باشد، امری است که نمی توان آن را به سادگی پذیرفت و نیاز به تحقیق جدی و عمیق دارد. با وجود این، بسیاری از مفسران با تکیه بر عباراتی که خود هایدگر آنها را بیان داشته یا نگاشته است، به چنین نتایجی دست می یابند. به عنوان مثال بسیاری از ایشان جمله ذیل را دلیلی بر اثبات فرضیه خود می دانند؛ «با حدوث دیگر کسی نمی تواند در طریق یونانی به تفکر بپردازد.” هایدگر بعد از ذکر این عبارت بلافاصله و آشکارا تفسیر خود از وجود را از سر می گیرد و به وضوح بیان می دارد که وجود به واسطه حدوث است که ظهور مقتضی و متناسب می یابد. یا در جایی دیگر وی بعد از آنکه بیان می دارد «زبان، گفتن است» این عبارت را ذکر می کند که «حتی خود یونانیان و نیز هراکلیتوس هرگز به ماهیت زبان تفکر نکرده اند.” اما باید توجه داشت که نمی توانیم عجولانه تصمیم بگیریم و بگوییم حالا که هایدگر بنا بر گفته خودش به واسطه حدوث در طریق یونانیان نمی اندیشد، پس قطعاً در طریقت چینی چنین می کند، لذا این نتیجه گیری صرفاً در حد حدسیات است؛ حدسیاتی که گاهی اوقات به یقین نزدیک می شود.
به طور کلی در آثار هایدگر واژگان کلیدی و مفاهیم مهم غیرغربی وجود دارد. همچنین با تمایل شدیدی که وی به بیان شاعرانه داشت، حتی خیلی قبل از وجود و زمان، این ظن را تقویت کرده است که هایدگر، ترجمه Zhuangzi توسط مارتین بوبر و کتاب های دیگری از این قبیل را خوانده باشد، ضمن آنکه وی از مصاحبت با شاگردان شرقی خود نیز برخوردار بوده است. هایدگر در سخنرانی «راه به سوی زبان» بیان داشته است؛ «خاموش و ساکت بودن منطبق است با طنین بی صدای سکوت؛ گفتنی که نشان می دهد و حادث می شود.” به عبارت دیگر خاموش بودن منطبق است با تائو.
این مورد و موارد دیگری همچون «وارستگی»، «بساطت»، «چشمپوشی»، «مستوری»، «چهارگانه»، «بی نام»، «بی کران»، «بی استفاده» و نیز واژه گشتل در متن نقد تکنولوژی، کم و بیش به متن کتاب zhuangzi برمی گردد. به عبارت دیگر و با بیانی منصفانه تر، این واژگان و معانی شان مورد توجه مارتین هایدگر در طریق تفکرش قرار گرفته اند.


منبع: / روزنامه / اعتماد ۱۳۸۷/۰۶/۱۱
نویسنده : سید مجید کمالی

نظر شما