آسیب شناسی دانش اندوزی
اشاره؛
آنچه در این مقاله می آید فقط مقدمه ای برای ورود به موضوع و ایجاد زمینه برای تأمل و بررسی بیشتر است. امید است کلیه صاحب نظران، اهل علم، متولیان و مقامات رسمی آموزش در سطوح مقاطع مختلف و کلیه علاقه مندان با پیگیری موضوع و طرح نکات دیگر، به تکمیل و تحلیل آن کمک کنند. لازم به تذکر است که: اولاً مولف اذعان می کند که حق مطلب را ادا ننموده است. ثانیاً جدی گرفتن موضوع به نفع همه است واهمیتی راهبردی دارد. ثالثاً چون نکات عنوان شده فقط با نیت طرح موضوع آمده اند، لذا اولویت بندی و طبقه بندی و نظم خاصی در بیان آنها وجود ندارد.
طرح موضوع
تا به حال فکر کرده اید هر سال چند کلاس آموزشی در رده ها و سطوح سنی و مقاطع مختلف در ایران تشکیل می شود؟ این همه کلاس های رسمی و غیررسمی؛ مدارس، انواع دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، مؤسسات و آموزشگاههای کنکور، تدریس خصوصی، انواع و اقسام آموزش های هنری در فرهنگسراها و مؤسسات خصوصی و غیره، آموزش های تکنولوژی فکر و NLP ، آموزشکده های فنی و حرفه ای، دوره های ضمن خدمت کارمندان و کارکنان، دوره های حرفه آموزی وزارت کار و خلاصه هزاران نوع کلاس های جورواجور و گوناگون دیگر با این وضعیت، حداقل انتظاری که می توان داشت چیست؟ اتم را شکافته ایم، در ادب و هنر جهانی، ستاره شده ایم، حرف اول را در علم می زنیم، ماهرترین و مشخص ترین افراد را در حرفه های مختلف تربیت کرده ایم، معتبرترین پژوهش های جهانی را انجام می دهیم، صادرکننده تکنولوژی شده ایم و یا نه؛ حداقل می توانیم افتخار کنیم که علاقه مندترین مردم جهان به آموزش و یادگیری هستیم؟! اشکال کار ما در کجاست؟ اصلاً چرا دنبال اشکالات نمی گردیم؟ مشکلات و آفت های دانش اندوزی در ایران چیست؟ چه نگرش های نادرستی وجود دارد؟ چه استفاده های نابجا و چه سوءاستفاده هایی از آموزش می شود؟ چرا آموزش علوم در ایران این همه بی هدف، بی در و پیکر آشفته است؟
نمونه هایی از آسیب های دانش اندوزی در ایران
این نمونه ها طی مدت زمان کوتاهی جمع آوری شده اند و به طور حتم موارد بی شمار دیگری را می توان به آنها افزود. همپوشی ها و تداخل های احتمالی در بعضی نکات، یا از روی عمد و به خاطر تأکید بیشتر روی نکته ای صورت گرفته و یا به لحاظ عدم تلاش در طبقه بندی آنها بوده است.
۱. بی هدفی
بی هدفی و یا به عبارت بهتر ابهام در هدف، در بین بیشتر کسانی که با آموزش و یادگیری سروکار دارند، موج می زند، هم کسانی که می آموزند و هم کسانی که یاد می دهند. دانش آموزان ودانشجویان را از یک نظر می توان به دو گروه تقسیم کرد: تیپ درسی و تیپ علمی. تیپ درسی شامل کسانی است که یا از روی وظیفه و یا اجبار و هر دلیل دیگری درس خود را می خوانند و در هر حال برای آنان درس خواندن کاری است که باید مانند کارهای دیگر انجام شود! اما تیپ علمی نسبت به علم علاقه مندی و تعصب دارند و درس خواندن هم در جهت تلاش علمی آنان قرار می گیرد. فکر می کنید اکثریت با کدام گروه است؟ تیپ درسی یا تیپ علمی؟ آیا بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان و اگر حمل بر جسارت نشود آموزش دهندگان، می دانند که چه دارند می کنند و هدفشان چیست؟
۲. بی بها بودن دانایی
در دوره و زمانه ما، دانایی متاعی کم ارزش و بدون خریدار است. نمی دانم چرا تعجب می کنیم از این که بسیاری از دانش آموزان، به خصوص در دوره ها و کلاس های بالاتر، انگیزه ای برای درس خواندن ندارند؟ اصلاً تعجبی ندارد. این بی انگیزه بودن تا حد زیادی نتیجه طبیعی بی بها بودن دانایی است. وقتی در مسائل رفاهی و معیشتی زندگی، حرف اول را سرمایه مالی می زند- و نه سرمایه دانایی- انتظار دارید دانش آموزان و دانشجویان و دیگران شیفته علم و دانش شوند!
۳. بی انگیزه بودن
نتیجه منطقی دو مورد اول همین می شود که کسی میل و رغبتی برای درس خواندن و یادگیری نداشته باشد. انگیزه زمانی ایجاد می شود که انسان احساس کمبودی داشته باشد. انسان تشنه، دنبال آب می رود. در جامعه ای که یادگیری لذتی به همراه نداشته باشد، عطش برای آموختن به وجود نخواهد آمد. علاوه بر زمینه های اجتماعی- فرهنگی، دلایل تخصصی دیگری نیز برای بی انگیزه بودن یادگیرندگان- به خصوص در مدارس- وجود دارد. عدم ارتباط آموخته های درسی با زندگی در جریان، ثابت بودن کتب درسی برای همه قومیت ها، نهادینه نشدن روش علمی در ارکان آموزشی و نکاتی دیگر از جمله این دلایل هستند.
۴. اهداف تعارضی
درس خواندن برای بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان، تعارضی از نوع دافع- دافع (منفی- منفی) است. یعنی کاری که هیچ طرفش مثبت نیست، ولی چاره ای جز انتخاب یکی از دو گزینه وجود ندارد. دانش آموزی درس خواندن را دوست ندارد و از طرفی از عواقب و نتایج درس نخواندن هم می ترسد.
مثل کسی که دندانش درد می کند. یا باید دندان درد را تحمل کند و یا رنج و مشقت کشیدن دندان را! جای تأسف است که دریافتن دلایل افت تحصیلی بعد از دوره راهنمایی، دنبال هزار و یک عامل می رویم، ولی به نکاتی این چنینی توجه نمی کنیم. البته دنبال چنین عواملی رفتن، هزینه های خاص خودش را خواهد داشت و تلاش برای از بین بردن این تعارض به سادگی صدور بخشنامه هایی برای حذف مردودی نخواهد بود!
۵. اولویتی غیرضرور
تا به حال این سؤال را از خود پرسیده اید که یادگیری چه ضرورتی دارد؟ خیلی ها می گویند و در واقع شعار می دهند که یاد گرفتن خیلی مهم است! اما واقعیت های موجود در زندگی مردم، بیانگر چیز دیگری است. یادگیری به جای این که اولویت اول و یا حداقل جزو دو سه اولویت اصلی زندگی ما باشد، اولویتی دست چندم و گاه حتی فراموش شده است. (اینجا دیگر جای علامت تعجب نیست، جای گریه است) وقتی اصل فرهنگ در حاشیه قرار گیرد و تصور حاشیه ای از فرهنگ ایجاد شود، تلقی غیرضرور از یادگیری هم امری بدیهی خواهد بود.
البته هستند کسانی که برای به اصطلاح یادگیری خیلی تلاش می کنند- مثل کنکوری ها و والدینشان- اما اینها هم کشته مرده یادگیری نیستند و بنا به ضرورتهایی کوتاه مدت و وسیله ای در چنین وضعیتی قرار گرفته اند.
۶. تمایل به آسان گیری
یکی از نتایج طبیعی موارد ذکر شده قبلی این است که اکثر یادگیرندگان تمایل به آسان گیری پیدا می کنند. این آفت نه تنها در مدارس، بلکه به شکل های بسیار خطرناکی در دانشگاهها هم وجود دارد.
در مدارس؛ هر سال حجم کتاب ها را کم می کنیم، شرایط ارتقا به کلاس بالاتر را تسهیل می نماییم، مردودی حذف می شود - آنچه اینجا بیشتر مد نظر می باشد نیتی است که در پشت هدف حذف مردودی وجود دارد- با آیین نامه ها وتبصره ها و افزودن تک ماده و دوماده و ... کاری می کنیم که هر کسی بتواند مدرک بگیرد، امتحانات دوباره و سه باره و دی ماه و جبرانی و غیره در نظر می گیریم و خلاصه هر کاری انجام می دهیم که همه مدرک بگیرند. در دانشگاهها روندی ایجاد شد است که؛ جزوه نویسی به جای معرفی منابع متعدد برای یک درس رواج یافته است، اساتیدی که در نمره دادن بخشنده هستند، محبوبیت بیشتری دارند، دانشجویی استادی را به چالش نمی طلبد- به قول ظریفی: با سواد جلوه کردن استاد از کم سوادی دانشجو است!- هدف اصلی پاس کردن درس و خلاص شدن از شر آن است نه یاد گرفتنش، استاد خوب کسی است که کمتر درس گفته باشد و آسان تر امتحان بگیرد و خلاصه اینجا هم مهم این است که سروته یک ترم جمع شود تا همه چیز به خیر و خوشی و آسانی بگذرد.
۷. کتاب محوری
انگار همه دانش در کتاب جمع شده است. در مدارس که محور بودن کتاب جای حرف ندارد. کتاب ها ثابت هستند و کسی اجازه تغییر آنها را ندارد. بهترین دانش آموز هم کسی است که مطالب کتابها را واو به واو یاد بگیرد.
در دانشگاهها هم علاوه بر مشکل جزوه نویسی، کتاب نه کارمایه، اصل آموزش است. استاد باید چیزهایی را بگوید که در کتاب وجود ندارد و اگر درامتحانات سؤالی طرح کند که در کتاب موجود نباشد، مورد اشکال قرار می گیرد. این مدل دانشجویی هم نوبر ایرانی است!
۸. بازی کردن با آموزش
این کار بسیار بسیار خطرناک هم، شیوع و گستردگی عجیبی پیدا کرده است. آموزش به صورت ملعبه ای در دست عده ای قرار گرفته است. بازی با آموزش که عمدتاً از طریق مراکز غیر رسمی هدایت می شود، به دلیل عدم نظارت و کنترل، گاهی شکل زننده ای پیدا می کند. بسیاری از رفتارهایی که در ایران تحت عنوان آموزش صورت می گیرد در کشورهای پیشرفته جرم تلقی شده و مستوجب جرایم سنگینی است. به نمونه هایی از این بازی توجه کنید:
- هر کسی به خود اجازه می دهد کلاس تکنولوژی فکر، NLP ، هیپنوتیزم، ذن، یوگا و غیره راه بیندازد.
- خیل عظیم مؤسسات و آموزشگاههای کنکوری نمونه بارز دیگری از یک بازی ناروا با آموزش است.
- برنامه ها و کلاس های غیرضرور که از جانب برخی خانواده ها صرفاً برای وقت پرکنی یا فخر فروشی خود یا فرزندانشان مورد توجه قرار می گیرد.
- تحلیل بردن سال تحصیلی و بهتر است بگوییم خطر حذف تحصیلی، بازی دیگری است که توسط عده ای دامن زده می شود. تشویق دانش آموزان و والدین برای استفاده از کلاس های تابستانی تحت هر عنوانی اعم از تقویتی، جبرانی، تکمیلی، آمادگی کنکور و ... مصداق این نکته است.
- انحرافات و مشکلات اخلاقی که در بعضی از مراکز و مؤسسات زیرپوشش و تحت عنوان آموزش صورت می گیرد.
۹. پرآموزی مساوی با کیفیت آموزش
یک انحراف دیگر در آموزش و یادگیری این است که کیفیت آموزش فقط در پرآموزی خلاصه شود. ظاهراً از بین ضرب المثل ها «کار نیکو کرد از پر کردن است» کاربرد و مصداق عملی بیشتری پیدا کرده است. در آموزش هم فکر می کنیم اگر حجم کارها زیاد باشد، بهتر به نتیجه می رسیم. مدرسه ای بهتر است که معلمش از دانش آموزان، بیشتر کار بکشد، جزوه و پلی کپی زیادتری بدهد، پی در پی امتحان بگیرد و خلاصه به دانش آموز اجازه سرخاراندن ندهد! در کنکور هم همین اشتباه وجود دارد. دانش آموز باید از تابستان شروع کند، بخواند و بخواند و به غیر از خواب و غذا، لحظه ای را از دست ندهد، حداقل دو سه بار دروس را دوره کند، کلی تست بزند، اردوی عید برود و بالاخره تا نفس دارد، لحظه ای از دست از درس خواندن نکشد! در مدارس غیرانتفاعی هم این اشتباه رایج به وفور یافت می شود، به نحوی که هر کدام از مدارس به نسبت حجم برنامه هایشان بیشتر افتخار می کنند و از مردم هم بیشتر پول می گیرند.
۱۰. برداشتهای معیوب از علم و پژوهش
در این باره هم مصادیق فراوان است، هم در مدارس و هم در دانشگاهها و هم در سایر مراکزی که با علم و آموزش و پژوهش سرو کار دارند، به عنوان نمونه:
* علم با انگیزه های درونی پیش می رود ولی ما بیشتر به دنبال انگیزه بیرونی هستیم.
* در مدارس بسیاری از روشهای علمی به صورت تحریف شده یا ناقص مورد استفاده قرار می گیرند مانند غرفه جوایز، آزمون ها، نوآوری های معلمان در تدریس، تکنولوژی آموزشی و غیره که هر کدام نیاز به توضیح جداگانه دارند.
* در مدارس و گاه حتی در دانشگاهها، تصورات ناقص و نادرست فراوانی در خصوص فعالیت های پژوهشی وجود دارد (در واقع ایجاد شده است).
* تلقی عمومی از کاربردی بودن یافته های علمی در اکثر موارد ساده انگارانه، سطحی و نادرست است.
* همین تلقی در خصوص تئوری نیز وجود دارد. اکثر مردم و حتی گاهی مدرسان و اساتید، تصوری منفی نسبت به تئوری دارند. بیشتر ما فکر می کنیم تئوری چیزی است که مال کتابهاست و به درد نمی خورد و یا حداقل کمتر به درد می خورد. خیلی از کسانی که حتی برای اولین بار بعضی از تئوری ها به گوششان می خورد به راحتی آب خوردن آن تئوری را نفی و رد می کنند!!
* برداشت های ما از ارتباط بین تئوری و کاربرد نیز ضعیف و معیوب است.
حیف از این همه وقت و زمانی که صرف کلاس رفتن، آموزش و یادگیری می شود. حیف از این که زندگی خود را با روزمرگی، رفتارهای عادتی و کلیشه ای، تقلید از آنچه دیگران انجام می دهند و با توهم سپری کنیم. حیف از این همه هزینه رفت و آمد، کاغذ، کتاب، قلم، میز و نیمکت، تخته سیاه، ساختمان و خیلی چیزهای دیگر و حیف از این که تلاش می کنیم ولی قدمی، روبه جلو حرکت نمی کنیم!
بد نگوییم به مهتاب، اگر تب داریم!
پشت دانایی اردو بزنیم... (سهراب سپهری)
منبع: / روزنامه / همشهری ۱۳۸۲/۰۴/۲۰
نویسنده : ابراهیم اصلانی
نظر شما