گفتگو با بیژن بیجاری, داستان نویس داستان نویسی; دست نایافتنی تر از گذشته
سه شنبه 5 تیر ,1375 25 ژوئن ,1996 سال چهارم , شماره 1002
داستان نوشتن, سوای همه تمهیدات و امکانات, به تمرکز و آرامش
مستمر نیاز دارد که امروزه دیریابی اش حکم کیمیا یافته است
بیژن بیجاری (متولد ,1330 اصفهان) از سال 1352 به بعد داستانهای
کوتاهش را در مطبوعات منتشر کرده است. همچنین دو مجموعه داستان نیز
از وی منتشر شده است: عرصه های کسالت وپرگار. درباره آثار چاپ شده
بیجاری بخصوص پرگار و نیز بخشهایی از داستانهای بلندی که اخیرا
نوشته, گفتگویی با وی انجام شده که از نظرتان می گذرد.
شما از معدود نویسندگانی هستید که در دانشگاه, ادبیات فارسی
خوانده اید. فکر می کنید رشته تحصیلی تان تا چه حد در داستان نویسی شما,
تاثیرگذار بوده است و اساسا دانشگاه در داستان نویسی کشور چه تاثیری
می تواند داشته باشد
در آغاز از شما تشکر می کنم. راستش پس از یک ربع قرن که دارم
می نویسم هنوز فکر می کنم زود است که خودم باور کنم داستان نویس شده ام.
شاید این بدان دلیل باشد که حداقل می دانم نویسندگان ایرانی استادان
و پیشکسوتانی که این راه را پیموده اند و می شود آنها را به صفت
نویسنده متصف کرد از چه راههای صعب العبور و چه راه کوره های گداخته ای
گذر کرده اند. باری تقدس حریم داستان نویسی ایران, باعث شده من همواره
و روز به روز, هدف داستان نویس شدن را دست نایافتنی تر از پیش ببینم و
باز راستش, درباره ارتباط رشته تحصیلی ام در دانشگاه و داستان نویسی
حالا که شما می پرسید می بینم یک تناقض وجود دارد: از سویی داستان نویس
امروز, بیش از هر چیز باید با آموزش آن هم آموزش سطح بالا و تمرین و
ممارست همراه باشد, و از سوی دیگر نیز, لااقل در دوره ای که ما درس
ادبیات می خواندیم (سالهای 48 تا 53 ) , آموزش عالی با ادبیات معاصر
بیگانه بود مگر در موارد غیررسمی. به هر حال من فکر می کنم آن
روزها, حداقل فضای دانشگاهی و حال و هوای آن, به گونه ای ما را به
سوی نوتر شدن سوق می داد. وگرنه, آموزشهای دانشگاهی در آن دوران ,
کلا با تجربیات فعلی من بیگانه بوده است. البته شاید آموزش متون
کلاسیک فارسی در آن سالها, باعث گردید, ارتباط من با گنجینه شعر و
نثر ادبیات فارسی قطع نشده و این ارتباط تا به امروز حتی المقدور
استمرار یابد.
درباره تاثیر دانشگاه بر داستان نویسی کشور و چگونگی این تاثیر و
تاثر نیز, بدیهی است در صورت جدی گرفته شدن آموزش داستان نویسی معاصر
در دانشگاهها, این امر, نه فقط به شکوفایی داستان که چه بسا به
تجدیدحیات واقعی کل ادبیات معاصر ما بینجامد. البته شما هم
می دانید که فتح شدن این بحث, به نتایج ملموس, حدیث فعلی است که به
یک بررسی کارشناسانه نیاز دارد که ازحوصله این فرصت خارج است.
تقریبا در تمام داستانهایتان از نظرگاه دانای کل محدود به شخصیت
اصلی استفاده کرده اید. آیا استفاده از نثر تحلیل گر و به نوعی حضور
نویسنده در متن, شما را به این انتخاب واداشته است انتخاب نظرگاه
( View of Point ) اصولا شاید اولین انتخابی است که توسط داستان نویس
صورت می گیرد. نویسنده داستان کوتاه نیز, معمولا از این قاعده مستثنا
نیست. با این تفاوت که در داستان کوتاه, چه بسا نویسنده کل قصه اش را
با چند نظرگاه اجرا نماید تا با خیال راحت, انتخاب بهتر را از میان
اجراها انتخاب کند. البته در داستان بلند و رمان هم احتمالا
ظاهرا انجام این کار عملی نیست و نمی شود سراسر داستان بلند را هر
بار با استفاده از یکی از انواع نظرگاهها نوشت, اگر چه می توان یک
داستان بلند را بارها بازنویسی کرد. شاید به همین دلیل است که نگارش
یک داستان کوتاه, مدت زمانی طولانی را شاید نیاز داشته باشد. در هر
حال انتخاب نظرگاه دانای کل محدود به ذهن شخصیت اصلی, در تعدادی از
داستانهای من, با توجه به روشی که درباره داستان کوتاه توضیح دادم
نوشته شده و دلیل انتخاب این نظرگاه بخصوص, شاید این بود که این
نظرگاه را برای نشان دادن ذهن و ذهنیت آن آدمها بیشتر پسندیده ام.
اگر این گزینش درست صورت نگرفته باشد, مسئول آن بی گمان نویسنده است.
انگیزه گزینش این نثرتحلیل گر و ارتباطش با این نظرگاه چیست
درباره استفاده از نثرتحلیل گر و رابطه اش با استفاده از نظرگاه
دانای کل محدود به ذهن, باید بگویم بله معمولاچنین بوده و ظاهرا
باید وجودنثر تحلیل گر در انتخاب آن نظرگاه موثر بوده باشد (که
بوده;) اما می خواهم اضافه کنم که در داستانهای بلند اخیرم که هنوز
انتشار نیافته اگر چه این زبان تحلیل گر با سماجت بیشتر حتی, در متن
وجود دارد, نظرگاه داستان فقط نظرگاهی که شما به آن اشاره کردید
نیست, و فقط هم یک نظرگاه نیست. ضمن آنکه نظرگاه دانای کل مطلق و آن
نظرگاه متحرک در آخرین داستان چاپ شده ام (اول شخص مفرد, در مجموعه
پرگار) نیز تا حدودی خود را نشان داده اند. به قول دوستان منتقد, حتی
دست نویسنده هم دیده می شود. و چه باک و نکته دیگر درباره آن زبان
تحلیل گر اینکه, احساس می کنم بعضی وقتها نثر رهای داستان یا نثر
کنترل نشده به شرطی که با ضربان نبض نویسنده نوشته شود تجربه
وسوسه انگیزی است.
هم نسلان شما دیگر اغلب موهایشان جوگندمی شده و کم کم وقت محک زدن
به کارنامه این نسل فرا می رسد. شما این کارنامه را چگونه ارزیابی
می کنید
داستان نویسی یک کار تمام وقت است. نوشتن, و بخصوص داستان نوشتن ,
سوای همه تمهیدات و امکانات, به تمرکز و آرامشی مستمر نیاز دارد که
امروزه دیریابی اش حکم کیمیا یافته است. به هر حال همسن و سالهای من
بیش از نوددرصدشان روزها و زمانی را که معمولا و به طور طبیعی زمان
نگارش خلاقه است, به کارهای دیگری اشتغال دارند. متاسفانه تامین
هزینه ها روزبه روز مشکل تر می شود. البته از آنجا که من لااقل کار
اداری ام باز هم به گونه ای با فرهنگ و خدمات فرهنگی توام است ,
احتمالا از این بابت لااقل خوش شانس تر از برخی دیگر بوده ام. اگر چه
لازم است توضیح بدهم من سالهاست عادت کرده ام در خانه ام, در اوقات
فراغت و بیشتر البته شبها بنویسم. با توضیح این مسئله به عنوان مقدمه
می خواهم به این نتیجه برسم که: خب, با چنین وضعیتی لااقل نمی توان از
لحاظ کمی و تعدد آثار درخشان توسط یک نویسنده بخصوص یا چند نویسنده
از این نسل, به عدد دندانگیری رسید. اما با توجه به تعدد داستانهای
درخشان و تنوع نوع ادبی عرضه شده توسط اینان و با ارزیابی کیفیت
مجموعه کارها و چه بسا آثاری که فرصت انتشار نیافته می توان
امیدوار بود که در آینده نزدیک در صورت وجود یک بازار نشر پرتحرک,
با طراوت و سالم شاهد عرضه آثار تعدادی از نویسندگان هم نسل من
باشید, که بی گمان در تاریخ ادبیات معاصر ما جایگاه درخوری به آن
آثار اختصاص خواهد یافت. . ضمن آنکه این نسل به طور نسبی دستکم سه
چهار سال دیگر وقت دارد که آثارپخته ترش را عرضه کند. واقعیت این
است که با توجه به عشق توام با انضباط ادبی دراین نسل, همچنین وجود
تجربیات عرضه شده قابل تامل شان این امیدواری را قوت بیشتری می بخشد
که چه بسا این نسل هم, پیش از آن که همه موهایش به سفیدی گراید,
آثاری ماندگار و شاهکارهایش را بنویسد. و حالا که این بحث پیش آمده,
اجازه بدهید من در این فرصت یادآور شوم که من و همنسلانم بیش از هر
چیز به اعتبار و اعتلای ادبیات و داستان فارسی می اندیشیم و هم از این
روست که به قولی یکی از بزرگان هنوز هم چراغمان در این خانه
می سوزد.
چه آثاری آماده چاپ یا دردست انتشار دارید
گفتن ندارد که حرف زدن درباره آثار چاپ نشده, شایدزیاد خوشایند
نباشد, اما به هرحال چون تعدادی از دوستان و استادان نویسنده ام ,
بخشهایی از آثاری را که نام می برم یا در یک مورد, کل اثر را
خوانده یا شنیده اند, خدمت تان عرض می کنم که: در سال 64 داستان بلند
بالاتر از سیاهی( 130 صفحه) وطی سالهای 65 تا 74 دو داستان بلند
دیگر با عنوانهای باغ سرخوتماشای یک رویای تباه شده را نوشته ام
که فصولی از دومی در مطبوعات چاپ شده و خواهد شد. اما تا رهایی از
این سه قفس خود ساخته, آنها را همواره دم دست نگه می دارم و تا هنگام
انتشار کل آنها, هرازچندگاهی نگاهی به آنها خواهم انداخت. امیدوارم
حداکثر تا پاییز امسال آنهار ا حروفچینی کنم.
از شما برای شرکت دراین گفتگو متشکریم.
نظر شما