مری داگلاس: مرزها و خطرها
روزنامه شرق، یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲ - ۱۸ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۱۱ ژانویه ۲۰۰۴
ناصر فکوهی : مری داگلاس «Mary Douglas» انسان شناس بریتانیایی (متولد ۱۹۲۱) در کنار ویکتور ترنر و کلیفورد گیرتز، از مهمترین نمایندگان رویکرد نمادین در انسان شناسی معاصر است. نمادگرایی به گونه های مختلفی می تواند در بررسی جوامع و فرهنگ های انسانی به کار گرفته شود که یکی از اساسی ترین آنها موضوع طبقه بندی ها، تفاوت یابی ها و تمایزهایی است که برای درک جهان ضروری به نظر می رسند. حرکت آغازین انسان شناسی به تفکیک میان «خود» و «دیگری» طبعاً، به سرعت ما را به سمت معیارهای این تفکیک و حدود آن سوق می دهد و در اینجا نماد ها و نشانه ها نقشی اساسی را برای خروج از «بی نظمی» حاکم در موقعیت های نشانه گذاری نشده و رسیدن به «نظم» در موقعیت های نشانه گذاری شده ایفا می کنند.
شکی نیست که به قول داگلاس بی نظمی، نظم و ترتیب اشیا را از میان می برد، اما با این کار، امکان می دهد که بتوان اشیا را به بی نهایت شکل جدید به نظم و ترتیب در آورد. فرایند آفرینش این نظم و ترتیب ها، فرایندی است که انسان شناسان نمادگرا، عموماً آن را از خلال مناسک مشاهده می کنند: «منسک، قابلیت های بی نظمی را به رسمیت می شناسد به گونه ای که مجری مناسکی، در پی آن است که از بی نظمی حاکم در جهان روح، رویاها، از خود بی خود شدن ها و هذیان ها، نیروهایی را بیرون بکشد که حامل حقایق هستند و در حالت آگاهی خارج از دسترس ما قرار دارند.» آرنولد وان جنپ، انسان شناس فرانسوی (۱۹۵۷- ۱۸۷۳) خروج از بی نظمی را در موقعیت های مناسکی ویژه ای که آنها را مناسک گذار (تولد، بلوغ، ازدواج، مرگ) می نامید، حاوی پدید آمدن دگرگونی هایی در حقوق و وظایف اعضای یک جامعه نسبت به آن جامعه می دانست. در هر یک از این مناسک، جامعه از طریق صوری کردن خروج فرد از یک موقعیت و دستیابی او به موقعیت دیگر، جایگاه جدید او را به رسمیت می شناسد و به او اجازه می دهد که از این جایگاه وارد کنش اجتماعی شود. بنابراین عدم شرکت در چنین مناسکی و گذاری که شاید بتوان صرفاً آن را نوعی «گذار بیولوژیک» از موقعیتی به موقعیت دیگر نامید نه فقط به رسمیت شناخته نمی شوند بلکه به شدت «گناه آلود» و تخطی نسبت به قوانین جامعه به حساب آمده و گمان بر آن است که نه فقط فرد خاطی بلکه کل جامعه را به خطر می اندازند. گذار از یک نظم به نظمی دیگر، باید لزوماً از خلال نوعی صوری گرایی مناسکی انجام گیرد چه در غیر این صورت خروج از نظم نخست نه به ورود به نظم دوم بلکه به باقی ماندن در بی نظمی میانی منجر شده و فرد همراه خود جامعه را نیز با خطر بی نظمی روبه رو می کند (هرج و مرج های جنسی و سیاسی).
داگلاس با تاثیرپذیری از رویکرد وان جنپ، فرایند مناسکی را در معنایی عام و نه لزوماً در محدوده مراسمی آن می بیند و بر آن است که دو مفهوم شبکه نشانه ای (Grid) و گروه، می توانند به ما در درک حرکات نظم دهنده در جامعه انسانی یاری رسانند. منظور از شبکه نشانه ای مجموعه ای از نشانه هاست (همچون نوع لباس، روش حرکات، گونه سخن گفتن، چگونگی به کارگیری فضا...) که ایجاد یک گروه می کند. و منظور از گروه، افرادی که با بهره جستن از یک شبکه نشانه ای به گرد خود مرزی ترسیم می کنند و گذار از آن را برای خود و برای دیگران خطرناک می دانند. هر نوع گذار از مرز، خارج از مناسک و به روش هایی که از پیش معلوم شده اند، خطر بزرگی برای هر دو سوی آن مرز به حساب می آید، زیرا می تواند نظم را بار دیگر به بی نظمی تبدیل کند. با این درک است که می توان معنی و مفهوم بسیاری از «آلودگی»ها و «ناپاکی»ها را درک کرد و به ویژه فهمید که چرا آلودگی ها همواره در نقاط مرزی (مثلاً هنگام خروج از کالبد انسانی: خون، عرق، ادرار...) بیشترین واهمه و بیشترین اشکال تابویی را ایجاد می کنند.
نمادگرایی داگلاس، بیش از هر کجا در مفهوم مرز متمرکز می شود که حد فاصل میان خود و دیگری است. اما صرفاً به مرزهای بیرونی محدود نشده و می تواند مرزهای درونی را نیز در بر بگیرد: خروج یک کارکرد یا یک حرکت و یک عنصر از جایگاه پنداشته شده اش همواره ایجاد خطر کرده، این خطر به ترس منجر شده و ترس می تواند تا بروز بی نظمی کامل (تعارض و جنگ) پیش رفته و ساختارها و روابط درونی را به کلی برهم بریزد. در متن کوتاه زیر که از معروف ترین کتاب داگلاس با عنوان «پاکی و خطر» برگرفته شده است، تاکید وی عمدتاً بر انتقال مرزهای مناسکی تفکیک و نظم دهنده بر کالبد انسانی و جانوری، از خلال برخی رسوم متداول در زندگی انسان ها و به خصوص مراسم قربانی است: «ایده جامعه، تصویری است قدرتمند که می تواند به تنهایی بر انسان ها غلبه یافته و آنها را وادار به کنش کند. این ایده دارای یک شکل است، شکلی که مرزهایی بیرونی دارد، مکان هایی حاشیه ای و ساختاری درونی. در این مرزها، جامعه می تواند حرکات دنباله روانه را تشویق کرده و سرکشی ها را طرد کند. جامعه در حواشی و در مناطق سازمان نایافته خود حامل انرژی است و همه تجاربی که انسان ها را به این ساختارها، به این حواشی و به این مرزها پیوند می دهد، منابعی سرشار از نمادها را برای آن جامعه می سازند.
وان جنپ، نشان داده است که چگونه ورودی هر خانه ای، نمادی است از آغازی برای یک جایگاه جدید. چرا داماد، نخستین بار پس از مراسم عروسی، عروس را در آغوش می گیرد تا از آستانه خانه وارد آن شود؟ زیرا پلکان، ستون ها و در ورودی، چارچوبی را تشکیل می دهند که شرط ضروری و روزمره برای ورود به خانه است.
همین را می توان درباره تقاطع جاده ها، طاق نصرت ها، فصول جدید، جامه های نو و... نیز گفت. هیچ تجربه ای را نمی توان آنقدر پیش پا افتاده دانست که نتواند به بخشی از یک مناسک بدل شود و حامل معنایی بسیار گسترده تر از خود آن گردد و هر اندازه سرچشمه نمادهای مناسکی شخصی تر و صمیمی تر باشد، حاوی پیام هایی برجسته تر نیز خواهد بود. هر اندازه نماد، ریشه های عمیق تری در تجربه انسانیت داشته باشد، امکان بیشتری برای پذیرفته شدن در میان مردم و تعمیم یافتن خواهد داشت. در ساختار موجودات زنده، به نسبت مثالی که در نمادگرایی پلکان و در زدیم، بهتر می توان تبلوری از اشکال پیچیده اجتماعی را مشاهده کرد. بدین ترتیب می بینیم که در مناسک قربانی، همواره مشخصات جانور قربانی با دقت معلوم است: «پیر یا جوان بودن، مذکر یا مونث یا خنثی بودن. همچنین معلوم است که عمل قربانی چطور باید انجام بگیرد. حتی دقیقاً مشخص شده است که چطور باید جانور را کشت. برای نمونه در نزد قوم دینکا، زمانی که موضوع قربانی، جبران کردن گناه زنای با محارم باشد، جانور را در برشی طولی و با عبور از آلت جنسی می کشند؛ و یا زمانی که هدف، جشن گرفتن برای یک قرارداد صلح است، جانور را در یک برش عرضی قربانی می کنند. در برخی از موارد جانور را خفه می کنند و یا آن را تا حد مرگ لگدمال می کنند. کالبد انسانی به نسبت جانوران، باز هم به شکلی مستقیم تر نمادگرایی را در خود جای می دهد.
این کالبد مدلی کامل از هر نوع نظام تمامیت یافته است. نهایت های کالبدی می توانند نشانه هایی از مرزهایی در خطر یا شکننده باشند. و در آنجا که این کالبد ساختاری پیچیده دارد، کارکردها و روابط میان بخش های مختلف آن نیز می توانند به مثابه نمادهایی برای ساختارهای پیچیده دیگر وارد عمل شوند. اگر به این واقعیت توجه نداشته باشیم که کالبد انسانی نمادی از جامعه است و در مقیاسی کوچک، قدرت ها و خطراتی که به ساختار اجتماعی نسبت داده می شوند را بازتولید می کند، نمی توانیم به درستی مناسکی که در آنها عناصری چون شیر مادر، آب دهان و غیره وارد عمل می شوند را درک و تفسیر کنیم.»
نظر شما