موضوع : نمایه مطبوعات | خبرگزاری

سرآغازی بر هنر/ تفاوت دیدگاه هنر شرق و اسلامی به حکمت هنر

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- زهرا قربانی رضوان؛ ریشه کلمه‌ی «هنر» از سانسکریت گرفته شده است که به دو بخش «سو» و «نره» تقسیم می‌شود. این کلمه به معنی مرد و زن اطلاق می‌شود و انسانی که اکنون در کامل‌ترین جایگاه خود ایستاده است. این نام به تدریج در زمان‌های مختلف در زبان فارسی به «هنره» و «هنر» تغییر شکل می‌دهد و معنای «نیک مردی» را به خود می‌گیرد. نیک مردی به معنای بافضیلت بودن است؛ زمانی که گفته می‌شد «هنر نزد ایرانیان است و بس» منظور از هنر، هنر جنگ آوری و کار پرفضیلت و در جایی که گفته می‌شود «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنر اش نهفته باشد» هنر به معنای فضیلت و دانایی است؛ بنابراین می‌بینیم که هنر به معنای امروزی که مطرح می‌شود در گذشته نبوده است. ایرانیان هنر را در دانایی و فضیلت معطوف کرده اند.


در اروپا بخصوص پیش از قرن ۱۸ هنر به معنای «صنعت و حرفه» دانسته می‌شد. مدرسه صنایع مستظرفه در زمان قاجار تاسیس شد که به هنر‌های زیبا معروف بود. هنر به دو دسته تقسیم می‌شود: هنر‌های زیبا و هنر‌های کاربردی. هنر‌های کاربردی به هنر‌هایی اطلاق می‌شود که به صنعت و مهارت نزدیکتر است مانند معماری. در زمان هنرمندانی مانند کانت هنر به جدیدترین نوع خود می‌رسد و در سرزمین‌های غربی معنایی متفاوت به خود می‌گیرد. اینجا بود که هنر‌های زیبا و کاربردی از یکدیگر مجزا شدنند و هنر‌های هفتگانه ظهور کردند.


در زمان‌های قدیم در میان هنر‌های زیبا و مشاغل آزاد تمایزی وجود نداشته و اگر شغلی هدف مقدسی را دنبال می‌کرد یک امر مقدس به حساب می‌آمد. رنگنون معتقد است که زمانی اگر اعمال روحانی به کار‌ها اضافه شود واژه مقدس به خود می‌گیرد و این ویژگی چه در غرب و چه در شرق وجود داشت. برای مثال حتی در قبل از رنسانس هنر در خدمت کلیسا بود. اما در اینجا یک سوال اساسی وجود دارد آیا صرف اینکه هنر در خدمت کلیسا باشد مقدس است؟ از همین نقطه شروع تغییر نگاه‌ها به هنر در اروپا اتفاق می‌افتد.


نگاه شرقی و اسلامی به هنر


هستی شناسی نگاهی است که فلاسفه سنتی نسبت به انسان دارند. آن‌ها معتقد هستند که هدف انسان درک و شهود است و همزمان هم به ماده و هم به صورت توجه دارد. انسان، شناسایی است که هدف آن ادراک وجود است. شناسا شخصی است که درک دارد و می‌تواند نسبت به اطراف خود تفکر کند. اینکه ما کجای این دنیا هستیم و چه شکلی داریم یعنی چی؟ و این وجود توسط چه کسی است؟ نگاه فلسفی وجود دارد که می‌گوید یک جهان دیگری وجود دارد که جهانی که اکنون در آن زندگی می‌کنیم صورت مرئی و تجسم یافته آن است مانند جنین در شکم مادر. کار فلسفه و حکمت این است که راهنمایی باشد برای این امر که چگونه می‌توان این وجود را درک کنیم. شناخت درست ما از جهان اطراف از طریق وحی صورت می‌گیرد. ما آیات و روایات بساری از بزرگان و عالمان دینی داریم که درک و فهم این جهان را برای ما هموار‌تر می‌کند. ما از آیات و روایات متوجه می‌شویم که جهانی دیگر وجود دارد. فلسفه کمک می‌کند که به چرایی‌ها فکر کنیم یک مفهوم خود و دیگری به وجود می‌آید.

سرآغازی بر هنر/ تفاوت دیدگاه هنر شرق و اسلامی به حکمت هنر


در فلسفه شرق انسان اشتیاق دارد مبدا خود را پیدا کند. هنر در نگره اسلامی کالبدی است که روح خداجو را در خود تجلی می‌دهد. اما در غرب انسان منشا همه وجود است و نگاه به پروردگار یک نگاه رقیب است. در نقاشی‌ها خدا در قامت انسان تجلی پیدا می‌کند و در نمایشنامه‌ها انسان به جنگ خدا می‌رود و او را مغلوب خود می‌کند. معنای فلسفه یعنی اندیشیدن. برخی از این اندیشه‌ها به مرور زمان تبدیل به فرهنگ می‌شود و در زندگی مردم ظهور و بروز می‌کند. بخشی در هنر‌های زیبا و بخشی دیگر در هنر‌های کاربردی. اندیشه تبدیل به فرهنگ می‌شود و این فرهنگ در قالب صنعت و تمدن ظهور و بروز پیدا می‌کند و اثراتش ماندگار میشود. حال باید پرسید چگونه می‌توان یک چیز را بصورت ایرانی اسلامی پیاده کرد.


باید اندیشه‌های ناب و دسته اول را یافت و در ابزاری که وجود دارد تزریق کرد برای مثال در زمان صفویه شاهد بروز این امر بودیم. هنر اسلامی به دلیل منع و محدودیت بعضی هنر‌ها مانند بت پرستی و انحراف افکار به وجود آمد. در آن دوره ما شاهد ظهور اسلیمی‌ها و ختایی‌ها هستیم و می‌بینیم یک وحدتی در همه عرصه‌ها به وجود آمده و این وحدت از اندیشه وحدانی نشات می‌گیرد. در حیات حوض همچون آیینه‌ای در قلب ساختمان وجود دارد. اندیشه اسلامی می‌گوید این جهان وجود خود را از یک واجب الوجود می‌گیرد، وجودی که به کسی وابسته نیست.


در حکمت هنر اسلامی «هستی» مدام در حال تغییر است و صورت آن ثابت نمی‌ماند درست برخلاف غرب و گفته ارسطو که معتقد است کشف حقیقت اشیا در صورت آن است. ارسطو حقیقت را فقط در صورت خلاصه می‌کند یعنی اشیا را کاملا محسوس می‌بیند. اما وظیفه هنرمند محسوس کردن معقول و معقول کردن محسوس ذکر شده است یعنی هنرمند با یک حس شهودی به مقامی از تنزیه می‌رسد و یک مقامی از تهذیب که نفس جسم اش، چون آیینه‌ای در برابر ذات حق قرار می‌گیرد که می‌تواند برخی از این صفات را از آن جوهر بگیرد و در حقیقت این صفات می‌تواند در آن عارض شود که بتواند یک بیان هنرمندانه از یک مفهوم عالی داشته باشد.

سرآغازی بر هنر/ تفاوت دیدگاه هنر شرق و اسلامی به حکمت هنر


تفاوت عمده‌ای که در هنر حکمی شرق وجود دارد با هنر غرب این است که غرب قطعیت موجودات تعیین یافته را پذیرفته است و قطعی تلقی کرده. موجودات تعیین یافته موجوداتی هستند که عینیت در آن‌ها وجود دارد و جلو چشم ما هستند. مثلا درختی که ما می‌بینیم همه چیز در وجود همین درخت خلاصه شده و دارند به آن اصالت می‌دهند. در شرق اسلامی و شرق دور در حقیقت اشیا قطعیت ندارند بلکه دائم در سیرورت و تغییر هستند. سیرورت به معنای سیر و نظر با تغییراتی که وجود دارد. یعنی با اعتبار است. غرب «قطعیت» دارد و اصالت می‌دهد شرق خاصیت «اعتباری» قائل است یعنی اعتبارش را از جایی دیگر به دست می‌آورد.


هنرمند نگره حکمی و حکمت هنراسلامی معتقد هستند که اعتبار وجود هر شی از جایی دیگر می‌آید و لحظه به لحظه این اعتبار می¬رسد. اینطور نیست که خداوند خلق کرده باشد و رها کرده باشد. خداوند خلق کرده است و لحظه به لحظه نعمت وجود را عطا می‌کند و اگر یک ثانیه این نعمت به ما نرسد آن موجود نابود می‌شود. ما در تفکر شیعی معتقد هستیم که یک واسطه فیض وجود دارد این واسطه فیض انسان کامل روی زمین است و در ادوار مختلف و هم اکنون انسان کامل امام زمان (عج) هستند. این تغییر، این سیرورت و تغییر لحظه به لحظه و دادن این کسب اعتبار از جایی دیگر است. پس ما موجودات تعیین یافته را مانند غرب دارای اصالت و واقعیت مطلق نمی‌دانیم، ما را از جایی دیگر برای اعتبار ارزش قائل هستیم.

نظر شما