موضوع : نمایه مطبوعات | پگاه حوزه

دهکده ای با تمدن قارچی

مجله  پگاه حوزه  19 مرداد 1381، شماره 61 

نویسنده : فیاض، ابراهیم
امریکا کشوری کم مانند در تاریخ بشری است؛ کشوری که بدون سیر تاریخی خاص به تمدنی قارچی از دیگر تمدن ها رسیده و سپس - این تمدن قارچی - بعنوان یک تمدن الگو و آرمانی در جهان امروز به شبه امریکاها، یعنی استرالیا و کانادا رسوخ نموده و بر روی هم تمدن های قارچی الگووار ساختند است. و اگر تا دیروز جغرافیای سه تمدن قارچی محلّی برای تبعیدی ها و استان های فقیر رانده شده از اروپا بود، امروز بر اروپا فخرفروشی می کنند و حتی فرهنگ جهانی یا جهانی شدن فرهنگ با الگوی این سه تمدن قارچی در دنیای امروز مطرح می شوند. پس شناخت امریکا بعنوان نماد این تمدن های قارچی سخت ضرورت دارد. شاخص های تمدنی امریکا عبارتند از:

1. این تمدن به جهت واقع شدن بین دو اقیانوس دارای ویژگی خاص خود شده است. اول این که از نظرامنیتی یک حالت حفاظت دارد و به این سادگی نمی توان از راه اقیانوس، این کشور را مورد حمله قرار داد و به همین دلیل وارد دو جنگ جهانی شد، اما هیچ گلوله ای در امریکا شلیک نشد. و لذا پیروز جنگ جهانی شد، بدون آن که از نظر درونی جنگ بر روی آن تأثیرگذاشته باشد.

دوم آن که از نظر جغرافیایی این دو اقیانوس تأثیرات آب و هوایی شدیدی بر امریکا می گذارند که نمونه ی آن گردبادهای اقیانوسی است که خود را بر سواحل امریکا می زنند که در جاهای دیگر کمتر دیده می شود.

سوم این حالت میان اقیانوسی سبب شده است تا امریکا یک حالت دهکده ای پیدا کند که جهانی غیر امریکا را سراغ نگیرد و جهان آنها فقط جهان امریکایی شود.

2. امریکا یک کشور با تنوعّات فرهنگی بسیار متعدد و متنوع و قومیت های بسیار زیاد در میان کشورهای جهان می باشد. هر چند اکثریت امریکایی ها از انگلستان می باشند، ولی از کل جهان از جمله آسیا و اروپا و آفریقا به امریکا مهاجرت کرده اند و تنوّعات فرهنگی خاص خودش را بوجود آورده اند و از همین زاویه ی تقویت فرهنگ قومیت ها است که امریکا تهاجم فرهنگی به دیگر کشورها می کند، مثل صدور فرهنگ لس آنجلس های ایرانی به کشور ایران. و مهم آن که امریکا سعی می کند در حین تنوع فرهنگی خودش، استقلال فرهنگی اقوام درون فرهنگی خود را نیز از بین ببرد و با ساختن فیلم ها به استهزاء فرهنگ های استقلال طلب؛ مثل چینی ها بعنوان محله های چینی جنایتکار پرور و یا ایرانی خوشگذران، عیاش و... بپردازد و آنها را به یک هویت ثانوی امریکایی وادار کند.

3. این تنوعّات فرهنگی و قومیتی یک حالت احساسی بودن به امریکا بخشیده است، چرا که چند قومی بودن زمانی می تواند به یک نوع انسجام فرهنگی - اجتماعی نایل آید که همدلی بوجود آید (چرا که همدلی از هم زبانی بهتر است) پس به یک حالت احساسی بودن و تحمل یکدیگر و احساس ورزیدن به یک دیگر تبدیل می شود که نظام سیاسی امریکا سخت از این حالت احساسی بودن بهره های فراوان سیاسی می برد. مثل تهییج مردم در جهت جنگ،

4.امریکا یک کشور مذهبی در بین کشورهای صنعتی است، چرا که امریکا یک کشور روستایی مانند است که از روشنفکر برخاسته از قشر متوسط شهری اروپایی بی بهره بوده است و این امر سبب شده است که در قانون اساسی امریکا مذهب، تجلی یابد، که «هر کس به خداوند اعتقاد ندارد به این سرزمین (امریکا) وارد نشود» و یا پشت پول امریکا نوشته شده است که «ما فقط بر خدا توکل می کنیم».

ولی بایستی توجه داشت این مسأله به معنای مذهبی بودن حکومت، یا دینی بودن حکومت نیست، بلکه حکومت امریکا سکولار است، ولی گروه های سیاسی از مذهب برای اهداف سیاسی خود بهره می برند، مثل جمهوری خواهان در مقابل دمکرات ها.

مذهب در امریکا بواسطه بستر فرهنگی خاص، یک نوع مذهب خاص امریکایی بوجود آورده است که در ایران توسط امام خمینی(ره) به مذهب امریکایی یا اسلام امریکایی شهرت پیدا کرده است و امریکا بدنبال این نوع مذهب در جهان می باشد که تقریباً حالت عرضه و تقاضا و کالایی دارد و بر یک نوع اباحی گرایی خاص استوار است.

5. زبان مسلّط بر امریکا انگلیسی خاص امریکایی است و انگلیسی ساده ترین زبان برای اروپایی ها است، چون نسبت به ضمایر متفاوت تغییری نمی کند، چه اول شخص، چه دوم شخص و سوم شخص نیز با تغییر اندکی. بعد از جنگ جهانی دوم با پیروز شدن امریکا و انگلیس این زبان مسلّط بر جهان شد، و گسترش وسیعی پیدا کرد.

از طرف دیگر مدرنیسم با محوریت معرفتی - ساختاری علم همراه بود و علم حسّی ترین و تجربی ترین معرفت بشری است، پس سادگی زبان انگلیسی با مدرنیسم علم گرا و علم محور همراه شد و انگلیسی زبان علم در جهان امروز شد و زبان انگلیسی امریکایی که ساده تر از زبان انگلیسی انگلیس است، نقش محوری تری نسبت به علم در جهان امروز بازی کرد. امریکا با زبان انگلیسی امریکایی خود یک نوع فرهنگ علم گرا را ترویج می کند که دیگر معارف بشری را به حاشیه علم می راند که دردراز مدت سبب فقر معرفت بشری خواهد شد.

6. زبان تعیین گر جهان بینی است و انسان ها در جهان با زبان خود زندگی می کنند و زبان نوع جهان بینی انسان ها را چارچوب و هویت می بخشند. زبان امریکایی ها انگلیسی است و زبان انگلیسی ساده گرا می باشد، و فرهنگ امریکایی نیز ساده انگار و ساده محور است فرهنگ امریکایی دو چیز را ساده می کنند: از معارف بشری گرفته (مثل فلسفه و ادبیات و هنر، دین و علم) تا ساختار اجتماعی خود. همه ی ساختار و معرفت امریکایی ساده وساده تر می شود، تا آنجایی که به فرهنگ مردمی نزدیک می شود.

7. فرهنگ مردمی Popular Culture اصطلاح خاص امریکایی هاست که در مقابل فرهنگ نخبه گرایی قرار دارد. یعنی این که همه چیز بایستی در امریکایی ساده شود تا به مردم برسد. تاریخ تمدّن در زبان امریکایی به قصه ی تمدن تبدیل می شود مثل قصه تمدن (ویل دورانت) یعنی یکی از بهترین تاریخ تمدن برای مردم به صورت قصّه گفته می شود و هیچ چیز نمی باشد، مگر آن که برای مردم بحث شود. اگر در امریکا معرفت و دانش بخواهد باقی بماند، بایستی به صورت مردمی درآید تا مقبول عامه افتد و بقای خود را تضمین کند و چون نخبه گرایی معرفتی مقبول نیست، پس نخبه گرایی ساختاری نیز معنا ندارد و سعی در مردمی کردن و ساده کردن سیاست و اقتصاد و اجتماع دارند. رییس جمهور امریکا زیاد جوک و لطیفه می گوید، برای این که احساس مردمی شدن را نشان دهد. او گاهی کراوات نمی زند تا با مردم کوچه و بازار همراهی کند و....

8. اگر ساده گرایی و مردم گرایی، وجه غالب فرهنگ امریکایی باشد، خودبه خود از حالت انتزاع خارج می شود و به عالم حسّ و زندگی روزمره وارد می شود، یعنی این که دیگر بر فراز نظریه ها نمی نشیند و سخنان انتزاعی گفته می شود، بلکه در زندگی روزمره ی مردم و با آنها فرهنگ امریکایی شکل می گیرد.

خلاصه آن که آنها دم و زمان حال را غنیمت می شمرند و در این حال زندگی و تصمیم می گیرند و فکر می کنند. این دم را غنیمت شمردن سبب شده که آنها بتوانند نظام اجتماعی و درونی امریکا را کارآمد کنند و به جای پرواز بر روی بالشتک نظریه ای، روی زمین حرکت کنند و لذا با واقعیت ها زندگی می کنند و سعی در دستکاری واقعیت ها با هدف زندگی واقعی دارند تا آن که به اهداف آرمانی متعالی فراتر از زندگی روزمره برسند.

ادامه دارد...

نظر شما