رهیافتی به حروف مقطعه
فهرست عناوین
نویسنده : کمال الدین غراب
حروف مقطعه از رازهاى بزرگ قرآن است و چنان که گفته اند کسى جز خود پیامبر و خداى او از معناى اصیل و واقعى آن آگاه نیست. اما از دیرباز از سوى دانشمندان علوم قرآنى و مفسران, تلاشهایى در جهت یافتن معناى آنها صورت گرفته است. اینک به برخى از اثرات و معانى و مفاهیمى که با درنگ در این حروف به نظر رسیده است اشاره مى شود:
1. اثر معنى جویى: آدمى در برابر وسوسه اى که این حروف براى یافتن معناى خود در جانش مى ریزند, به سختى مى تواند مقاومت کند. احساس مى کند با گذر از سرّ آنها و عدم توجه بدانها, گناهى اگر نه, غبنى داشته است. یک مؤمن وقتى به سراغ قرآن مى رود با یک محقق تفاوت بسیار دارد; مؤمن با این انگیزه کتاب را مى گشاید که تشنگى روحش را سیراب سازد و کورى دل و دیده اش را از میان بردارد, راه (هدایت) خویش را کشف کند و بدان سرسپارد. از این رو شاید بیشتر از یک محقق احساس غبن کند اگر بى یافتن معنایى, با اعتقاد به داشتن معنایى سخت قدسى در پشت این حروف, از سرّ آنها بگذرد. حتى همین که در شکل عوامانه آن مى شنویم که مى گویند: (هیچ کسى از راز این حروف, جـز خدا و پیامبر(ص) آگـاه نیست), و این سخن را با لحن محتاطانه اى حاکى از تعجب و شگفتى و رازآمیزى و قداست بر زبان مى رانند, که از تشنگى معنى جویى آنــان, و از معانى عمیق و قدسى که براى این حروف قائلند حکایت مى کند. این اثر روان شناسانه حروف بر خواننده قرآن ـ چه عالم و چه عامى ـ شاید مهم ترین نقش آنها و ارزشمند ترین هدفى باشد که خداوند با قراردادن آنها در آغاز برخى از سوره ها اراده فرموده است.
2. ایجاد فروتنى و آمادگى روحى براى دریافتن مفاهیم بعدى: خواننده از هم آغاز که چشمش در ابتداى سوره به این حروف مى افتد, براى مطالبى که بعداً خواهند آمد, حوزه دیگرى مى گشاید که کاملاً با حوزه هر مطلب دیگر نزد او تفاوت دارد.
1
واکنش طبیعى و اولیه انسانها عموماً در برابر پدیده هاى مرموز و ناشناخته ـ اگر وحشت آفرین نباشند ـ سکوت و کنجکاوى است, اما همراه با تسلیم ساختن و ساکن نمودن انگیزه هاى دیگر درونى. انسان در برابر پدیده هایى که حتى شناخت اندک از آنها دارد, همواره با یک پیشداورى و قضاوت روبرو مى شود که بیشتر همراه با تعصب نیز هست, ولى در برابر پدیده هاى کاملاً مرموز و ناشناخته انگیزه کنجکاوى و شناخت بر پیشداورى و قضاوت غلبه دارد. در این مواقع چون مى دانیم که پدیده به سادگى در حوزه سلطه علمى ما در نمى آید, پیوسته قضاوت و نظرى را که نسبت به آن در ما پدیده آمده, کنار مى زنیم و مى خواهیم که هر چه بیشتر نسبت بدان شناخت به دست آوریم. ما چون مى دانیم که پدیده مرموز است پیش از پذیرش هرگونه نظر و قضاوتى دوست داریم که راهى پیدا شود تا خود آن پدیده خود را معرفى کند. زیرا قانونمندى هاى حاکم بر حوزه شناخت آن را جز خود آن پدیده یا خالق آن پدیده نمى داند. از این رو در رویارویى با این حروف مرموز نیز نوعى کنجکاوى و میل شدیدى براى فهمیدن و شناختن در ما پدید مى آید که باعث مى شود با فروتنى بیشترى با مطالبى که در دنباله این حروف مى آیند روبرو شویم. همین احساس (جهل) است که به نفى خویش و تسلیم سازى جان در برابر مفاهیمى مى انجامد که خداوند مى خواهد پس از این حروف به ما بگوید و ما را مؤمن و معتقد به آنها گرداند. خداوند دوست دارد حقایق خویش را بر لوح ضمیر ما حک نماید و مسلم است که این هدف جز با تسلیم ساختن و به بند کشیدن و نفى معیارهاى غلط و انگیزه هاى دنیوى در ما میسّر نمى گردد; و این حروف بى شک در این جهت نقشى بر عهده دارند.
3. اعلام وجود حقایقى که هستند اما انتقال پذیر در یک نظم کلامى نیستند. بزرگى مى گفت (عظمت هر کس به اندازه حرفهایى است که براى نگفتن دارد.) و بى شک پیامبر اکرم(ص) بزرگ ترین کسى بود که از این حرفها داشت. جان آن بزرگوار, پیوسته در پرتو وحى, حقایقى را کشف مى کرد که براى انتقال آنها وسیله اى نداشت. زبان بشر تنگ تر از آن بود که براى بیان چنین حقایقى کلماتى وضع کرده باشد. (کلمه) اساساً وقتى ساخته مى شود که مفهومى همگانى شود و همگان براى بیان آن مفهوم دنبال ابزارى گفتارى بگردند. بدیهى است که وقتى جان فردى به مفهومى نوین مى رسد که براى دیگران ناشناخته است براى بیان آن نیز در جست وجوى جمله ها و واژه هاى قابل فهمى براى دیگران بر مى آید. و وقتى چنین جملات یا کلماتى را نیابد, آن مفهموم همواره به صورت رمز و رازى سربسته و انحصارى و اختصاصى باقى مى ماند.
2
حروف مقطعه از همین گونه مفاهیم هستند. هیچ کس نیست که به داشتن معنایى مقدس و عمیق در پس این حروف معترف نباشد, و هیچ کس هم نیست که به ضرس قاطع خود را داناى این حروف بداند, بى شک خود پیامبراکرم(ص) با مفاهیم این حروف یا کلمات یا جملات (و این را نیز به درستى نمى توان تعیین کرد) آشنا بوده و مى دانسته که از چه مفهوم یا مفاهیمى راز مى گویند, ولى دامنه زبان و لغات قومش, یا درست تر: دامنه زبان ارتباط آدمى با آدمى, تنگ تر از آن بود که این مفاهیم را در خود بپذیرد. پس تنها مى توانیم بگوییم که این (علامات) رمزى از حقایقى هستند که از ظرف کلمات سرریزند; حقایقى که هیچ گاه جامه کلمات شناخته شده در زبان بشرى را بر تن نمى پوشانند و تعین پذیر در زبان نیستند; حقایقى ناگفتنى که شاید براى انسان قابل درک باشند, اما قابل انتقال نباشند. و شاید از همین رو از پیامبر اکرم(ص) سخنى در تفسیر و تأویل این علامات نرسیده است.
قرآن با این علامات خود را به بى نهایت مى رساند; به مطلقیت غیرقابل تعیّن. و خواننده خود را پس از درک آنچه از حقیقت, قابلیت گفتن و مکتوب شدن داشته است, به سوى درک آنچه از حقیقت که قابلیت تعیّن در یکى از قالب هاى آشنا را ندارد, اما با مجاهده نفسانى ـ شاید ـ مى تواند فهمیده شود, دعوت مى کند.
بدین ترتیب, این علامات به صورت پلى هستند میان آن بخش از حقایقى که به شکل قرآن درآمده, و آن بخش از حقایقى که اگر چه بر پیامبر اکرم(ص) وحى شده, ولى برتر از قالب هاى آشنا و شناخته شده در زبان بشرى است.
4. نشان دادن حوزه معنایى و روان شناختى کلماتى که وحى قصد پوشیدن آنها را بر پیکر خود داشته است.
در حالات مختلف روحى که به هنگام رویارویى با حوادث و وقایع گوناگون زندگى به ما روى مى آورد, احساسات و دریافت هاى مختلفى در روان ما پدید مى آید.
در این لحظات چنانچه بخواهیم احساس و ادراک مان را در قالب کلمه یا کلماتى بریزیم, خودبخود به سوى کلمه یاکلماتى روى مى آوریم که صوت حروف و هجاهاى آنها با احساس درونى ما تناسب داشته باشد; مثلاً براى بیان احساسات نازک و ظریف و لطیف عاشقانه یا شاعرانه, خودبخود از گزینش کلماتى که در آنها حروف خشن و مقطعى چون غین, قاف, ز, خ… وجود دارد دورى مى کنیم و به سوى کلماتى مى رویم که در آنها حروف نرمى چون الف, یاء, نون و میم به طور دلنوازى به کار رفته اند. چنان که مثلاً بعید به نظر مى رسد که شاعرى در حالات عمیق عاشقانه یا عارفانه خود, در پس زمینه روحش, حال و هواى قصائد خشک و معقد شاعرى نظیر خاقانى در غلیان باشد و احساس کند براى بیان احساسش خوب است که از کلمات پر تعقیدى استفاده کند که در آنها حروف به طرز خشونت بارى به صدا در مى آیند; بلکه ناخودآگاه ضمیر خود را پرطنین از ضرب آهنگهاى غزلهاى سرشار از ظرافت و نازکى و روح نواز حافظ و مولوى مى یابد, و اگر قصد تنظیم احساساتش را داشته باشد ترجیح مى دهد که از کلماتى استفاده کند که صوت حروف آنها بسى سنگین و دلنواز باشد.
3
با این مقدمه شاید بتوان گفت که این حروف, بیانگر حالت معنایى و روان شناسانه اى هستند که بر کل یک سوره حکومت دارد, و به پیامبر اکرم(ص) و خوانندگان قرآن پیام مى دهد که به چه حوزه معنایى و روان شناسانه وارد مى شوند. به عبارت دیگر رمزى از حوزه معنایى و روان شناختى آیات بعدى به شمار مى روند.
گفته اند این حروف در آن سوره اى که در ابتداى آن قرار گرفته اند, بیشتر تکرار شده اند. تکرار بیشتر آنها به طور طبیعى به آنها برجستگى ویژه اى مى بخشد, اما این برجستگى ویژه البته حتى در سوره هایى که حروف مقطعه یکسانى در ابتداى آنها آمده (مثلاً سوره هایى که با الف لام میم یا الف لام راء شروع مى شوند) باعث نمى شود که بار روان شناختى این سوره ها نیز با یکدیگر همسان و هم اندازه باشد, زیرا در اینجا عوامل دیگرى نیز دخالت دارند. وزن آیات, آهنگ فاصله ها یا قافیه ها, کوتاهى و بلندى آیات, و مهم تر از همه پیام و محتوا و معناى آیات, به اضافه موقعیت این حروف در ساختار کلماتى که در میان آنها پراکنده اند, مجموعاً یک فضاى معنوى و روان شناختى به سوره مى بخشند که باز قطعاً براى هر فردى به تناسب تیزى و کندى ادراک و شعور, و فرهنگ و طبقه و ملیت و نژاد وى با دیگرى تفاوت دارد.
4
منبع: فصلنامه پژوهشهای قرآنی
نظر شما