یادداشتی درباره مجموعه تلویزیونی شلیک نهایی جذابیت در گرو باور و منطق
یکشنبه 10 تیر ,1375 30 ژوئن ,1996 سال چهارم , شماره 1006
جذابیت سریال در فکر تازه آن, فضای جدید, روابط بین افراد نهفته
است. این جذابیت زمانی بیشتر می شد که سازندگان آن با هدفمندی به
مجموعه نگاه می کردند و به باور تماشاگر احترام گذاشته و به هوش او
اعتماد می کردند.
اساس فیلمنامه حادثه ای پلیسی بر منطق علت ومعلول استوار است
شلیک نهایی در رعایت این اصل دچار تزلزل بوداشاره: بالاخره بعد
از هفده هفته غیرمتوالی فیلم مجموعه شلیک نهایی پایان یافت. در
طی این مدت بارها قصد نوشتن نقدی برآن را داشتیم که به بررسی
مشکلات سریال بپردازد اما هربار امید و انتظار به اینکه سریال
بهتر شود چرا که امکانات آن را داشت به یاس تبدیل می شد. تا
اینکه نامه خواننده ای به چاپ رسیده در همین صفحه انگیزه ای
دوباره ای شد برای نوشتن یادداشتی درباره یکی از محصولات جدید سیمای
جمهوری اسلامی ایران بنام شلیک نهایی.
منطق یعنی باوراساس فیلمنامه حادثه ای برمنطق علت و معلول استوار
است و با در نظر گرفتن این اصل می توان از زاویه دید تازه ای فیلم
مجموعه شلیک نهایی نوشته و کارگردانی مسعود شاه محمدی را بررسی کرد.
شلیک نهایی داستان پلیسی بنام سرگرد کلانی (داریوش فرهنگ) است که
یک تنه پرده از جنایت گروهی تبهکار برمی دارد. در این میان دوستی اش
باجمشید (رضا کیانیان) که یکی از اعضای اصلی باند تبهکاران است
مسئله را برای او پیچیده می کند.
جذابیت این داستان زمانی است که سرگرد کلانی با هویت یک جعل کننده
اسناد (سیاوش) خود را وارد دسته تبهکاران کرده, مخفیگاه و رئیس گروه
را شناسایی کرده و در اقداماتی متهورانه اجناس دزدی و قاچاق را کشف
کرده و جنایتکاران را به دام قانون می اندازد.
به تجربه ثابت شده است که داستان شخصی یک پلیس فداکار در یک داستان
افشاء محور نمی تواند کشش لازم برای ساخت یک مجموعه تلویزیونی در
چندین قسمت را داشته باشد. بیننده التهاب موجود در فیلم را از همان
قسمت اول درک می کند اما به علت طول زمان اندک اندک جذابیت این
التهاب در ذهن بیننده ازبین می رود. بارها در مجموعه شلیک نهایی
شاهدبوده ایم که در اوج هیجان داستان, یک قسمت ازمجموعه تمام شده
و ادامه داستان به هفته بعد موکول می شود. این پایان و شروع مجدد
باید مشخصاتی داشته باشد تا نه تنها از التهاب مجموعه کم نشود بلکه
بر جذابیت آن نیز افزوده شود. مشخصه اصلی چنین کیفیتی آن است که
گره ای در پایان هر فیلم چه به لحاظ ماجرا یا شخصیت پردازی وجود
داشته باشد تا بیننده یک هفته در انتظار بماند.
عدم رعایت توالی منطقی نظام علت و معلولی در رویدادهای هر قسمت علت
دیگری است تا تماشاگر منطق حاکم در مجموعه را در نیابد و به نوعی
انگیزه های قهرمانان فیلم را برای درگیر شدن با حوادث غیرواقعی
احساس کند.
بنابراین می توان گفت وقتی فیلم حادثه ای پلیسی, منطق محکمی نداشته
باشد از اساس با مشکل مواجه می شود. اول روند توالی وقوع ماجراها که
مربوط به قصه فیلمنامه است, دچار تزلزل می شود, دوم درمورد
شخصیت پردازی قهرمانان فیلم است که فقدان یک شخصیت پردازی واقعی به
عدم ارتباط ذهنی بیننده با اشخاص فیلم و عدم همذات پنداری او
می شود.
به عنوان مثال می توان به صحنه های زیرهمچون صحنه های بدون منطق
اشاره کرد
1 چرا تمامی نیروی انتظامی درخدمت سرگرد کلانی قرار گرفته و
عملیات تحت تاثیر رفتار شخصی ایشان است
2 چرا وقتی تبهکاران متوجه می شوندسرگرد کلانی یک نفوذی در میان
آنهاست به راحتی او را نمی کشند
3 چرا جمشید بعد از فرار دوباره به پناهگاه تبهکاران برمی گردد و
رئیس باند رامین را نمی کشد
4 چرا در آخرین قسمت رامین که در تمام مدت سریال به عنوان ضدقهرمان
مطرح بود با یک جمله سرگرد کلانی متحول می شود
5 وجود همسر سرگرد کلانی چه نقشی درگره گشایی فیلم دارد
6 آیا فرمانده سرگرد کلانی تنها نقشی که دارد در حد یک دوست و
همفکر است که به او یادآوری می کند در خرمشهر بدنش از ترکش سوراخ
سوراخ شده است
7 چرا رئیس باند تبهکاران (جهانگیرفروهر) با چنان روش بچه گانه ای
قصدکشتن زیر دست خود را دارد و چرابعد از کشتن به ژاندارمری
تلفن می کند
8 چرا هیچکدام از دیگر دسته های گروه تبهکاران در فیلم مطرح
نمی شوندو تاثیر آنها در فعالیت کلی گروه چیست
آنچه گفته شد چند سوال کلی است که در اولین نظر درباره سریال شلیک
نهایی به ذهن می رسد. چه بسا در یک تحلیل جدی یا همه پرسی از مردم
تعداد این سوالات بیش از گنجایش حجم صحنه شود. پاسخ این سوالات اگردر
فیلمنامه باشد باید از شورای تصویب فیلمنامه شبکه اول پرسید چرا
چنین فیلمنامه ای با چنین مشکلاتی را تصویب می کند. اگر نه مربوط به
ساخت مجموعه است در آن صورت تهیه کننده سریال که مدتی مسئول پخش شبکه
اول بوده است جوابگو است. آیا هنگام کارگردانی سریال, سینماگران با
سابقه ای مثل داریوش فرهنگ و رضا کیانیان, مهدی میامی, محمود جعفری,
سیاوش طهمورث و جمشید اسماعیل خانی حضور نداشته اند چرا آنها از این
مشکلات ساده چشم پوشی کرده اند به نظر شما این پاسخ که تنها در یک
سریال بازی کرده اند و کاری به دیگر مسائل آن ندارند کافی است
این مسئله یعنی نبود یک دیدگاه منطقی حتی در مورد موسیقی مجموعه نیز
صدق می کند. موسیقی برنامه هیچ ارتباطی با صحنه ها نداشت و تنها برای
پرتنش شدن سریال با ضرباهنگ تند و بر خلاف ملودی تیتراژ پایانی در
سراسر مجموعه شنیده می شود.
از طرفی باید گفت سریال شلیک نهایی با همه کمبودهایش برای گروهی از
مردم هم جذاب و هم گنگ بود. چرا تماشاگر با این سریال نمی توانست با
خیال راحت برخورد کند و بگوید خب چیزی بود مثل بقیه تولیدات سیما که
توجهی به آن نمی شود و یا به راحتی پای برنامه بنشیند و تا پایان از
سریال لذت ببرد
جذابیت سریال در فکر تازه آن ,فضای جدید, روابط بین افراد(هرچقدر
که بد پرداخت شده بود)نهفته است. این جذابیت زمانی بیشتر می شد
که سازندگان آن با هدف مندی به مجموعه نگاه می کردند و به باور
تماشاگر احترام گذاشته و به هوش او اعتماد می کردند.
علیرغم انتظار تماشاگر سینمایی, بازیگران سریال نتوانستند کاری
هماهنگ, یکدست و متفاوت انجام دهند و باید خاطر نشان کرد ایراد
اصلی شلیک نهایی در آن است که نتوانسته هدف اصلی و سفارشی خودرا به
خوبی جامه عمل بپوشاند و آن تصویر درست و مقتدرانه از نیروهای
انتظامی کشور است. شلیک نهایی چرا نتوانسته یک فیلم کاربردی موفق
باشد شاید به این دلیل که سازندگان آن به کاربرد رسانه تلویزیونی
نسبت به سینما و درونمایه یا تم اصلی مجموعه خود اعتقاد
نداشته اند.
شادمهر راستین
نظر شما