خاطرات کوچه قدیمی
زندگی شاید خیابان درازی است که هر روز زنی با زنبیل از آن میگذرد. در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه همسایه دیوار به دیواری داشتیم به نام آقای محمود منصورون؛ پیرمردی بود که تنها زندگی میکرد. میگفتند سرهنگ اخراجی زمان رضاشاه بوده است. وقتی صدای بوق قطار را میشنید به رضاشاه فحش میداد که راه آهن را ساخته است. به صدای بوق قطار حساسیت عجیبی داشت. ما خروسی داشتیم که بیمحل نبود. سحرها بهموقع اذان میگفت. بانگ خروس را که میشنید اعصابش به هم می ریخت. با صدای بلند میگفت: قوقولیقوقو خروس خانم رضوی.
در دوران کودکی و نوجوانی ما تکاندن فرش، پتو و لحاف با چوب در کوچه رسم بود. یکی از همسایههای ما که به این کار مشغول بود با مخالفت ایشان روبهرو میشود که چرا در کوچه گرد و خاک میکنید؟ عصبانی میشود و چوب بلندی از خانه میآورد و به ماشین همسایه میزند. میگوید: شما فرش میتکانید، من هم ماشین شما را میتکانم. سپس کارشان به زدوخورد میکشد. من شاهد این ماجرا نبودم ولی صورت زخمی او را بعد از دعوا به یاد میآورم. میگفتند: از همسرش جدا شده و فقط یک دختر داشته که خبرنگار بوده و در آمریکا زندگی میکند. این مطالب درباره زندگی خصوصیاش تا چه حد صحت داشته نمیدانم.
تاقچههای یکی از اتاقهایش مملو از کتاب بود. اهل مطالعه بود. با مداد یادداشتهایی در بعضی از صفحات کتابهایش دیده بودم. زنبیل پلاستیکیای داشت که هر روز برای خرید میوه با آن به میدان ترهبار میرفت. مجلاتی را هم که میخرید در همین زنبیل میگذاشت و از کوچه نسبتاً دراز نوربخش میگذشت. روزی به من گفت: میدونی «ژیسکار دیستن» به زبان فرانسه یعنی «من تقدیر آسمان هستم». دستن به زبان فرانسه به معنای تقدیر است. من و آسمان را چگونه به آن اضافه کرده بود نمیدانم.
کتابچهای هم با عنوان "ایمان به خالق" در ۴۸ صفحه در دو هزار نسخه در چاپخانه حکمت قم به چاپ رسانده بود. صفحه عنوان یک نسخه از این کتاب را امضا شده به من تقدیم کرده بود.
بیماری قند داشت. مدت کوتاهی قبل از فوتش یکی از پاهایش را از زانو قطع کردند. حوصلهاش که در خانه سر میرفت، میآمد بیرون جلوی در خانهاش مینشست. مرحوم مشهدی باقر وفایی که از همسایههای خوب ما بود به خانهاش رفت و آمد داشت. هر روز به او سر میزد و خریدهای روزانهاش را انجام میداد.
سرانجام بیماری قند او را از پای درآورد. نمیدانم چه بر سر اثاث خانه، بهخصوص کتابهایش آمد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
سیدحسن رضوی
نظر شما