موضوع : پژوهش | مقاله

قرآن گواه جاوید پیامبر صلى الله علیه و آله

فهرست عناوین

فهرست عناوین

     چکیده:0
     ادبیات قرآن2
     پى‏نوشت‏ها:7

‌ نویسنده : محمد رضا غفوریان

‌ منبع: رواق اندیشه -ش2

چکیده:

 

هدف اصلى این نوشته کاویدن ویژگیهاى قرآن است که پیامبر و مسلمانان آن را نشانه جاویدان الهى بودن دعوت پیامبر مى‏دانند. در این بخش از مقاله، نخست‏به ماندگارى و دست‏نخوردگى قرآن اشاره گردیده و با نگاهى تاریخى گفته شده است که با توجه به انبوهى توزیع این کتاب، امکان دگرگون‏سازى آن در هیچ برهه‏اى از تاریخ اسلام، پذیرفتنى نیست. سپس به بررسى ادبیات قرآن پرداخته‏ایم و با جداسازى دو جنبه: الف) استوارى دستورى یا سامانمندى قرآن به عنوان مرجع و حجت در زبان تازى حتى نزد غیر مسلمانان; و ب) زیبایى و آرایه‏هاى واژگانى و خوش‏آهنگى و دل‏انگیزى متن قرآن، گفته‏ایم که تصدیق هر کدام از این دو براى دریافت‏شگفتى و ژرفاى قرآن، نیاز حتمى به آشنایى با زبان عربى ندارد و براى هرکس شدنى است، که این خود یکى از دریچه‏هاى نگاه به جنبه اعجاز همگانى و همیشگى قرآن مى‏باشد.

در گفتار شماره پیشین آورده‏ایم که شمارگان انبوه قرآن در گذر همه سده‏هاى پیدایش این کتاب و ماندگارى نسخه‏هاى فراوان و بى‏شمار همه عصرها، راه بررسى موشکافانه متن دینى مسلمانان را بسى آسان و هموار ساخته است. هرکس مى‏تواند با پژوهش در نسخه‏هاى فراوان در موزه‏ها، مسجدها و مدرسه‏هاى خاور و باختر کره خاک، به ارزیابى ادعاى یکنواختى و دست‏نخوردگى قرآن، که مسلمانان بر آنند، بپردازد.

1

 

اکنون این نکته را نیز یادآور شده و بر آن پاى مى‏فشاریم که اساسا در گذر سده‏هاى تاریخ اسلام زمانى را نمى‏توان یافت که دست‏بردن و دگرگون ساختن قرآن در برهه‏اى، شدنى باشد. از همان نیمه نخست‏سده آغازین پیدایش اسلام، نسخه‏هاى انبوه این کتاب، به ویژه پس از هماهنگ‏سازى و توزیع آن در روزگار خلیفه سوم، در هر خانه و مسجدى یافت مى‏شد و هزاران چشم و دل، واژه‏ها و فرازهاى این کتاب را از آغاز تا انجام حفظ مى‏کرده و مى‏خواندند و مى‏نوشتند. چگونه ممکن بود که کتابى بدین گستردگى در توزیع و تکثیر را ساخت؟ ! حتى در سخت‏ترین فراز و فرودهاى تاریخ که بخشهاى بسیارى از سرزمینهاى اسلامى، آماج تاخت و تاز جنگهاى خانمانسوز گردید، باز هم این کتاب را به فراوانى و در دسترس همگان مى‏یافتند. نه یورش مغولان و نه درگیریهاى دامنه‏دار صلیبى، هیچ کدام، بر انبوهى نسخه‏هاى این کتاب تاثیر شکننده بر جاى نگذاشت. با این که در این ستیزها، هزاران کتاب و نوشته دیگر سوخت و هرگز نشانى از آنها بدست نیامد. جالب این که حتى آن نسخه‏هایى از قرآن، که به چنگ دیگران افتاده و امروز زینت‏بخش موزه‏هاى سراسر گیتى است، هم چنان یک نواخت و دست‏نخورده برجاى مانده است. تو گویى دستى توانمند بر آن است که این نوشته را حتى در دست دیگران نیز نگاه دارد. به راستى آیا چنین چیزى را در نوشته‏اى دیگر مى‏توان یافت.

بدین سان، امکان وقوع تحریف در این کتاب تنها به سالهاى نخستین پس از پیامبر صلى الله علیه و آله محدود مى‏شود; سالهاى حکومت دو خلیفه تا هنگامى که در روزگار عثمان، قرآنهاى یکنواخت و هماهنگ به همه سرزمینهاى اسلامى آن روز فرستاده شد. سخن در این است که حتى آشنایى نه چندان گسترده با تاریخ اسلام گواهى مى‏دهد که در آن برهه کوتاه که کمتر از بیست‏سال بود نیز امکان دست‏اندازى و دگرگون‏سازى این کتاب را نمى‏توان پذیرفت. در آن روزها هنوز انبوه گواهان و یاران دور و نزدیک پیامبر که از نخستین روزهاى مکه تا مدینه و جنگ و صلح با آن حضرت زیستند، زنده بودند و با حساسیت، به کتاب خداوند مى‏نگریستند. با همه اختلافهاى جانکاهى که پس از پیامبر رخ نمود، همه اصحاب نسبت‏به آیات قرآن، جز در نکته‏هایى بسیار خرد و ناچیز، اختلافى نکردند. با این که کار سوزاندن و یا در آب و سرکه جوشاندن تک‏نگاریهاى پراکنده قرآن در روزگار عثمان، اعتراضهاى بسیارى را برانگیخت، اما گزارش در خور توجهى نمى‏یابیم که دگرگونى و دست‏اندازى در قرآن را حتى مخالفان عثمان به او نسبت داده باشند. او را «حراق المصاحف‏» خواندند، ولى «محرف‏» ننامیدند. البته این اعتراضها هم دیرى نپایید و کار درست هماهنگ‏سازى و توزیع بجاى قرآن بر جاى ماند. جالب اینجاست که قدرت سیاسى حکومت‏خلیفه سوم نیز به اندازه‏اى نبود که بپنداریم ترس از حکومت، مانع اعتراضها مى‏شد; چرا که در ریز و درشت عملکردهاى عثمان، همواره مخالفتهاى جدى ابراز مى‏شد و شورشیان ناخرسند، خلیفه را دوبار محاصره کرده و سرانجام او را کشتند. اگر در آن روزگار، کسى حتى در جایگاه عثمان مى‏توانست‏به دگرگون‏سازى قرآن دست‏یازد، از مخالفت و اعتراض در امان بود؟ یا این که هیچ چشم تیزبینى و هیچ دل مشتاقى نبود که دلباخته کتاب خدا باشد؟ آیا اندک آشنایى با تاریخ اسلام براى نادرستى این انگاره‏هاى غریب، کافى نیست؟

2

 

این نوشته، در پى آن نیست که جنبه‏هاى گسترده تاریخى این مساله را بررسى کند، تنها به یادآورى همین نکته بسنده مى‏کنیم که چگونگى حضور قرآن در میان انسانها، چه باورمندان و چه دیگران، به گونه‏اى بوده که امکان دست‏بردن در آن، جز در برهه‏اى کوتاه از دهه‏هاى آغازین اسلام، پذیرفتنى نیست و در آن برهه هم، با توجه به شرایط سیاسى، اجتماعى و مذهبى و نیز حضور شخصیتهاى مهم و آغازگران حرکت اسلام، چنین چیزى به یقین، شدنى نبود.

 

 

ادبیات قرآن

 

از دیرباز در میان مسلمانان معروف بوده است که قرآن داراى ادبیات ویژه و شگفتى مى‏باشد. هنگامى که سخن از ویژگیهاى برجسته این کتاب به میان مى‏آید، نخستین ویژگى که به ذهن و زبان مى‏رسد ادبیات آن است. گرچه بررسى ادبیات و زیبایى واژگانى و سبک یک نوشتار یا گفتار نیازمند آشنایى به زبان آن مى‏باشد، ولى مى‏توان در باره قرآن نکته‏هایى را یادآور شد، که حتى ناآشنایان به زبان و ادب تازى را هم سودمند افتد. آرى ارزیابى و پى‏بردن به شگفتى کتاب دینى مسلمانان در سطحى پخته و شایسته، نیازمند آشنایى و مهارت در دستور زبان و قواعد بدیع و بیان عربى است.

در این فراز به نکته‏هایى در باره قرآن مى‏پردازیم که جداى از ریزه‏کاریهاى درونى و قواعد دستورى، نشان‏دهنده برخى ویژگیهاى ادبى این کتاب باشد. در این زمینه از یک سوى مى‏توان استوارى دستورى و مرجع‏بودن متن قرآن را به عنوان یک متن برجسته و پذیرفته شده در زبان و ادبیات عرب بررسى کرد و از سویى دیگر زیباییها و آرایه‏هاى واژگانى آن را کاوید.

 

الف) استوارى دستورى و مرجع بودن قرآن

3

 

در باره استوارى دستورى و مرجع‏بودن این متن در قواعد زبان عربى باید گفت که این کتاب از آغاز پیدایش تا کنون مورد توجه و استناد در این زمینه بوده است. نگاهى هرچند گذرا به کتابهاى بى‏شمار نگاشته شده در قواعد صرف و نحو عربى به خوبى نشان مى‏دهد که تا چه اندازه به متن آیات قرآن به عنوان مرجع و مستند بى‏چون وبى‏همتاى این گستره، توجه شده است. به راستى آیا مى‏توان در گذر سده‏هاى طولانى که زبان و ادبیات عرب به شیوه‏اى علمى به همت والاى دانشمندان نام‏آورى کاویده و نگاشته شده، کتابى را یافت که در این زمینه از قرآن بهره نگرفته باشد؟ جالب آن که اصل توجه به دستور و قواعد زبان عرب با آمدن قرآن و اهمیت مسلمانان به درست‏خواندن این کتاب، آغاز شده است. همه پژوهشگران این زبان بر آنند که گستره پردامنه و بالنده و استوار این زبان قانونمند و بسامان، با آمدن اسلام و پیدایش قرآن، هماهنگى و سامان علمى یافته و پژوهش و نگارش در این زمینه با انگیزه پاسدارى از قرآن به عنوان متنى مقدس و فرابشرى در اندیشه مسلمانان، آغاز شده است. آیا مى‏توان در تاریخ ادبیات عرب کتابى درخور توجه یافت که پیش از اسلام و پیدایش قرآن، به قواعد و دستور آن پرداخته باشد؟ بارى به گمان ما این که ساماندهى و پژوهش علمى قواعد زبان عربى، که استوارى و قانونمندى چشم‏گیرى دارد، وامدار پیدایش اسلام و قرآن مى‏باشد، مطلبى روشن است و نیاز به پافشارى بیشتر ندارد. حتى غیر مسلمانانى که در این زمینه به کاوش پرداخته‏اند نیز آشکارا و فروتنانه حجیت و مرجعیت دستورى قرآن را پذیرفته‏اند. در روزگار ما که زبان و ادبیات عرب مرزهاى بومى خود را درنوردیده و در پژوهشهاى دانشگاههاى جهان جایگاهى یافته و یا در میان عرب زبانان غیر مسلمان، مانند مسیحیان لبنان، در این باره کاوشهاى ارزشمندى انجام گرفته است، به خوبى مى‏توان دید که تا چه اندازه به قرآن توجه شده و جنبه دستورى آن، جداى از باور دینى و درستى یا نادرستى محتوایى پیامهایش، پذیرفته شده است. اساسا باید گفت که استوارى دستورى یک متن مى‏تواند از محتواى پیام آن جدا باشد و پذیرش هرکدام در گرو دیگرى نباشد. بدین سان پذیرش مرجعیت قرآن نیز از سوى دیگران، نه کارى شگفت که شیوه‏اى پسندیده و هماهنگ با خلق و خوى پژوهش علمى است.

در همین زمینه نکته شایسته درنگ و مهم این که در میان مسلمانان متون دینى دیگرى هم بوده و هست که حجم آن به دهها برابر قرآن مى‏رسد. این همه گفته‏ها و نوشته‏ها که از پیامبر و امامان به ما رسیده و با دقت و موشکافى بسیارى نگاشته و به آیندگان سپرده شده، میراث سترگى از متون دینى اسلام به شمار مى‏آید. با این همه، اندیشمندان و ادیبان مسلمان، این متون را مرجع و حجت‏براى استناد در زمینه قواعد زبان عربى نمى‏دانند; چرا که بناى معصومان علیهم السلام این نبوده است که در گفتار و نوشتار خود بر مراعات قواعد ریز و درشت صرفى و نحوى پاى‏بفشارند و سخنى بگویند یا بنویسند که حتما قابل استناد دستورى باشد. آیا دیده شده که همانند آیات قرآن، در یک مساله دستورى به جمله‏اى از نهج البلاغه، استناد کنند؟ البته روشن است که گفته‏ها و نوشته‏هاى معصومان علیهم السلام بسیار زیبا و ادیبانه و دل‏نشین عرضه گردیده، ولى مرجع‏بودن در قواعد یک زبان، ویژگى دیگرى است که آن را در قرآن پذیرفته‏اند.

4

 

بدین‏سان مى‏بینیم که از یک سوى، مسلمانان متون دینى دیگر خود را به عنوان مرجع دستورى زبان عربى مطرح نمى‏کنند، ولى اشعار خرافى و مبتذل روزگار جاهلیت را به عنوان مرجع ادبیات عرب مى‏پذیرند، و از دیگر سوى، زبان‏شناسان و تازى‏دانان غیر مسلمان نیز قرآن را به حجیت و مرجعیت در این زبان مى‏شناسند. این همه نشان مى‏دهد که شیفتگى اعتقادى و جانبدارى دینى انگیزه این نیست که این ویژگى را براى قرآن برشمرده‏اند. به راستى آیا این ویژگى را در متون دینى ادیان الهى یا بشرى دیگر به آسانى مى‏توان یافت؟ سوگمندانه باید گفت که در ادیان گوناگون کمتر مى‏توان متون دینى را به زبان اصلى آن در گذر سده‏ها بدست آورد. نه تورات و نه انجیل را مى‏توان به زبان اصلى آنها یافت و نه اصل کتابها و نوشته‏هاى پیامبران بزرگ و نام‏آور دیگر را مى‏توان به دست آورد، تا چه رسد به این که ویژگى ادبى یا مانند آن را در این متون بررسى کرد. این امتیاز در میان متون دینى، تنها از آن قرآن است که همواره به زبان اصلى در دسترس بوده و به اعتراف همگان، مرجع مهم زبان خویش به شمار مى‏آید. البته در این باره سخن و نکته‏هاى ادبى و تاریخى بسیارى هست که در این نوشته کوتاه نمى‏گنجد.

 

ب) زیباییها و آرایه‏هاى واژگانى قرآن

زیباییها و آرایه‏هاى واژگانى قرآن نیز گستره دل‏نشین دیگرى است که در باره این کتاب مى‏توان از آن یاد کرد. سخن آهنگین و گزینش واژه‏هاى گوش‏نواز و دل‏انگیز و چینش بسامان، به این نوشته چنان جانى بخشید که ناباوران بدان نیز نمى‏توانستند از پذیرش جانفزایى و دلربایى آن سر باز زنند. البته ارزیابى و پذیرش این ویژگى نیاز بیشترى به آشنایى با زبان و سبکهاى ادبى عربى دارد. گرچه نباید انکار کرد که زیباشمارى قرآن از سوى مسلمانان، تا اندازه‏اى برخاسته از باور و شیفتگى دینى آنان به این متن است، که سخن مستقیم پروردگارش مى‏دانند، ولى مگر تنها مسلمانان بر این ویژگى پاى مى‏فشارند؟ نگاهى گذرا و آگاهى نه‏چندان گسترده به روزگار آغاز پیدایش قرآن کافى است تا گیرایى و دلربایى این متن را نزد آنان که به زبان مادرى خویش، آن هم در دوران شکوفایى سخنورى عرب، شیفته زیباییهاى قران مى‏شدند، دریابیم. گزارشهایى که از چگونگى اسلام‏آوردن برخى از صحابه نامدار رسول خدا صلى الله علیه و آله که گیرایى آیات آنان را به سوى پیامبر کشاند، نشان‏دهنده همین است.

5

 

گذشته از این، مخالفان و دشمنان پیامبر نیز خود بدین ویژگى اعتراف مى‏کردند. اگر شیفتگى دوستان را از سر دلباختگى و ایمان به سخن خداوند و پیامبرش بدانیم، گفته‏هاى کافران و دشمنان پیامبر را چه کنیم؟ مگر نه این که سخن او را «افسونگر» مى‏دانستند و خود او را «ساحر» و «شاعر» مى‏خواندند؟ آیا کسى سرودن شعرى را به پیامبر اسلام نسبت داده است؟ یا مقصود آنان زیبایى آیاتى بود که او پس از چهل سالگى آنها را براى مردم بازگو مى‏کرد؟ یادآورى این نکته از سوى خود پیامبر به مردم روزگار خویش نیز بسیار مهم است که: من پیشتر از این عمرى را در میان شما بسر برده‏ام، آیا نمى‏اندیشید؟ به راستى اگر زیبایى سخن او بدان پایه که در قرآن آمده از سوى خود پیامبر بود، چرا در چهل سال نخست زندگى او نشانى از این دست نمى‏توان یافت؟ به هر روى همه اینها گواه آن است که غیر مسلمانان و حتى دشمنان پیامبر نیز از پذیرش زیبایى سخن قرآن سر برنمى‏تافتند. بدین‏سان تصدیق زیبایى، گوش‏نوازى و دل‏انگیزى آیات قرآن تا این اندازه نیاز به آگاهى گسترده و نزدیک به زبان و ادبیات عرب ندارد. آیا پذیرش زیبایى سروده‏هاى حافظ در زبان پارسى یا گوته در آلمانى، حتما در گرو آشنایى و توان ارزیابى شعر در این دو زبان است، یا مى‏توان از این همه اشتهار و داورى موافقان و مخالفان اندیشه‏هاى این شاعران نیز توانایى ایشان و استوارى سروده‏هایشان را دریافت؟ البته روشن است که آشنایى مستقیم با زبان یک متن و توان ارزیابى ادبى آن، راه بهتر و بالاترى مى‏باشد، ولى مقصود ما آن است که همگان مى‏توانند جنبه زیبایى ادبیات قرآن را تصدیق کنند، هرچند با زبان اصلى آن آشنایى گسترده‏اى نداشته باشند.

از سویى دیگر در گذر سده‏هاى تاریخ اسلام تا امروز، صدها و شاید هزاران کتاب در زمینه تفسیر و جنبه‏هاى ادبى و زیباییهاى واژگانى قرآن به نگارش درآمده و امروز میراث سترگى در گستره علوم اسلامى برجاى مانده است. انبوهى از نوشته‏ها نیز در فراز و فرود رخدادهاى تاریخى گذشته از میان رفته‏اند که ما تنها از آنها نامى را مى‏شناسیم و گاهى حتى نامى هم نمانده است. در این حجم بزرگ که در زبانهایى چون تازى و پارسى که به زبان قرآن نزدیک‏ترند و نیز به زبانهاى دیگر، سامان یافته، همگى از ویژگیهاى ادبى و آرایه‏هاى واژه‏هاى آن سخن گفته‏اند. آیا مى‏توان پذیرفت که هزاران اندیشمند و صدها نویسنده، ادیب و پژوهشگر، همگى تنها به دنبال شیفتگى اعتقادى خویش، سرخوش از جانبدارى دینى به چنین کارى دست زده‏اند و قرآن داراى ویژگى برجسته‏اى در این زمینه نیست؟ به راستى که اگر کسى چنین احتمالى را هم به ذهن بیاورد، سخن بیهوده و خنده‏آورى خواهد بود. آیا مى‏توان این همه ریزه‏کاریهاى ادبى و نکته‏پردازیهایى را که در طول تاریخ نگارشهاى تفسیرى، هزاران ورق بر دفتر معرفت‏بشرى افزوده است‏به یکباره شست و به کنارى نهاد و آن را بى‏پایه دانست؟ به راستى چنین ستمى در هر شاخه و رشته‏اى از فرهنگ و دانش بشرى و در هر کجاى جهان و تاریخ، نابخشودنى است. چرا این همه دانشمند و ادیب و نویسنده مسلمان، یک‏دهم این تلاش را براى متون دینى دیگر به کار نبسته‏اند تا شیفتگى و جانبدارى اعتقادى خود را در گستره‏اى دیگر نیز بنمایانند؟ آیا زرگداشت‏سخنان دیگر پیامبر اسلام یا دیگر رهبران اصلى دین، مانند امامان معصوم در اعتقاد شیعه، تا این اندازه کم و ناچیز است؟ حقیقت آن است که آنان به دنبال سفارش و پافشارى خود پیامبر، دریافته‏اند که سخن خداوند در قرآن، رنگ و بوى دیگرى دارد و این متن آمده تا نمونه‏اى براى همه روزگاران باشد تا بهترین داستانها، ذکر، روشنایى، بیان، راهنما، استوار، رسا و... باشد و اگر همه انسانها توان خویش را برهم انباشته سازند و از توش و توانهاى دیگر نیز بهره جویند، حتى یک سوره مانند آن نخواهند آورد. (1)

6

 

بدین سان مى‏بینیم که تصدیق این مطلب نیز حتما نیازمند آشنایى نزدیک با زبان قرآن نیست. چگونه مى‏توان پذیرفت که هزاران تن اهل دانش، از نویسنده و مدرس و پژوهشگر و دانش‏پژوه، با هزاران صفحه و جلد و مطلب در باره قرآن، به مبالغه و اغراق پرداخته و متنى عادى را محور این همه تلاش قرار داده باشند؟

نکته درخور توجه دیگر این که بسیارى از این تلاشگران در گستره قرآن‏پژوهى از اقوام عرب‏زبان هم نبودند. به ویژه ایرانیان در گذر سده‏ها بیشترین کوشش را براى سامان‏بخشیدن به شاخه‏هاى گوناگون ادبیات عرب به انجام رسانده‏اند تا این همه را در خدمت پژوهش و موشکافى قرآنى درآورند و از این رهگذر جنب و جوش فرهنگى ارزشمندى براى فرهنگ بشرى به ارمغان آورده و بر جاى گذاشته‏اند. براستى این همه اندیشمندان غیر عرب که از نخستین سده پیدایش اسلام تا کنون به کاوش در تفسیر و علوم قرآن، هزار نکته باریک‏تر از مو را کاویده‏اند، راهى بیهوده و بى‏اساس پوییده و به گفته حافظ ژاژ خاییده‏اند؟ در این نوشته کوتاه نمى‏توان حتى به نامها و کتابهاى اندیشمندان این گستره اشاره کرد، ولى تنها یادآور مى‏شویم که در کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران، مرحوم شهید مطهرى، مطالب بسیار سودمندى در این باره آورده‏اند. بد نیست‏به چند نمونه از آنها اشاره کنیم:

«کتاب معروف سیبویه در نحو که به نام «الکتاب‏» معروف است از بهترین کتب جهان در فن خود یعنى از قبیل مجسطى بطلمیوس در هیئت و منطق ارسطو در منطق صورى تلقى شده است، بارها در پاریس و برلین و کلکته و مصر چاپ شده است. سید بحر العلوم و دیگران گفته‏اند: همه علما در نحو عیال سیبویه مى‏باشند. در این کتاب به سیصد و چند آیه از قرآن مجید استشهاد شده است..» . (2)

بنا بر نقل مرحوم شهید مطهرى در کتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، از مرحوم سید حسن صدر آمده است که سلامة بن عیاض شامى نقل کرده که: «فتح النحو بفارس و ختم بفارس‏» یعنى نحو از فارس به وسیله سیبویه آغاز گشت و در فارس با رفتن ابوعلى فارسى پایان یافت. گرچه خود مرحوم مطهرى این سخن را مبالغه مى‏داند، ولى اصل تاثیر دانشمندان غیر عرب در گستره ادبیات و تفسیر را به روشنى مى‏توان دریافت. حتى کتابهاى لغت عرب و نام‏آورترین آثار را در این باره ایرانیان نگاشته‏اند; کتابهایى چون صحاح اللغة تالیف جوهرى نیشابورى، مفردات القرآن تالیف راغب اصفهانى، قاموس اللغة تالیف فیروزآبادى، اساس اللغة تالیف زمخشرى.

7

 

بدین سان مى‏توان تصدیق کرد که گسترش و بالندگى ادبیات عرب در میان مسلمانان به بار نشسته و هدف اصلى آنان، پژوهش در قرآن که در نگاه آنان سخن دل‏افروز و آهنگین خداوند مى‏باشد، بوده است. آنچه از همه این نکته‏ها پى مى‏گیریم این که دریافت جنبه‏هاى دوگانه ادبیات قرآن تا این پایه که گفته‏ایم، نیازمند آشنایى نزدیک و گسترده با زبان عربى نیست و همه انسانها از هر جاى زمین و در هر روزگارى مى‏توانند این ویژگى شگفت قرآن را تصدیق کنند، گرچه بررسى مستقیم این کتاب به زبان اصلى آن، لایه‏هاى ژرف‏ترى را براى دانش‏پژوهان مى‏شکافد.

 

 

پى‏نوشت‏ها:

 

 

 

1) اسراء/88: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله.»

نظر شما