اینجا, بهار با سحر می آید
پنجشنبه 21 تیر ,1375 11 ژوئیه ,1996 سال چهارم , شماره 1015
ابیانه: موزه زنده تاریخ ایران
در ابیانه هیچ کوچه ای بن بست نیست و در کوچه ها که راه می روی به
بن بست نمی رسی
براساس تحقیقات به عمل آمده , معلوم شده که درحدود 4 هزارسال پیش
آلونک هایی در ابیانه به پا شده است
از تهران خارج می شوی ودر مسیر جاده ای که تو را به کاشان می رساند,
حرکت می کنی. پیش رویت, هر چه هست, جاده است و کویر, و دو سوی جاده
خاک; خاکی که به تمنای آب دهان گشوده و زمینی که از دوری باران ,
ترک خورده و گه گاه از میان همین ترکها درختی روییده, درختی تنها و
غریب, ایستاده در گوشه ای از کویر. . . .
برآمده از سپیده دم تاریخبا گذر از شهر باستانی کاشان وارد
جاده پر پیچ و خم کاشان نطنز می شوی, جاده ای کوهستانی که از پای
رشته کوههای کرکس می گذرد.
پنداری هوا یکباره خنک می شود. چشمه سارهایی از دل کوهها سرازیراست
و سوی باغها و آبادی هایی می رود که ته دره های سرسبز جاخوش
کرده اند.
در این میان اما, بی صبرانه در انتظار دیدار آبادی ای هستی که می گویند
دیرینه اش به چهار هزار سال پیش می رسد; سپیده دم تاریخ! آبادی ای
دیرپای در 70 کیلومتری جنوب شرقی کاشان و 40 کیلومتری نطنز. . .
آبادی ای که انگار بوی تاریخ را می توان در جای جای آن حس کرد. . .
ابیانه, نگاهدارنده فرهنگ و تمدنی پر بار از روزگاران کهن. . . .
در آستانه ورود, خانه های سرخرنگ و تن پوش های محلی زنان و مردان
ابیانه ای که یادگاردوران صفویه است, بیش از هرچیز بی اختیار هر
تماشاگری را خیره می کند.
ابیانه, با این خانه های اخرایی و مردمانی با چهره آفتاب خورده و
تن پوشهایی که انگاری بهار رادر دل زنده می کند, بسان یک موزه
مردم شناسی منحصر به فرداست. موزه ای بیرون از حصاردیگر موزه ها;
موزه ای که زندگی در آن جریان دارد: آفتابی که هر صبح بر دیوارها لم
می دهد, چشمه هایی زلال و شفاف, آواز پرندگان در آسمان آبی آبادی, عطر
نان تازه در کوچه پس کوچه ها و غروبی که پاورچین پاورچین از روی
دیوارهای سرخرنگ می رود و زندگی ای که آرام و بی تشویش, بر تن زنده دشت
جاری است.
تن پوشهایی از روزگاران گذشته
یک ابیانه ای حتی اگر سالیان سال در شهر زندگی کرده باشد, به محض
ورود به زادگاهش, لباس محلی خود را پوشیده و به زبان باستانی خود
پهلوی ساسانی حرف می زند.
. پروین دخت ابیانه یکی ازبانوان ابیانه ای در این باره می گوید:
ما به لباسهایمان تعصب داریم, ما رنگهای شاد رادوست داریم و
کمتر لباس تیره می پوشیم.
معمولا تمام ابیانه ای ها به ویژه جوانان در ایام عزاداری امام
حسین (ع) و روزهای نوروز به ابیانه باز می گردند; به طوری که جمعیت
250 تا 300 نفری ابیانه در زمستان که بیشتر مردان وزنان سالخورده
هستند, در این روزها به ویژه تابستانها به 4500 تا 5000 نفر می رسد.
مراسم عزاداری سیدالشهداءبه ویژه تاسوعا و عاشورای حسینی در
ابیانه بسیار باشکوه برگزارمی شود. این مراسم آنقدر دیدنی است که
از تمام شهرها وروستاهای اطراف برای شرکت وتماشای این مراسم
رهسپار ابیانه می شوند.
مردان ابیانه ای شلوارهایی گشادبه تن می کنند که نامش دویت است ;
اما پیراهن هایشان به شکل و شمایل امروزی است.
. علی رضا اشرفی ابیانه ,فارغ التحصیل رشته حقوق که برای ایام
سوگواری به ابیانه آمده است, می گوید: ما به لباسها و زبانمان تعصب
داریم.
برخی پژوهشگران بر این باورندکه زبان مردم ابیانه ریشه اوستایی
دارد و ترکیبی است ازواژه های پهلوی, اشکانی وهخامنشی.
ردپای تاریخ و پیشینه ابیانه رامی توان در تن پوش و زبان آنها
جست وجو کرد. اما بی شک, در این خطه شواهدی هست که بر درازای عمر
ابیانه می افزاید.
پیشینه خانه های ابیانه معماری ویژه ای دارند; معماری اصیلی که طی
سالیان سال آن را به سبک و سیاق گذشتگان حفظ کرده و امروز نیز از
دیدگاه مردم شناسی قابل تامل و بررسی است. کاربرد خاک سرخ در نمای
خانه ها برای استحکام و دوام این خاک, حضور پنجره های مشبک که بی هیچ
پیچ و مهره ای به یکدیگر متصل هستند, درهای چوبی کوتاه با گل میخ و
کلون و.. . همگی با اصالتی خاص همراهند. در کوچه ها که راه می روی, هیچ
وقت به بن بست نمی رسی. تمام کوچه پس کوچه ها به یکدیگر راه دارد. در
ابیانه هیچ کوچه ای بن بست نیست. . . .
. خوانساری ابیانه, دبیربازنشسته که کتابی درباره ابیانه به رشته
تحریر درآورده وهم اکنون در دست چاپ دارد,می گوید: براساس
تحقیقات به عمل آمده , معلوم شده که در حدود4 هزار سال پیش
آلونک هایی در ابیانه به پا شده است.
محراب بزرگ مسجد جامع ابیانه که دیرینه آن به سال 477 ه. قباز
می گردد, حضور بقاء و حیات ابیانه را در دوره اسلامی به ثبت
می رساند. در این میان اما;بازمانده بقایای آتشکده ای مربوط به
دوره ساسانیان به طور قطع دیرینه ابیانه را به پیش از 1400 سال پیش
می رساند.
مردم ابیانه تا دوره صفویه پیرودین زرتشت بوده اند; اما دردوره
صفویه به میل خود اسلام راپذیرفتند.
صورت نامگذاری این آبادی به ابیانه حکایت جالبی با خود به همراه
دارد.
. مرتضی ناظری که اطلاعات خوبی در این زمینه دارد, می گوید: روایت
است که در زمان یزدگردسوم, هنگامی که مسلمانان به ایران حمله
می کنند, عده ای ازجوان ها می کوشند زنان و مردان سالخورده و زن و
بچه ها را از استان فارس به شمال کشور ببرند. نظر به اینکه این مناطق
کوهستانی است, بنابراین زنها, بچه ها, پیرمردها و پیرزن ها را در
حاشیه کوه حرکت می دادند و جوانها از بالای کوه حرکت می کردند. زنها و
بچه ها از جوانهایی که در بالای کوه حرکت می کردند, می پرسیدند که آب
هست یا نه. که احیانا این محل به آبیانه و بعدها به ابیانه
نامیده شده است.
مردمان ابیانه دارای باورها,اعتقادات و ویژگی هایی هستند که براساس
آنها قوم خود را نگاهبان سنت ها و میراث های ایرانی می دانند.
باورها و اعتقادات مردم ابیانه ادعا دارندکه نژادشان خالص ترین
نژاد آریایی است.
پروین دخت ابیانه در این باره می گوید: ما آریایی خالص هستیم. چون
با غریبه ازدواج نمی کنیم.
او ادامه می دهد: از قرن ها پیش ابیانه ای ها دختر به کسی نمی دادند
و پسرها فقط از ابیانه زن می گرفتند. و البته دهها سال است که
ابیانه ای ها به تنظیم خانواده اهمیت می دهند و داشتن دو اولاد را مناسب
می دانند.
. مهرداد ظهیری ابیانه, دانشجوی مهندسی شیمی در این باره می گوید:
از آنجا که ابیانه ای هابه تحصیلات فرزندانشان بسیار اهمیت
می دهند, سعی دارند که هر طور شده آنها را نه تنها برای تحصیل در
دوره راهنمایی و دبیرستان به شهرهای اطراف بفرستند, بلکه برای تحصیل
فرزندانشان در دوره های عالی تحصیلی کوتاهی نمی کنند.
در حال حاضر در ابیانه همه جوانان زیر 30 سال باسوادند. به عبارتی
حدود 80 درصد ابیانه ای ها باسواد هستند.
از دیگر ویژگی های ابیانه ای ها,مانند دیگر کویرنشینان ومردمان
نواحی مرکزی ایران اینکه طلاق در میان آنها بسیار نادراست و در
پنجاه سال گذشته جز در چند مورد انگشت شمار طلاق بین آنها دیده نشده
است.
هرگاه زنی بیوه شود و دارای فرزند باشد, بیشتر به تربیت فرزند خود
همت می گمارد و بسیارکم دیده شده که بار دیگر ازدواج کند.
در میان ابیانه ای ها هرگزگدادیده نشده و اعتیاد به موادمخدر امری
زشت و منفور است و فرد معتاد از جامعه طرد می شود.
یکی از اهالی می گوید: مردم ابیانه هیچ وقت با یکدیگردعوای
قهرآمیز و کشدار نمی کنندو در صورت بروز مشکلی به مراجع قانونی در
اصفهان یا نطنز مراجعه می کنند و دعوایشان را به شکل حقوقی حل
می کنند; نه از طریق چوب یا چماق.
از دیگر اعتقادات ابیانه ای هااین است که هیچ وقت باغ, زمین یا
خانه خود را در ابیانه نمی فروشند.
مردم ابیانه با مهربانی و همدلی شب های بلند زمستان را برای یکدیگر
کوتاه می کنند: کرسی ای میان اتاق برپا کرده و به قصد دور کردن تنهایی
و شکستن قامت بلند شبهای پر سوز و برف زمستان, دور یکدیگر گرد آمده
و کتاب می خوانند.
قدیم ها, خواندن شاهنامه, سعدی ,حافظ و.. . میان آنها مرسوم بوده است
اما حالا تلویزیون مجال را بر خواندن تنگ کرده است.
. محمد خانقاهی ابیانه, آموزگارمی گوید: بیشتر شب های زمستان به
تماشای تلویزیون می گذرد; امااهالی تاریخ هم زیاد می خوانند.
اقتصاد ابیانه دامداری و کشاورزی از جمله فعالیتهای اصلی مردم ساکن
ابیانه است. کشت گندم و.. . باغداری از جمله باغهای سیب, آلو, گردو,
بادام و. . . در ابیانه صورت می گیرد.
رودخانه ای کوچک در ابیانه روان است که از آب آن برای کشاورزی بهره
می برند.
اما,محمد امیری ابیانه یکی ازاهالی می گوید: هرساله در فصل
بهار سیلاب می آید و مسیررودخانه عوض شده و آب آن هرزمی رود.
امسال هم سیلاب بسیاری از محصولات را خراب کرده است.
او در ادامه می گوید: رودخانه سیل شکن می خواهد. به مسئولان جهاد
می گوییم, می گویند به فرمانداری نطنز بگویید به فرمانداری می گوییم ,
می گویند جهاد باید انجام بدهد. نمی دانیم چه کار کنیم.
البته حرف بسیار است و وقت کوتاه, نزدیک غروب است و هنگام
بازگشت. . . .
در این لحظه پروین دخت ابیانه درباره رفتن جوانها حرف می زند: همه
جوانان ابیانه به شهرهای اطراف رفته اند. البته برای تحصیل, اما
دیگر اینجانمی مانند. با این ترتیب, اگرامکاناتی در اینجا درست
نشود, ابیانه تا 10 سال دیگر خالی می ماند و دوام نمی آورد.
چه باید کرد میان ماندن و رفتن فاصله ای نیست, اما شهر است واز
دوری آن گریز و گزیری نیست.
. خوانساری ابیانه, دبیربازنشسته از گشایش یک موزه مردم شناسی در
ابیانه در آینده ای نزدیک خبر می دهد و می گوید: فرهنگ ابیانه منحصر
به فرد است; اما این فرهنگ دارد جذب فرهنگ بیرونی می شود; زیرا
مقتضیات زمان امروز زندگی در همچنین جایی را ایجاب نمی کند,آن
نظامی که قرن ها بر اینجاحاکم بوده است به انتها رسیده و دارد به
پایان می رسد. از سویی نظام جدیدی جایگزین آن نشده است. با این
حال که بسیاری جذب شهر شده اند اما هویت فرهنگی خودشان را از دست
نداده اند.
. . . جاده خلوت است و تاریک. گه گاه نور اتومبیلی و بعددوباره
تاریکی. . . با خود فکر می کردم که ابیانه هیچگاه خالی نخواهد
بود, چه, بهار همیشه باسحر به ابیانه پا می گذارد. . .
هاله مجرد
نظر شما