موضوع : نمایه مطبوعات | همشهری

شکل نهفته در متون کهن

روزنامه همشهری سه شنبه 2 مرداد ,1375 23 جولای ,1996 سال چهارم شماره 1024

 

گفتگو با جعفر مدرس صادقی, نویسنده

متون کهن در داخل آن قالبهای تحمیلی مصنوعی می پوسند و به اشیاء
به درد نخور تزئینی تبدیل می شوند و اگر بخواهیم این میراث ارزشمند
را به کار بگیریم و زنده اش کنیم, باید کاری کنیم که این متون بین
مردم برود و خوانده شود
به نظر من این یک جورساده انگاری و خوش باوری است که خیال کنیم با
چاپ کردن برگزیده متون دین مان را نسبت به ادبیات کلاسیک ادا کرده ایم
و متون را به خوانندگان معاصرمان معرفی کرده ایم
از مجموعه بازخوانی متون تاکنون پنج کتاب منتشر شده است:
ترجمه تفسیر طبری ,مقالات مولانا (فیه مافیه ),مقالات شمس ,تاریخ
سیستان وسیرت رسول الله. استقبال خوبی که از این مجموعه به عمل
آمده, بیشتر به دلیل تازگی و متفاوت بودن این ویرایشهای جدید و
نگرش ویژه ای است که در انتخاب آثار و شیوه تنظیم و عرضه این متون
کهن به طرزی نو به کار بسته شده است. گفتگویی که ازنظرتان خواهدگذشت
باجعفر مدرس صادقی ویراستاراین مجموعه و به وسیله فریده حسن زاده
انجام گرفته است . جعفر مدرس صادقی متولد 1333 اصفهان و فارغ التحصیل
ادبیات انگلیسی است و تاکنون این کتابها از وی منتشر شده است:
نمایش( 1359 ) گاوخونی( 1362 ) قسمت دیگران و داستانهای دیگر
( 1364 ) سفر کسرا( 1368 ) بالون مهتا( 1368 ) ناکجاآباد( 1369 )
دوازده داستان( 1369 ) کله ی اسب( 1370 ) شریک جرم( 1372 ) لاتاری ,
چخوف و داستانهای دیگر (ترجمه , 1371 )

آقای مدرس صادقی ,ما شما را به عنوان داستان نویس وآن هم
داستان نویسی با سبک وسیاق نو و حتی متمایل به ادبیات مدرن غرب
می شناسیم. چه شد که تصمیم گرفتید به ویرایش متون کلاسیک دست بزنید
و به قول خودتان در مقدمه مجموعه بازخوانی متون این متون را از
قالب نسخه های خطی و چاپهای مطابق با نسخه های خطی بیرون بکشید و
آنها را برای خواندن مهیا کنید
برخلاف آنچه ممکن است در ابتدا به نظر برسد,تصمیم ناگهانی و
بی مقدمه ای برای این کار گرفته نشده و سابقه دلبستگی من به متون
کلاسیک برمی گردد به سالها پیش.
من همیشه, یعنی ازوقتی که به ادبیات به عنوان دلمشغولی اصلی و
انگیزه اصلی زندگی ام توجه کردم, متون کلاسیک را جزء لاینفکی از تجربه
ادبی نویسنده معاصر می دانستم و همیشه آرزو داشتم که روزی نسبت به
این ادبیات که متاسفانه بدجوری غریب و مهجور مانده است اعاده حیثیت
بشود و این ادبیات به عنوان ادبیات, یعنی آنچه که واقعا هست خوانده
شود و برود توی مردم. این ادبیات تاکنون, همان طوری که فرمودید,
تاوقتی که در قالب نسخه های خطی گرفتار مانده باشد, در انحصار عده
خاصی از دانش پژوهان و متخصصین باقی می ماند و مردم کتابخوان, یعنی
مخاطبین واقعی ادبیات, از خواندنش محرومند. من دلم می خواست که این
انحصار رابشکنم و این ادبیات را از توی قالب تحمیلی ناسازی که
داشت بیرون بکشم و بریزم توی قالب خودش. نمی دانم تا چه حد موفق
شده باشم که به این منظور نزدیک شوم, ولی خداکند که لااقل توانسته
باشم توجه مخاطبان را به این واقعیت جلب کنم که این متون در داخل
آن قالبهای تحمیلی مصنوعی می پوسند و به اشیاء به دردنخور تزئینی
تبدیل می شوند و اگر بخواهیم این میراث ارزشمند را به کار بگیریم و
زنده اش کنیم, باید کاری کنیم که این متون برود توی مردم و خوانده
شود.
شما تاکید می کنید که ویرایش های شمابرگزیده نیست و این البته با یک
نگاه سرسری به ویرایش های شما ومقایسه آنها بابرگزیده ها
مشخص می شود. اما درعین حال ,ویرایش شما با این که به قول خودتان
صورت کامل متن است, با چاپهای قبلی همان متن هم تفاوت های زیادی
دارد. ممکن است در این مورد توضیحاتی بدهید
البته. اگر توجه کرده باشید. من از دو قالب حرف زدم: یکی قالب
نسخه های خطی و یکی هم قالب خود اثر. قالب نسخه های خطی همان قالبی ست
که در نسخه های خطی و چاپهای مطابق با نسخه های خطی می بینیم. من متن
را از این قالب می کشم بیرون و می ریزم توی قالب دیگریعنی قالب خود
اثر. در جریان این انتقال طبعا یک چیزهایی از متن بنابه ضرورت
حذف می شود یا دقیق تراگر بگویم ,فرو می ریزد و تغییراتی نسبت به
صورت نسخه خطی حادث می شود. این تغییرات در جهت فرم گرفتن متن است ,
نه در جهت مختصر کردن و گزیده کردن متن. من به طور کلی با چاپ
برگزیده متون که تصادفا این روزها تب انتشارش خیلی هم بالاست ,
موافقتی ندارم. مگر به قصد آموزش و به صورت کتابهای درسی و آموزشی.
به نظر من این یک جور ساده انگاری و خوش باوری است که خیال کنیم با چاپ
کردن برگزیده متون دین خودمان را نسبت به ادبیات کلاسیک ادا کرده ایم
و متون را به خوانندگان معاصرمان معرفی کرده ایم. این طرز معرفی اغلب
اوقات سبب گمراهی خوانندگان جوان می شود و تصور خیلی نادرستی از اصل
متن به دست می دهد. با برگزیده کردن و تکه پاره کردن متن اصلی از روح
اثر دورتر و دورتر می شویم. حرکت من درست برعکس این حرکت ,حرکتی ست
به طرف خود متن و نزدیکترشدن به صورت اصلی خود متن به عنوان یک اثر
ادبی. و من روی یک تاکیدمی کنم, برای این که می خواهم بگویم به
وحدت اثر و همگونی و اتصال اجزای آن به همدیگر خیلی اهمیت می دهم.
اثرادبی یعنی اثری دارای فرم مشخص. اولین کاری که روی متن انجام
می دهم ,پیدا کردن این فرم است که در همه موارد در درون خود اثر
نهفته است واز هیچ جای دیگری نشات نمی گیرد وتابع هیچ قاعده و
کلیشه ازپیش تعیین شده ای هم نیست. بعداز پیدا کردن این فرم نهفته و
فصل بندی متن, می روم سر ریزه کاری ها و جزئیات: یکدست کردن سبک متن ,
بیرون کشیدن موارد دخالت کاتبین نسخه ها و احیانا مصححین چاپهای
قبلی و اعراب گذاری و یکدست کردن رسم الخط و نقطه گذاری و
پاراگراف بندی.
شکل یافت شده هر یک از نسخه ها چه بود
در نسخه های اصلی مقالات شمس, آنچه به دست ما رسید,مجموعه ای از
یادداشتهای پراکنده شاگردان شمس از روی گفته های وی است. این متن
هیچ شکل خاصی ندارد, و البته برای شمس هم مهم نبوده است که داشته
باشد یا نه. نسخه خطی مقالات مولانا هم همین طور است. با این فرق که
این متن فصل بندی شده و ازنظر خودمولاناهم گذشته است. اما بازهم نه
فصلهای مختلف ارتباطی با هم دارند و نه خود مطالب درون فصل ها.
درنتیجه ارتباط و پیوستگی منطقی بین آنها وجود ندارد و درصورت
جابه جایی, تغییر مهمی در کل متن به وجود نمی آید. من در بازخوانی
مقالات شمس, فصل بندی را براساس سیر زندگی شمس و اتفاقاتی که در مراحل
مختلف زندگیش, از هنگام حرکت از تبریز تا رسیدن به قونیه و دیدار با
مولانا و سپس تبعید و الی آخر, تنظیم کرده ام و به آن از این طریق
سیری قصه وار دادم. به این ترتیب تمام آن یادداشتها از سرگردانی
درآمدند و به گونه ای توجیه شده فصل بندی شده اند. درحقیقت این متن حالا
شکل یک رمان را پیدا کرده و تصور مشخصی از زندگی شمس به دست می دهد.
در بازخوانی مقالات مولانا, فصل بندیها براساس مدارجی که یک سالک طی
می کند انجام شده (البته در مقالات شمس هم این شکل به عنوان محور فرعی
برای تنظیم متن, وجود دارد). در نسخه های خطی ترجمه تفسیرطبری هم
فرم اصلی, فرم قرآن است. یعنی تنظیم متن به ترتیب سوره ها و آیات است
و همان طور که در آیات به صورت تکه تکه و پراکنده به قصه های مختلف اشاره
شده, در فرم اصلی هم ارجاع به قصه ها به همان صورت, تکه تکه و
پراکنده است. در بازخوانی تفسیر طبری, فصل بندی براساس قصه های کامل
است و به جز قصه ها بقیه بخشهای تفسیر حذف شده است. در بازخوانی های
تاریخ سیستان وسیرت رسول الله, تغییر چندانی با نسخه های خطی ازنظر
شکل کلی داده نشده است, چرا که هر دو براساس سیری تاریخی و
زندگینامه ای تنظیم شده اند. تغییر عمده در بازخوانی تاریخ سیستان حذف
بخش الحاقی و جابه جایی های مختصری در فصل بندیهاست و در بازخوانی
سیرت رسول الله هم که جامع ترین و کهن ترین متن فارسی درباره پیامبر
است و به روایت ابن اسحاق که قدیم ترین و اصیل ترین روایت است تغییر در
فصل ها بسیار اندک بوده است.
مطالعه ادبیات کهن تاچه حد برای ما لازم است منظورم ازما هم
نویسندگان معاصر است و هم کتابخوان ها و طبقه تحصیلکرده.
طبقه تحصیلکرده که معمولاکتاب نمی خواند و کتابخوان ها هم, یعنی
آن درصد کوچکی از باسوادان مملکت که به ادبیات معاصر علاقه مندند و
انواع و اقسام کتابها را می خوانند, معمولا طرف ادبیات کلاسیک و متون
نمی روند. ادبیات کلاسیک و متون کهن موضوع مورد توجه عده خاصی از
دانشگاهیان و دانشجویان رشته ادبیات است و دیگران به شدت با آن
احساس بیگانگی می کنند. مثل این که این نوع خاص از ادبیات حریم
مخصوصی دارد که ورود افرادمتفرقه وغیرمسئول به آن اکیدا ممنوع
است. این بیگانگی یکی به خاطر شیوه نادرست تدریس ادبیات کلاسیک در
مدرسه هاست و یکی هم به خاطر این که ادبیات کهن در ایران همیشه عده ای
متولی داشته است که دلشان نمی خواهد کسی را به آن حریم که گفتم راه
بدهند. اما این ادبیات کهن آن طورها هم که می گویندکهن نیست و
تصادفا در بسیاری موارد خیلی هم نو است و خیلی نوتر از خیلی از
چیزهایی است که معاصرین و متجددین می نویسند. چون که نمی شناسیم ,
اجتناب می کنیم و اسم کهن هم رویش گذاشته ایم تا خیال خودمان را راحت
کنیم و بگوییم کهنه است و از مد افتاده است و تار عنکبوت بسته است
و پوسیده است و در آستانه قرن بیست ویکم و دوره پست مدرنیسم فقط
عتیقه بازان و کارشناسان اشیاء موزه یی و مرتجعین می روند سراغش. اما
برعکس, این ادبیات به اصطلاح کهن که من ترجیح می دهم آن را همان
ادبیات کلاسیک بنامم, شالوده ادبیات فارسی و فرهنگ فارسی و زبان
فارسی است و هرکسی که با این زبان سروکار داشته باشد و نسبت به این
زبان تعلق خاطر داشته باشد, باید این ادبیات را خوب بشناسد و هرچه
این تعلق خاطر و حساسیت نسبت به زبان بیشتر باشد, این شناخت و نزدیکی
باید عمیق تر و جدی تر باشد.
تاثیر ادبیات کلاسیک را بر نویسندگان معاصر چگونه ارزیابی می کنید
نمونه هایی از داستانهای معاصر که به سبک نثر کهن نوشته شده تاچه حد
موفق بوده است
من مثال نمی زنم, ولی همه می دانیم که تلاشهای متعددی برای نوشتن به
سبک قدما و بخصوص نثر دوره طلایی ادبیات کلاسیک, یعنی قرنهای چهارم و
پنجم و ششم هجری, انجام گرفته. من نمی دانم منظور شما ازموفقیت
چیست. اگر منظور موفقیت در تقلید است, می توان از یکی دو نمونه نام
برد که بهتر از دیگران از نثر قدما تقلید کرده اند. وگرنه موفقیتی به
معنی واقعی و جامع و کامل در کار نبوده است. این تاثیر یک تاثیر
صرفا ظاهری و سطحی است. این آن چیزی نیست که من می گویم. به نظر من
این سوءتفاهم هم در نویسندگان ما و هم در خوانندگان ما وجود دارد و
ناشی از سهل انگاری و سطحی نگری است. شناخت جدی و عمیقی که من گفتم
این نیست. نویسنده معاصری که با ادبیات کلاسیک پیوند عمیق و اساسی
دارد زبان فارسی را بهتر و عمیق تر می شناسد و به ابزار کارش مسلطتر
است و با اعتمادبه نفس و توانایی بیشتری کارمی کند و به گونه ای
طبیعی تر و درونی تربه سبک خودش می رسد. شناخت ومطالعه ادبیات
کلاسیک فارسی به معنی تقلید از نثر قرن پنجم و ششم هجری نیست.
به هرحال, قدر مسلم این است که تجربه این دوره بر روی کار شخص شما
تاثیر خواهد گذاشت.
مسلما تاثیر خواهدگذاشت. درست مثل این که اگر من یک رمان هم ترجمه
می کردم, روی کارم تاثیر می گذاشت. اما چه تاثیری مسلما این تاثیری
که شما می گویید تاثیر محسوسی نخواهدبود که توی چشم بزند و مسلما من
هیچوقت دست به تقلید نثر قدما نخواهم زد,چون که این کار را کار
عبث و بیهوده ای می دانم. من داستانهای خودم را به زبان خودم می نویسم ,
به همان زبانی که قبلا می نوشتم, و آدمهای داستانهای من هم به زبان
آدمهای زنده امروزی حرف خواهندزد و به همین زبان فکر می کنند و
روایت می کنند.
آخرین کتاب این مجموعه سیرت رسول الله بود که درحدود یک سال پیش
منتشر شد. توی این فاصله فقطدو تا از کتاب ها تجدید چاپ شد و
کتاب تازه ای درنیامد. کتاب بعدی کی درمی آید
دو کتاب بعدی این مجموعه (یعنی شماره های 6 و 7 ) آماده انتشارند:
یکی عجایب نامه که همان عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات محمدابن
محمود همدانی معروف به توسی است, نویسنده قرن ششم هجری, و دیگری
مجموعه قصه های شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی. کتاب اول مجموعه هم
(ترجمه تفسیر طبری) تجدید چاپ شده و امیدوارم به زودی توزیع شود.
آخرین رمانی که از شما دیدیم ,اگر اشتباه نکنم ,شریک جرم بودکه
سال 72 منتشر شد.
بله. درست است. بعداز آن, یک رمان دیگر هم به نام عرض حال به دست
ناشر داده ام که قرار است, اگرخدا بخواهد, امسال منتشر بشود.
البته پارسال آماده انتشار بود که متاسفانه منتشر نشد و حالا
امیدوارم امسال منتشر بشود.

 

نظر شما