موضوع : نمایه مطبوعات | همشهری

چه کسانی بیشتر آسیب پذیرند

روزنامه همشهری چهارشنبه 3 مرداد ,1375 24 جولای ,1996 سال چهارم شماره 1025


 


بهداشت روانی جامعه در گفتگو با محمود دژکام
سنگین بودن دروس باعث شده یک سری حفظ کردنیها در مغزکودک وارد
شود که بعدها هم زیاد به دردش نخورد و این خود منبع استرس می شود
خیلی از مادرها از بچه های خود انتظار محبت دارند, بدون آنکه خود
به آنها محبت کنندو این منبعی برای استرس می شود

اشاره
فشارهای اجتماعی روانی, هر روز بیش از پیش بهداشت روانی در جامعه
شهری را تهدید می کند. این مسئله را در گفت وگویی با دکتر محمود دژکام
استاد روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی در میان گذاشته ایم. در بخش نخست
گفت وگو که دیروز از نظرتان گذشت علائم و نشانه های فشارهای روانی مورد
بررسی قرار گرفت, امروز در ادامه به ویژگیهای افراد در معرض آسیب
پرداخته شده است با هم می خوانیم.

استرسورهارا چه بخواهیم چه نخواهیم در جامعه وجوددارند. این به
اصطلاح مسئله همه جوامع در جهان است لذا باید دید چه کسانی بیشتر
آسیب پذیرند و ما باید حتما این گروههای آسیب پذیر را تشخیص بدهیم و
قبل از اینکه آنها وارد عوامل استرس زا بشوندآن را پیشگیری کنیم. در
واقع می توان گفت گروههای آسیب پذیرافرادی هستند که در حلقه زندگی
دچارنقصی شده اند. مثلا وقتی فردی طلاق می گیرد یا فردی به دلایلی
بیوه می شود, جزو گروه آسیب پذیراست یعنی کسی نمی تواند جای آن فرد
مفقود شده را بگیرد. بنابراین ما باید به گونه ای آثار این کمبود
را با روشهایی که وجود دارد پر کنیم. آنچه که در جامعه ما خیلی زیاد
می توان روی آن تاکید کرد مهاجرتهایی است که از روستاها به شهرها
صورت می گیرد. شخص مهاجر از محلی به محل دیگر یا فرضا از فرهنگی به
فرهنگ دیگر یا ازروستایی به شهری, معمولا دچارشوک فرهنگی می شود
و افرادی که دچار شوک فرهنگی می شوند به این صورت است که شخص در
یک زمان مجبور است به دو فرهنگ تعلق داشته باشد و در این صورت
اولین تعارضات فرهنگی و اجتماعی بوجود می آید. مثلا فرد با آداب و
رسوم و ارزشهایی جدید روبرو می شود که اجبارا رفتارهای قبلی را کنار
می گذارد. اگر اسم آن را شوک فرهنگی بگذارم معمولا در سطح ملی اتفاق
می افتد, مثل زمانیکه جامعه با کسادی اقتصادی روبرو است. یکی از آثار
مخرب کسادی اقتصادی این است که اعتماد ملی را نسبت به دولتها مورد
تهدید قرار می دهد. علی الخصوص وقتی دامنه این بی اعتمادی به اندازه ای
باشد که جامعه را با بحران روبرو کند. یکی از مسائلی که در بعضی از
جوامع هست, بحرانهای اعتماد است و این بدترین نوع بحران هست. در
واقع بحران اعتماد زیر بنای بحران سیاسی, اقتصادی و اجتماعی هست و
فراگیر شدن آن باعث می شود که اعتماد تک تک افراد نسبت به یکدیگر و
مجموعه آنها نسبت به جامعه سست شود و اتحاد و پیوستگی ملی به قیمت
کسب امنیت فردی به خطر بیفتد و آن زمانی شدید است که با دخالت عوامل
کسب امنیت فردی در خطر جدی تری قرار بگیرد و می دانید که اوج آن نزول
معیارهای اخلاقی فرد و نادیده گرفته شدن معیارهای جمعی و نهایتا
تجاوز به حقوق دیگران حتی بصورت آشکار و بصورت باج گیریهای مختلف
است. داشتن حس تجاوزگری گروهی, نادیده انگاشتن وجود دیگران که
به عنوان خطر جدی تلقی می شوند و بالاخره توسل به هر وسیله ای به اصطلاح
تامین کننده امنیت که بیشتر مواقع بصورت بدوی و ابتدایی است و
نشانگر رجعت انسان به پایین ترین ابزارهای تاریخ تحویل خویش است.
آقای دکتر, آیا می توان گفت که هر تغییری به وجودآورنده استرس است ,
برای مثال آیا در مهاجرتها شاهد استرس هستیم
در هنگام مهاجرت شاهد یک شوک فرهنگی در مهاجران هستیم. خواه این
مهاجرت ازکشوری به کشوری دیگر یا از یک جامعه روستایی به جامعه
شهری باشد. جامعه ما فعلا این مشکل را با خود دارد. فرد مهاجر
معمولا با محیط جدید مواجه می شود که روزی از دور تماشاگر آن صحنه
بوده است. این شخص در روستا تا زمانیکه مهاجرت نکرده یک تماشاچی است
ولی وقتی مهاجرت کرد باید در تعامل نزدیک با آن قرار بگیرد و بین
رفتارهای قدیمی آشنا و رفتارهای جدید, مخالف و ناآشنا یکی را انتخاب
کند. تعارض حاصل از این حالت می تواند در درون فرد منبع استرس و در
بیرون بصورت تظاهرات رفتارهای اجتماعی زشت باشد. مثلا شخصی که سالها
زندگی شخصی او در مقایسه و نظم خاص با دیگران طی نشده در زندگی شهری
نمی تواند رابطه فضایی و ترتیبی خود را با دیگران مورد قضاوت و تجسم
قرار دهد. بنابراین ناخواسته و ندانسته رابطه خود را با محیط گم
می کند واحتمال دارد نظم اجتماعی مثلا یک ترافیک شهری را برهم بزند.
چرا که چنین آدمی یاد نگرفته رابطه اش را با فضایی که اشغال می کند
پیدا کند. در واقع درونی شدن نظم نیازمند تجربی شدن آن نظم در سطوح
مختلف رشد است و روبرو شدن ناگهانی با این نظم خود استرس زاست. البته
کودکان در این گونه موارد کمتر از آثار استرس رنج خواهند برد چونکه
در گذشته مهارتهای طولانی را در رابطه با زندگی قبلی یاد نگرفته اند و
سریع تر به زندگی جدید سازگاری نشان می دهند. اما به طور کلی شخصی که
دچار این شوک فرهنگی می شود انواع مختلف هیجانات را تجربه می کند که
شایع ترین آن اضطراب, افسردگی و کناره گیری است که هر کدام در سطوح
مختلف از نظر شدت آثار فردی, خانوادگی, اجتماعی و اقتصادی را
می تواند بدنبال داشته باشد.
آیا استرس نقش مثبت هم دارد
اگر ما بتوانیم تمایزی بین استرس و اضطراب قایل شویم که بعضی ها
آنها را معادل هم می گیرند, می توانیم براحتی بگوییم که اضطراب در
حد پایین می تواند مثبت باشد و دلیلش هم این است که انگیزه ای بسیار
قوی برای پیش بردن انسان است. به قول برخی از نظریه پردازان
روانشناسی, اضطراب فاصله بین بودن و شدن است. انسان برای اینکه از
بودن رها شود و به شدن برسد به این اضطراب احتیاج دارد. ولی شخصی که
فاقد این اضطراب است در واقع شخصی است که از بودن خود راضی است و
هیچوقت به دنبال شدن نخواهد بود. اینکه لازمه تحول هر انسان از هر
بعد فردی, اجتماعی, معنوی و اخلاقی یک انگیزه ای است که انسان از بودن
به شدن جلو رود و گفته شده که اضطراب در حد پایین می تواند این نقش
را ایفا کند برای شخص عامل محرکی باشد که او را جلو ببرد ولی همین
اضطراب مفید کمی بیشتر شده و به یک عامل مخرب تبدیل می شود یعنی شخص
به جای اینکه از اضطراب به جای یک سوخت برای هدایت رفتارهای خود
استفاده کند باید رفتارهای دیگر را برای کنترل اضطراب مصرف کند.
اینجاست که اضطراب نقش مخربی پیدا می کند اما در رابطه با استرس که
حاصل اضطراب می تواند استرس باشدباعث تغییرات شکل سیستم می شود و سیستم
را از شکل بهنجار به شکل نابهنجار تبدیل می کند. بنابراین استرس در
هر شکل و به هر مقداری منفی است.
استرس در چه حدی باید باشدکه آسیب زا باشد
رویدادها بیرون وجود دارند و اتفاق هم می افتند. همین حالا خیلی
اتفاقات در شهر, کشور و کره زمین روی می دهد ولی برای من و شما
استرس زا نیستند چرا, چونکه اولین اصل این است که آن رویداد باید به
ما مربوط شود. اگر رویدادی در ارتباط خصوصی با شخص نباشد در او
ایجاد استرس نمی کند. ما حتی نمی توانیم استرسها را از روی مطالعه
کتاب تجربه کنیم, ما نمی توانیم در بیشتر مواقع از روی تجربه مشاهده
کنیم. استرس باید به سر ما بیاید. یعنی شخص باید تجربه کننده استرس
باشد.
برای مقابله با استرس وعوامل استرس زا چه باید کرد
ما روی سخت رویی افراد و نحوه روبرو شدن افراد بر حسب سخت رویی
تحقیقی انجام دادیم ومتوجه شدیم افرادی که از نظر سخت رویی به
اصطلاح قوی تر بودند تاثیرات استرس روی آنها کمتر بود, تاثیرات عوامل
استرس زا روی آنها کمتر بود. اول اینکه کسانیکه احساس کنترل روی
رویدادها داشتند اثرات استراس زایی رویدادها روی آنها کمتر بود. در
کنار آن داشتن حس تعهد مهم بود. یعنی وقتی شخص کاری انجام می دهد
چقدر خود را متعهد حس کند. اگر هر رویدادی تحمیلی باشد یعنی ما به
روبرو شدنش متعهد نباشیم خاصیت استرس زایی آن زیاد است بنابراین ما
حاضریم راه طولانی را پیاده برویم وقتی که متعهدیم و وقتی متعهد
نیستیم حاضر نیستیم فاصله کوتاهی را حتی با اتومبیل برویم و مهمتر
از آن عامل سوم عامل چالش است. حالتی است که افرادی که با رویدادهای
سخت یا ناگوار روبرو می شوند این روبرو شدن را یک چالش حساب می کنند.
مثل اینکه برای اثبات وجود خود در حالت چالش قرار می گیرند. حتی شما
می بینید کسانیکه اعتقاد مذهبی دارند برای اینکه عامل استرس زایی را
کم کنند از روی اعتقاد با آن مواجه می شوند. مثلا می گویند آزمایش
خداست. یعنی آن را به عنوان چیزی که اتفاق می افتد می پذیرند. به عنوان
یک آزمایش تلقی می کنند. هرکس اعتقاد دارد دقیقا درست عمل می کند.
تحقیقی روی مدیران خوب انجام داده اند و دیده اند وقتیکه آنها با
شرایطبحرانی سازمانهایی که زیرنظرشان بود روبرو می شوند
کسانیکه که سه صفت فوق را(کنترل. تعهد. چالش) در حد بالادارند
به راحتی می توانند از این بحرانها خارج شوند تا شخصی که خودش را
گم می کند. کسی که خودش را گم می کندو دچاراسترس می شود, مهارتها را
ازدست می دهد در نتیجه میزان سازگاری با محیط به حداقل می رسد. در
واقع مثل آدمی می شودکه خود را خلع سلاح کرده است. بنابراین نه
تنها خاصیت استرس زایی را تشدید می کندبلکه آنرا مضاعف هم می کند و
دچار حالتهای گوشه گیری و افسردگی و اضطراب می شود. از دیدگاه دیگر
وقتی ما با رویدادی مواجه می شویم از کجا می فهمیم که من می توانم از
پس این رویدادبربیایم. اول باید خود را آزمایش کنم. فرض کنید به
خانه مراجعه می کنید و می بینید تلفن افتاده و شکسته. وقتی حدود مخارج
این اتفاق را ارزیابی می کنید که مثلا پنج هزار تومان مخارج دارد, در
واقع آن پنج هزار تومان در مقایسه با تواناییهای شما ارزش مثبت ,
منفی یا نیمه منفی پیدا می کند.
اگر شما کسی باشید که پنج هزار تومان برای شما حیاتی است, همین
شکستن تلفن برای شما استرس زا خواهد بود بنابراین خاصیت استرس زایی
بیرونی در رابطه با منابع درونی ما معین می شود والا رویدادها به
تنهایی معنایی ندارند.
هر اندازه برداشت ما از خودمان مثبت تر قوی تر محکم تر و با ثبات تر
باشد میزان رویارویی ما با استرس های درونی منطقی تر خواهد بود.

 

نظر شما