نمایش غم انگیز انسانی
روزنامه همشهری چهارشنبه 3 مرداد ,1375 24 جولای ,1996 سال چهارم شماره 1025
نگاهی به پدیده جلای وطن و مسئله آوارگی (قسمت آخر) مهاجرت فی نفسه
نه مثبت است و نه منفی, بلکه صرفاعکس العملی نسبت به کارکردهای
اقتصادی مدرن, سیستم های حمل و نقل و ارتباطات, فشارهای سیاسی و
انگیزه های فردی می باشد.
غالبا عللی که موجب جابجائی بعضی مردم در داخل کشورشان می شود به
عللی که بعضی افراد دیگر به طور کلی جلای وطن می کنند مربوط می شود و
بعضی مواقع مهاجرت داخلی اولین قدم و پیش درآمد مهاجرت به خارج از
مرزهاست. علل زیشه ای تمامی این جابجایی ها شکست جوامع در برآوردن
نیازها و آرزوهای شهروندانشان می باشد. تعداد انسانهائی که به منظور
بهبود بخشیدن به وضعیت زندگی معیشتی خود جابجا شده اند (مهاجرین و نه
پناهندگان) براساس سرشماری سال 1985 حدودا بالغ بر یکصد میلیون نفر
می باشد. این رقم تقریبی بوده و مبتنی بر اطلاعات غیرقابل اعتماد از
کشورهای مختلف و همچنین آخرین شمارش موجود است. بسیاری از این افراد
صرفا در جستجوی فرصت های بهتری هستند و به راحتی می توانستند در وطن
خود بمانند. گروه مشابه دیگری از مردم در داخل کشورشان از نواحی
روستائی به شهرها مهاجرت می کنند و تعداد آنها به مراتب بیشتر است در
کشور چین به تنهائی تعداد آنها به یکصد میلیون نفر می رسد و در سراسر
جهان تعداد اینگونه افراد بیش از تعداد تمامی انواع دیگر مهاجرین
می باشد.
مهاجرت این انسانها نشانگر تغییر و دگرگونی است. سفرهایشان نشانه
وجودمسائل اساسی است که ازفقر تا تجاوز به حقوق بشر را شامل
می گردد. در حقیقت مسافرت یک راه حل مسائلی است که مهاجرین از خود
بجای می گذارند. آنها می توانند قسمتی از دستمزدشان را از خارج از وطن
برای خانواده ها یا جامعه خود بفرستند. همچنین آنها به آموزش و پرورش
و فرصت های اقتصادی دسترسی خواهند داشت که بدون مهاجرت هرگز
نمی توانستند داشته باشند.
مهاجرت فی نفسه نه مثبت است و نه منفی, بلکه صرفا عکس العملی نسبت
به کارکردهای اقتصادی مدرن, سیستم های حمل و نقل و ارتباطات, فشارهای
سیاسی و انگیزه های فردی می باشد.
بعضی مواقع مهاجرت پدیده کاملا بدی است. مثلا این حقیقت که
پناهندگان شب هنگام از ترس تعقیب فرار می کنند, هیچ جنبه مثبتی
ندارد. اما دیگران در روز روشن جلای وطن می کنند و به سرزمینی می روند
که می خواهند در آنجا زندگی کنند, جائیکه آنها به طور چشمگیری در
توسعه اقتصادی و فرهنگی آن مشارکت خواهند کرد.
البته جلای وطن, همیشه بهترین راه حل نیست. اکثر مردم ترجیح می دهند
بدون اینکه دچار فشارها و از هم گسیختگی ناشی از جلای وطن و یا از
هم پاشیدگی خانواده هایشان شوند, بتوانند زندگی خود را بهبود بخشند.
آنها می خواهند امنیت شخصی, رفاه اقتصادی, دسترسی به آموزش و پرورش,
خدمات بهداشتی و محیط سالمی داشته باشند که به آنها اجازه دهد در
وطن خود بمانند و بسیاری از کشورها نیز می خواهند از فرار مغزهااز
طریق خروج انبوه افراد احتراز نمایند.
این نمایش غم انگیز انسانی هنوز ادامه دارد. تعداد کمی از کشورها
یکصدمیلیون نفر جمعیت دارند. بنابراین نوظهوری یک کشورشناور را
تصور کنید که بیش از یکصد میلیون نفر جمعیت داشته باشد و مردم از
روستاها به شهر و از شهری به شهر دیگر, همانگونه که در چین اتفاق
می افتد, جابجا می شوند.
گفته می شود با تغییرات اقتصادی و رشد جمعیت که موجب چنین تحرکی
گردیده است, در جنوب چین راههای بین شهری به قدری سریع و زیاد در
مسیرهای جدید ساخته شده اند که هیچ نقشه ای نمی تواند دقیق باشد. همین
موضوع می تواند در مورد نحوه تفکر نسبت به آمارهای جمعیتی درست باشد.
امروزه انسانهای بی شماری در جهات مختلف و بدلایل گوناگون زیادی در
حال جابجا شدن هستند و لذا فرضیات قدیمی ما در مورد روندهای آمار
جمعیتی به همان اندازه می تواند خارج از رده باشد که کتب راهنمای
چینی که برنجزارهایی را نشان می دهند, در حالیکه امروزه شهرهای کوچکی
جایگزین آنها شده اند.
بیشتر تفکرات ما در مورد مهاجرت نشات گرفته از تعداد اندک
جابجائی های تاریخی است که بر تفکر ما اثرات سیاسی بر جای
گذاشته اند. مهاجرت قومی در عهد عتیق بدنبال مناقشات ایلیاتی و
تعقیب جهت آزار و شکنجه اتفاق افتاد. مهاجرین مذهبی به آمریکای
مستعمراتی موجبات تعقیب مذهبی و دولت ظالم را از خود بر جای گذاشت.
در قرن بیستم, استالین رعایای خود را در سراسر سرزمین های شوروی
به دلخواه انتقال می داد. در چین مائو میلیون ها چینی را جابجا و توزیع
مجدد نمود و تجزیه هندوستان, هندوها را به یک سمت و مسلمانان را به
سمت دیگری فرستاد.
در جهان امروز, بخش عمده مهاجرین و پناهندگان از کشورهای در حال
توسعه هستند و بسیاری از آنان از بخش های دیگری در جهان سوم سر در
می آورند. بعضی از کشورها که حداقل از نظر مالی توان پذیرائی از
تازه واردان را دارند بیشترین تعداد آنها را پذیرفته اند, مثلا
پاکستان و ایران در طول بیش از یک دهه برای میلیونها پناهنده افغانی
وطنی موقت شده اند. (اگرچه درست در همین زمان ایالات متحده آمریکاتصمیم
گرفت از پذیرفتن مهاجرین هائیتی امتناع ورزد, اخیرا پاکستان ورود
پناهندگان افغانی را محدود نموده و لذا آنها اکنون نزدیک مرز
پاکستان اجتماع کرده اند.) بسیاری از کشورهای آفریقائی, مردمی را که
از قحطی و جنگ فرار کرده اند, در سرزمین های خود پذیرفته اند, البته
این کشورها تحت فشار جمعیت روبه گسترش خود کمر خم کرده و در موقعیتی
نیستند که بتوانند میزبان اینچنین جریان مهاجرتهای انسانی باشند.
ایالات متحده از دیرباز مدافع پرشور اصل پناهندگی نخستین بوده است,
بدین معنی که افراد را نمی توان بر خلاف میل شان به کشوری بازگرداند,
جائیکه امکان دارد آنها در معرض خطر قرار گیرند. معهذا اکنون که با
حجم وسیع جریان رو به گسترش پناهندگان روبرو شده, همانند بعضی
دولتهای دیگر, ایالات متحده نیز به این اصل پشت کرده است. این تغییر
رویه تا حد زیادی از تفاوت بین افرادی که از خطر تعقیب پیش بینی شده
در تعریف سال 1951 سازمان ملل متحد فرار می کنند و پناهندگان امروزی
که غالبا از جنگ و ازهم گسیختگی اجتماعی و سایر مسائل جلای وطن
می کنند, ناشی می گردد. دولتهای غربی معتقد بودند که آنها دارای منافع
قطعی در ستیز با مسئله تعقیب بوده, مسئله ای که آن را جزء لاینفک
رژیمهای اتحاد شوروی سابق, چین و دیکتاتوریهای آسیای جنوب شرقی و
مکانهای دیگر می دانستند.
(در دوران ریاست جمهوری ریگان قریب 96 % پناهندگانی که در ایالات
متحده پذیرفته شدند از کشورهای کمونیستی بودند. )
سیاستگذاران غربی احساس خطر کمتری نسبت به مسائل اجتماعی, اقتصادی و
سیاسی امروز دنیا دارند, قطع نظر از اینکه تا چه اندازه این مسائل
حادباشند. این موضوع, پناهندگان را در موقعیت دشواری قرار داده
است.
برخلاف انتظار بسیاری از مردم, تعداد مهاجرین بعد از جنگ سرد کاهش
نیافته, بلکه آنچه که کاهش یافته علاقه کشورها بر جذب آنها می باشد و
آنهم درست در زمانی که تعداد بیشتر و بیشتری به علت طیف مختلفی از
مسائل در جستجوی پناهگاه هستند. اخیرا, مهاجرین تازه وارد, در
بعضی از کشورهای غربی ثروتمندتر, با سطوح فزاینده عدم پذیرش و
انعطاف ناپذیری مواجه شده اند.
در ایالات متحده طی سال ,1994 مهاجرین با برخورد انعطاف ناپذیری
روبرو شدند که توسط گروههایی سازماندهی شده بود که به نظر می رسد
فراموش کرده باشند در یک نسل قبل وابستگان خودشان نیز تازه واردانی
بیش نبودند. مثلا در ایالات کالیفرنیا, تگزاس و واشنگتن گروههایی از
شهروندان آمریکایی وقت و پول زیادی راصرف کردند تا با اعمال نفوذ
سهمیه مهاجرین تازه وارد را کاهش دهند و همچنین هزینه های دولت را در
مورد مهاجرینی که در حال حاضر در این ایالتها مقیم هستند کمتر کنند.
در آلمان احساسات ضدمهاجرین به یکی از مواد برنامه های سیاسی مبدل
گردیده است.
اما این گونه تبعیض ها عمدتا بر ترسهای ناآگاهانه استوار می باشد.
اکثرمطالعات انجام شده در ایالات متحده آمریکا نشان می دهد که
مهاجرین موقعیت شغلی ساکنین بومی را تصاحب نکرده اند و تمایل آنها
به کار کردن در ازای دریافت دستمزد پائین تر صرفا تاثیرنامحسوسی در
کل روی دستمزدها داشته است.
بدیهی است مهاجرین به ندرت برای تاثیرات اقتصادی مثبتی که درامدهای
آنها بوجود می آورد مورد تقدیرقرار گرفته و یا اعتباری نزد کشور
میزبان کسب می کنند.
بر اساس یک مطالعه همه جانبه در ایالات متحده , از سال 1970 به بعد
مهاجرین مبلغ 70 میلیارد دلار را به صورت مالیات محلی , ایالتی و
فدرال پرداخت کرده اند وبدین ترتیب مبلغ 25 الی 30 میلیارد دلار بیش
از آنچه که آنها از خدمات عمومی استفاده نموده باشند, درامد عمومی
تولید نموده اند. به قول جفری پاسل ومیکائیل فیکس از موسسه
شهری: این حقایق کاملا در تضاد با تعدادی مطالعات جدا ناقص و
مغرضانه ای است که توسط گروههای طرفدار قطع مهاجرت قانونی تهیه شده و
یا توسط دولتهائی که خواستار بازپرداخت هزینه هایشان می باشند ارائه
گردیده است.
نوشته: هال کیت
ترجمه دکتر علی اصغر زرگر
نظر شما